یه تجربه از بچه دوم آوردن بهتون بگم؟🥰

این روزا میبینم خیلی ها برای دومین بار باردار شدن
دوست داشتم تجربه های مثبتم رو به اشتراک بزارم باهاتون


من از اون اول بارداریم خیلی برام مهم بود
یونس حس مثبتی داشته باشه به خواهرش
🔺براش کتاب داستان هایی که در مورد خواهر یا برادر دار شدن بود می‌خوندم
روزا صحبت می‌کردیم در مورد نینی توی دلم

🔺بعد که السا به دنیا اومد
همسرم رفت برای یونس یه دوچرخه خرید
گفتیم آبجی واست کادو خریده
خیلی حالش رو خوب کرد این کادو
و هر روز با بابای خودم می‌رفت پارک


🔺بعد چون یونس خیلی بابایی بود
به همسرم گفتم میای خونه سمت السا نیا
اصلا بغلش نکن
فقط با یونس وقت بگذرون
خلاصه که یونس می‌خوابید
همسرم میومد پیش السا


یکی دو ماه گذشت با همه این کارهایی که کردیم
یونس خیلی بهونه گیر شد بود
دائم لجبازی میکرد
البته با مادرم مهد می‌رفت
با باباش هرشب پارک یا خانه بازی
با مشاور صحبت کردم
گفت چون از تو دور شده
یه بچه دیگه رو شیر میدی و بغل می‌کنی ناراحته ناراحتیش رو با لجبازی نشون میده
گفت السا الان فقط به شیر و خواب و پوشک تمیز نیز داره
بیشتر توجه آن رو بزار برای یونس

خلاصه که دیگه مهد هم خودم میبردمش
اون زمان هایی که بیرون بودیم السا پیش مامانم بود

🔺یه نکته مهم هم روتین بچه اول اصلا بهم نخوره
یعنی اگر پارک می‌رفتید
اگر مهد می‌رفت
اگر آخر هفته گردش داشتید
اون روتین رو بعد از به دنیا اومدن بچه هم داشته باشید


السا که هشت ماهه شد
یکم شیرین بازی هاش شروع شد😍
خداروشکر این دوتا دیگه رفیق شدن


ادامه توی کامنت👇

تصویر
۱۷ پاسخ

🔺راستی به بچه اول هم حتما مسئولیت بدید
برو پوشک آبجی روبیار
بیا تو دهن آبجی رو پاک کن
این شیشه شیر رو نگه دار آبجی شیر بخوره



⭕️کل حرفم این هست که
حواستون به بچه اول خیلی باشه
اگر سعی کنید رابطه بچه اول و بچه دوم رو از پایه خوب بچینید
انشالله تا آخر روابطشون با هم خوب میمونه
حتی دیگه به هم حسادت نمیکنند

چه عالی
خدا نگهشون داره❤️
دلم بچه دوم خواست🤭

آفرین بهت قشنگ توضیح دادی اسم السا خیلی زیبا اما ناراحت نشو چرا یونس گذاشتی

متاسفانه بچه دوم اومده برای اولی زیاد نمیتونم وقت بزارم البته اینم بگم بچه اولم ماشاله بزرگه ۱۲ سالشه ولی در کل قبلا پارک می‌بردم بیرون و یه سری کلاس ها.دیگه خیلی وقت نمیکنم پارک ببرمش .دست تنهام کسی از خانوادم پیشم نیستن کمک بدن برای همین نمیتونم کارهایی ک قبلا براش میکردم دوباره بکنم

چه خوب
آقا یونس کوچولوتون چند سالشه؟؟

سلام گلم
کجایی
خوبی
بچه ها خوبن
اوضاع خوبه؟؟

سلام عزیزم میشه درخواست دوستیمو قبول کنی منم مثل شما ی دختر و پسر دارم ک اختلاف سنیشون کمه پستاتو الان دو ساعته دارم نگاه میکنم واقعا عالین

درخواست میدین عزیزم من پرم

ممنون

خوش به حالتون شما کمکی دارید ما که غریب و تنها افتادیم چیکار کنیم

عزیزم🥹خوشبحال یونس و الساااا😍

وای عالی دقیقا منم با اینکه پسرم بزرگ بود به شوهرم گفتم بیشترین وقتت برا پسرم بزار .من شرایط زایمانم جوری شد تا ۴ ماه اول بیشتر با دخترم بودم .ولی بخدارو شکر الان خوبن .گاهی یه لجای میکنه در عوضش مهربونی هم داره براش

چقد قشنگ آماده اش کردین برای پذیرش بچه دوم

درخاست قبول کن

خیلی خوب بود مرسی

رابطه دو قلوها چی خواهر 😭😭

خیلی پیام خوب مفید ممنون❤️

سوال های مرتبط

مامان ‌‌‌ایلیا مامان ‌‌‌ایلیا ۱ سالگی
روی صحبتم بیشتر با ماماناییه که تازه مادر شدن، مادرایی که مثل اون روزهای خودم حس می‌کنن توی یک باتلاق گیر افتادن و قرار نیست هیچ وقت از توش دربیان و هیچ کسی نه درکشون می‌کنه نه می‌تونه کمکی بهشون بکنه، مامانایی که با وجود این که جوری عاشق نوزادشونن که تا قبل از اون عاشق کس دیگه‌ای نبودن ولی خسته‌ن و بی‌نهایت احساس تنهایی می‌کنن، می‌خوام بگم خیلی از ماها این شرایط رو تجربه کردیم، حالا بعضی‌ها کمتر بعضی‌ها بیشتر، من خودم تا سه ماه اول فقططططط نشسته بودم داشتم بچه شیر میدادم چون شیرم کم بود و دائم زیر سینه بود پسرم و واقعا حتی حموم رفتن هم برام سخت بود چه برسه به کارای خونه و آشپزی، این در شرایطی بود که بارداریم هم برنامه ریزی شده نبود و درست تو شرایطی که من درگیر دفاع ارشدم و مقاله و شروع دکترا و این مسائل بودم پیش اومد، با این که هیچ وقت ناشکری نکردم بابتش ولی خییییلی خییییلی سخت گذشت، فکر می‌کردم دنیا دیگه برام تموم شده و همه اهداف و آرزوهامو باید ببوسم بذارم کنار، ولی اگر بخوام منصف باشم هر چی جلوتر رفت بیشتر تونستم به روتین زندگی خودم قبل از به دنیا اومدن بچه نزدیک شم،
ادامه تو کامنت
مامان یونس🌜 و السا⭐ مامان یونس🌜 و السا⭐ ۱ سالگی
من اینقدر اعضای بدن رو گسترده با السا کار کردم
حتی دیگه دستور جدید هم بدم متوجه میشه خداروشکر
و البته با این کار ها اعضای بدن توی همه چی براش تعمیم داده میشه


مرحله1⃣
که خیلی سادست
بهش میگیم و نشون میده

دستت کو؟
پات کو؟
دهانت کو؟


مرحله2⃣
حالا روی شما نشون بده
دست مامان کو؟
چشم مامان کو؟
پای مامان کو؟

❌بعضی بچه ها حفظ می‌کنند اعضای بدنشون رو
با این کار کمک میکنید که توی هر کس یا هر چیزی این مفهوم که همه اعضای بدن دارند رو متوجه بشن





مرحله 3⃣
یکم سخت تر و درکی تر بکنیم
یه عروسک بزارید جلوش
دست نینی رو بوس کن
چشم نینی رو نازی کن
پای نینی رو با دستمال پاک کن



مرحله 4⃣
شما دست بزارید روی اعضای بدنش و بگید این چیه؟
اون اسمش رو بگه
(اگر هم این رونتونست بگه اشکال نداره مهم اینه که ۳ تا کار قبلی که گفتم رو بتونه انجام بده وقتی اون ها رو انجام بده یعنی به درک اعضای بدن رسیده)


⭕️یه نکته خیلی مهم
بزارید بدونه از چشم و گوش و پا و... دوتا داره
چشمت کو؟ نشون میده
اون یکی چشمت کو؟ باید اون یکی رو هم نشون بده

چون السا اصلی ترین عضو ها رو یاد گرفته
من اعضای دیگه رو هم بهش یاد دادم
مثل گلو یا گردن
بازو
ناخن
مامان یونس🌜 و السا⭐ مامان یونس🌜 و السا⭐ ۱ سالگی
چندتا نکته بگم که خیلی برای السا جواب بود
که حیوانات رو بهتر درک کنه


من با این پازل کار میکنم
شما با فیگور یا حتی کتاب داستان هم میتونید کار کنید

۱🔺السا صدای حیوانات رو بلده
مثلا بگم
هاپو میگه؟/هاپو چی میگه؟
جواب میده
( تشخیص اینکه هر حیوانی صدای خاص خودش رو داره)

۲🔺مثلا میگم
السا هاپو بده
ببعی بده
(یعنی هم با چشماش جست و جو می‌کنه و ببعی رو پیدا می‌کنه هم به قسمت دوم جمله‌ام که بده هست توجه می‌کنه)



۳🔺یه کار جدیدی که دوروزه انجام میدیم
برای هر حیوانی یه تعریف کوچولو در قالب نمایش داریم

البته فقط من میگم و السا انجام میده
خودش تکرار نمیکنه

مثلا توی این پازل جلو هر حیوان یه چیزی کشیده
جلو اسب و ببعی علف کشیده
جلو سگ استخوان
جلو جوجه اردک استخر آب

مثلا من میگم السا جوجو بره آب بازی کنه
خودش جوجو رو برمی داره و تکون میده روی استخر آب

میگم هاپو بره استخوان بخوره هام بخوره
هاپو رو هاپ هاپ کنان می‌بریم پیش استخوان تا بخوره

⭕️اینکه درک کنه حیوانات هم مثل ما غذا میخورند ،صدای خاص خودشون رو دارن، و هر کدوم یه کار مخصوص خودشون میکنند
قدم خیلی بزرگیه
مامان یونس🌜 و السا⭐ مامان یونس🌜 و السا⭐ ۱ سالگی
بریم سراغ آموزش رنگ؟؟💙😍



چند تا نکته اولش بگم
۱)من برای شروع رنگ آبی رو انتخاب کردم
چون هم تلفظش راحت هست
هم جزو رنگ های اصلی هست


۲)اصلا مهم نیست که کوچولو اسم رنگ رو تکرار کنه
یادتون باشه تشخیص رنگ از تکرار کلمه اون رنگ مهم تر هست
پس اگر بلد نبود بگه هم
شما به یاد دادن رنگ ادامه بدید
و دائم نگید (بگو آبی آبی)


۳) یاد دادن رنگ رو توی همه چیز داشته باشید
مثلا
توی توپ ها بگید این ها آبی هستند
توی لگو ها بگید
توی مداد رنگی بگید
بزارید این رنگ آبی توی همه چیز تعمیم داده بشه
و فقط محدود یک چیز نباشه

۴) برای شروع فقط فقط اسم رنگ آبی رو بگید
من خودم اسم رنگ های دیگه رو نمیگم تا گیج نشه


۵) هیچ رنگ دیگه ای موقع یاد دادن نباشه
مثلا قرمز و آبی رو بزارید کنار هم
و آبی رو یاد بدید
چون باعث خطا و حواس پرتی میشه
فقط آبی ها رو جدا کنید و با اون ها یاد بدید
(البته فعلا)


۶) و نکته آخر یادتون باشه یادگیری بچه ها متفاوت هست
یه بچه شاید یک هفته ای یاد بگیره
یه بچه شاید یک ماه یا دوماهه یاد بگیره
این به عملکرد مغز بستگی داره
پس بچه شما دیر آموز یا کند آموز نیست


⭕️ادامه توی کامنت
مامان 🩷 "میرال" ❤️ مامان 🩷 "میرال" ❤️ ۱ سالگی
چشمتون دیشب منو نبینه..میرال رو بردم دکتر..نشستیم..به شوهرم گفتم تو سرکار بودی برات غذا اوردم برو توو ماشین بخور تموم کردی بیا گفت میرال اذیتت میکنه گفتم نه برو خیالت راحت.. خلاصه یک دقیقه ی اول میرال خوب بود دورش همش بچه کوچیک بود .. هم سنش، کوچیک تر و بزرگتر..از صندلی رفت پایین رفت سراغ بچه کوچیکه که پستونک دهنشه پستونک رو از دهنش در میورد دوباره میزاشت دهنش یا به مامانش میگفت بچه رو بده بغلم هیچی اوردم پیش خودم دید بچه داره شیر میخوره رفت سراغش به مامانش میگفت بچه رو بخوابون من بهش شیر بدم.. تا پیش خودم میوردم گریه میکرد و جیغ زد که بزار برم.. به وسایل همه دست میزد.. از صندلی ها میرفت بالا و دونه دونه روشون راه میرفت.. رفت بالا میز منشی همه چیو بهم ریخت😔
اینقدر عصبی شدم ها ولی به روو خودم نمیوردم.. از کت و کول همه میرفت بالا..باباش اومد بردش توو راه رو یعنی اون طبقه رو گذاشت روو سرش ..منشی رو خواهش کردم که فقط ردم کن رفتیم داخل .. دکتر روو صندلی چرخشی نشسته بود گیر داد باید بچرخونمت و دورت بزنم با صندلی.. چوب برداشت میگفت باید مثل دکتر معاینه کنم دهنشو .اینا فقط جزئی از کاراش بود.. جالب اینجاست که همه ی بچه ها ساکت و آروم بغل خانواده هاشون بودن بجز دختر من عین چی اون وسط میچرخید و فضولی میکرد 😔 یعنی بچه ی من تشخیص نمیده و اونا مشکلی ندارن که آرومن؟؟
بعد یه خانمی با حالت شوخی بهم گفت بچت به کی رفته بیش فعالیش؟
گفتم بچم زیادی کنجکاو و هوشیاره حتی دکتر هم گفت
مامان مهراب مامان مهراب ۱ سالگی
سلام اومدم تعریف کنم از امشب که مهراب رو بردم پیش دکتر خودش دکتر افلاطونیان
اول اینکه وزنش خوب رشد کرده بود خداروشکر
بعد اینکه در مورد ختنه مهراب و چسبندگی پرسیدم و اینکه گفتم اون دکتر که ختنه اش کرده گفته عمل زیبایی میخواد و گفتم پوست آلت مهراب میاد روی کلاهکش رو میپوشونه بعد معاینه کرد و گفت اصلا احتیاج به عمل زیبایی نداره هیچ کارش نکن فقط تا پوشک میکنی تمیزش کن زیر پوست رو و اینکه بزرگ هم بشه در رابطه با ازدواج و ...هم مشکل پیدا نمیکنه
گفتم آزمایش برای مهراب نوشت و در رابطه با واکسن پرسیدم گفت اول کمپرس سرد بزار رسیدی خونه احتیاج به پارک بردن نیست بعد چند ساعت بعدش یل حتی فرداش کمپرس گرم بزار و قطره هم اونایی که خیلی شدید بوده واکسن های قبلیشون بهتره بروفن بگیرن و داشته باشن بزای مهراب گفت چون سبک بوده واکسن هاش پاراکید بده فقط
در مورد قطره د۳ پرسیدم گفت اگه قطره د۳ میدی دیگه مولتی یا آد نباید بدی اصلا .
امروز هم مهراب تا دید دکتر دستش رو داشت سمت شلوار مهراب می‌برد رو دید جیغ و گریه کرد بچم حسابی ترسیده
یه نصیحت خواهرانه اونایی که میخوان بچشون رو ختنه کنن حتما حتما ببرید به روش سنتی ختنه کنید چون این ماجراهای چسبندگی رو ندارید که چند بار پول بدید