روی صحبتم بیشتر با ماماناییه که تازه مادر شدن، مادرایی که مثل اون روزهای خودم حس می‌کنن توی یک باتلاق گیر افتادن و قرار نیست هیچ وقت از توش دربیان و هیچ کسی نه درکشون می‌کنه نه می‌تونه کمکی بهشون بکنه، مامانایی که با وجود این که جوری عاشق نوزادشونن که تا قبل از اون عاشق کس دیگه‌ای نبودن ولی خسته‌ن و بی‌نهایت احساس تنهایی می‌کنن، می‌خوام بگم خیلی از ماها این شرایط رو تجربه کردیم، حالا بعضی‌ها کمتر بعضی‌ها بیشتر، من خودم تا سه ماه اول فقططططط نشسته بودم داشتم بچه شیر میدادم چون شیرم کم بود و دائم زیر سینه بود پسرم و واقعا حتی حموم رفتن هم برام سخت بود چه برسه به کارای خونه و آشپزی، این در شرایطی بود که بارداریم هم برنامه ریزی شده نبود و درست تو شرایطی که من درگیر دفاع ارشدم و مقاله و شروع دکترا و این مسائل بودم پیش اومد، با این که هیچ وقت ناشکری نکردم بابتش ولی خییییلی خییییلی سخت گذشت، فکر می‌کردم دنیا دیگه برام تموم شده و همه اهداف و آرزوهامو باید ببوسم بذارم کنار، ولی اگر بخوام منصف باشم هر چی جلوتر رفت بیشتر تونستم به روتین زندگی خودم قبل از به دنیا اومدن بچه نزدیک شم،
ادامه تو کامنت

تصویر
۶ پاسخ

به به مبارکه، تو desalination چاپ کردی😍 خیلی عالی عزیزم، موفقیت هات روزافزون

آفرین عزیزم موفق ترین باشی
خیلی شرایط سخته من دیشب تا صبح بیدار بودم پسرم تب شدید داشت و جیغ میزد باز با این وضعیت صبخ خودم رو به کلاس رسوندم و ساعت اول رو برام غیبت زد چون حدود بیست دقیقه دیر رسیدم با اینکه استاد خانومه ولی درک نداره از شرایط سختی که داشتم

مامانایی که اینهمه سختی رو به جون میخرن، برام قابل احترامن. امیدوارم تو تک تک مراحل همینجوری بدرخشی❤️ به امید اچ ایندکس بالا. خیلی بالا😂🥂

خسته نباشی پرتلاش😍 واقعا نوزادی خیلی دوره سختیه امیدوارم موفق باشی

آفرین عزیزم خیلی خوب گفتی🌹 بهت افتخار میکنم که همچین مامان پر تلاشی هستی هر روز موفقتر از دیروز باشی گلم🥰🌹

پسرم حدود ۶ ماهش بود که استارت مقاله پایان نامه ارشدم رو زدم، حالا بعد از چندین ماه و کلی بالا پایین مقاله‌م تو یه مجله‌‌ی فوق‌العاده معتبر چاپ شده، شاید با وجود بچه سختتر و کندتر پیش رفت، شاید بیشتر بیخوابی کشیدم، ولی الان که به هدفم رسیدم به خودم افتخار می‌کنم که پا پس نکشیدم، حالا دو تا مقاله دیگه رو هم دارم پیش می‌برم، قراره کارم رو شروع کنم، همه اینا درسته که سخت و پر از چالشه ولی یه لبخند پسرم کافیه که همه سختی‌ها رو به جون بخرم و ادامه بدم، مطمئنم که همه ما مامانا از پس رسیدن به اهدافمون برمیایم، شاید کمی سخت‌تر، کمی دیرتر، ولی خدا حواسش بهمون هست ❤️

سوال های مرتبط

مامان یونس🌜 و السا⭐ مامان یونس🌜 و السا⭐ ۱ سالگی
یه تجربه از بچه دوم آوردن بهتون بگم؟🥰

این روزا میبینم خیلی ها برای دومین بار باردار شدن
دوست داشتم تجربه های مثبتم رو به اشتراک بزارم باهاتون


من از اون اول بارداریم خیلی برام مهم بود
یونس حس مثبتی داشته باشه به خواهرش
🔺براش کتاب داستان هایی که در مورد خواهر یا برادر دار شدن بود می‌خوندم
روزا صحبت می‌کردیم در مورد نینی توی دلم

🔺بعد که السا به دنیا اومد
همسرم رفت برای یونس یه دوچرخه خرید
گفتیم آبجی واست کادو خریده
خیلی حالش رو خوب کرد این کادو
و هر روز با بابای خودم می‌رفت پارک


🔺بعد چون یونس خیلی بابایی بود
به همسرم گفتم میای خونه سمت السا نیا
اصلا بغلش نکن
فقط با یونس وقت بگذرون
خلاصه که یونس می‌خوابید
همسرم میومد پیش السا


یکی دو ماه گذشت با همه این کارهایی که کردیم
یونس خیلی بهونه گیر شد بود
دائم لجبازی میکرد
البته با مادرم مهد می‌رفت
با باباش هرشب پارک یا خانه بازی
با مشاور صحبت کردم
گفت چون از تو دور شده
یه بچه دیگه رو شیر میدی و بغل می‌کنی ناراحته ناراحتیش رو با لجبازی نشون میده
گفت السا الان فقط به شیر و خواب و پوشک تمیز نیز داره
بیشتر توجه آن رو بزار برای یونس

خلاصه که دیگه مهد هم خودم میبردمش
اون زمان هایی که بیرون بودیم السا پیش مامانم بود

🔺یه نکته مهم هم روتین بچه اول اصلا بهم نخوره
یعنی اگر پارک می‌رفتید
اگر مهد می‌رفت
اگر آخر هفته گردش داشتید
اون روتین رو بعد از به دنیا اومدن بچه هم داشته باشید


السا که هشت ماهه شد
یکم شیرین بازی هاش شروع شد😍
خداروشکر این دوتا دیگه رفیق شدن


ادامه توی کامنت👇
مامان mahlin_tayebi@ مامان mahlin_tayebi@ ۱۶ ماهگی
❌⭕‼️کسایی که میخوان بچشونو از شیر بگیرن ‼️⭕❌
بیاین تجربه امو بگم
پارت اول :
امروز سومین روزیه که ماهلینم از شیر جدا شده
ماهلین کلا زیاد وابسته ی شیر نبود و خیلی خیلی کم شیر میخورد و علاقه بیشتر به غذا نشون میداد
و اینکه شیرم خیلی کم شده بود قشنگ سینه هام خالی بود چون ماهلین نمیخورد و فقط زمانی که میخواست بخوابه میخورد روزا که نمیخورد اگرم میخورد درحد ۵ یا خیلی ۱۰ دقیقه و فقط وقتی شب میخواست بخوابه میخورد
اومدم خونه ی مامانم و چه خوب شد که اومدم چون فکر کنم بدون کمکی سخت بشه جدا کرد... ماهلین خیلی وابسته ی مامانمه و یه جورایی مامانم انگار مادرشه 😐😂🤦🏻‍♀️ نه اینکه با من وقت نگذرونه ...نه من نه باشگاه میرم نه سرکار نه جایی و کلا پیش خودم و مامانمه ولی خب احساس نزدیکی به مامانم بیشتر داره ...فکر کنم الان که از شیر گرفتم دیگه نیاد خونه😐😂🤦🏻‍♀️
خب داشتم میگفتم
وااااقعا پروسه ی سختیه وااااقعا همش میگم چه غلطی کردم از اول شیر خشکی نکردم
مخصوصا من که خیلی خیلی زود گریه میکنم ...واقعا دارم زجر میکشم و پر از عذاب وجدانم ...ولی از یه طرف هم شیر نداشتم هم اینکه فکر کنم هرچی بیشتر میگذشت واسه دوتامون سخت میگذشت...الان با چسب زخم و رژ زدن فکر میکنه زخمه و نمیاد سمتم ...بزرگتر میشد سخت تر میشد و نمیشد گولش زد ....مخصوصا که قبل گرفتن از شیر یه خانمی رو تو ارایشگاه دیدم بچش ۶ سالشه و شیرشو میخورد میگفت دل شوهرم و خودم نیومد جدا کنیم الانم تحمل گریه و لجشو نداریم و دیگه گول هیچ روشی رو نمیخوره و غصه اش گرفته بود چجوری امسال ببرتش آمادگی
ادامه رو پست بعدی میزارم چون نمیشه متن طولانی گزاشت
مامان آرین مامان آرین ۱ سالگی
مامانهای عزیز لطفا هر کس می‌دونه منو راهنمایی کنه چون خودم خیلی شکه شدم... امروز شوهرم بعد از ظهر خوابید منم پسرمو برداشتم بردم تو سالن و در اتاق خواب را بستم که صدا شوهرمو اذیت نکنه و بخوابه.. تو این مدت هم کارهامون کردم یه مقدار میوه تو یخچال بود که همه را برداشتم و شستم که بذارم تو یخچال ولی خوب وقفه افتاد و میوه ها نیم ساعتی بیرون یخچال موندن... شوهرم که بیدار شد بهش گفتم چیزی میخای برات بیارم... گفت آره میوه بیار منم رفتم تو آشپزخانه... پسرم کنار شوهرم رو کاناپه نشسته بود و باری میکرد یهو با نخ افتاد زمین به طوری که ملاجش رو زمین خورد و پاهاش بالا بود ... یه لحظه گفتم گردنش شکست ... حالا شوهر عوضبم شروع کرد فحش به من بده....که مادر فلان شده ت (یعنی من ) مقصره... حالا من هیچی نگفتم ... نشست میوه بخوره گفت چرا میوه ها داغه و شروع کرد به داد و بیداد ..اون نشسته بود رو کاناپه و من رو زمین کنار بچه م نشسته بودم که بهش میوه بدم .... بعد بند شد و با پاهاش محکم کوبید تو بازو چی من.یه جوری که انگار داره شوت می‌کنه یه توپ رو و بعد بهم گفت برو لباساتو بپوش کمشو از خونه من بیرون ... من بلند شدم برم تو اتاق دو باره با پاس زد به باسن من که یعنی تیرپایی داره میزنه بهم ...مدام هم می‌گفت میذارمت دم در و فلان.... من رفتن تو اتاق پسرم و همین طور شوکه بودم و نمی‌دونستم باید چیکار کنم چون شوهرم خیلی خرو گاوه و اگر میرفتم از خونه بیرون محال بود بذاره بچه رو ببرم و به هیچ عنوان هم نمی اومد دنبالم ... بعد چند دقیقه اومد گفت بیا بچه رو عوض کن چون پی پی کرده بود ...
مامان آرین مامان آرین ۱ سالگی
خانما تو رو خدا حتما این تجربه تلخی که داشتم رو بخونید و درس بگیرید
اسهال به هر دلیلی که باشه باید بیشتر از دو یا سه روز دیگه طول نکشه و فوری معالجه بشه تو رو خدا با جون بچهاتون بازی نکنید یکی میگه دندونه یکی میگه مال شیر خشکاست یکی میگه ویروسه یکی میگه انگل گوارشیه هر چی که هست باید تا قبل از این اب بدن از بین بره معالجه بشه بچه من خودم همیشه گوارشش حساسه معمولا با کوچکترین میکروبی ویروسی این بچه اسهال شدید میشه چون که تو سن هفت ماهگی نمیدونستم ناخاسته و از سر نادانی بچه من با اینکه اشتهاش خوب بود شیرشو مرتب میخورد ولی چون شدت اسهال زیاد بود این بچه تشنج کرد بر اثر بی ابی بدن بچم سدیم خونش افت کرد تشنج کرد والان همش تحت نظر دکتره دارو مصرف میکنه توروخدا به حرف اینو اون گوش ندید هر چی که هست حتما فوری درمان کنید مخصوصا الان ویروس گوارشی پخش شده خیلی خطرناکه جدی بگیرید مرتب شده با سرنگ به بچتون او ار اس بدید که اب بدنش از دست نره و مثل من یک عمر پشیمون نباشید و منم ندونسته و اینکه تجربه اول بچه داریم بود این اتفاق پیش اومد خواهش میکنم شما مواظب باشید خیلی خطرناکه
مامان مهراب مامان مهراب ۱ سالگی
حالا در مورد شیر دادن و قطع کردن شیر الان خیلی هاتون میبینم میگید که ما شیر شب میدیم دکترا چرت و پرت میگن که شیر شب قطع بکنی ماها قبلا می‌خوردیم چیزمون نشده پس ما هم به بچمون میدیم و هیچیش نمیشه .اصلا سیاه شدن دندون و اینارو من میزارم کنار کاریش ندارم
بچه بعد یکسالگی تازه شروع میشه وابستگیش به شما و همش می‌چسبه بهتون میخواد هی شیر بخوره اون جیغ میزنه سینه میزاری تو دهنش داد میزنه سینه میزاری دهنش که هیچی نگه این الان روش آروم کردنه؟واقعا این کار درسته؟شما باید تایم بزارید قبل یکسالگی هر دو ساعت ۳ ساعت یکبار بهش شیر بدید بعد ۶ ماهگی اگر تو تایم دندون دراواردن نیست شیر شب رو کنتر کنید تا یکسالگی که قطع کنید شیر شب رو چون بعد یکسالگی نابود میشید .من قبل یکسالگی از ده ماهگی تا یکسالگی به یک نوبت رسوندم بعد تو تایم دندون دراواردن شد دقیقا روز تولدش دندونش نیش زد و هر چهار تا دندون تو ۱۲ ماهگی دراوارد خب من یک ماه صبر کردم بعد که آروم شد شروع کردم همون یکی دو نوبت رو قطع کردم تقریبا بگم یک ماه زمان برد تا شیر شب قطع کردن گریه جیغ زدن پرت کردن شیشه همه چی داشت من خودم رو آماده کرده بودم بزای نخوابیدن و تمام این رفتارها بجای شیر بهش شیشه که آب داشت میدادم قند هم نمینداختم حالا بغل میکردم راه می‌بردم حتی تو کوچه می‌بردم لالایی میخوندم رو پام نمیمونه رو تاب نمیمونه تمام این یک ماه تو بغلم بود و جیغ میزد ولی خب کمتر میشد جیغاش ولی داشت چون شدیدا وابسته بود تا الان من شیر روزش هم شروع کردم کم کردن تا الان که دیگه با شیر نمیخوابونمش تا ۸ یا ۸.۳۰ شب شیر میدم و تمام میره تا فردا صبح که حالا ۶.۳۰ یا ۷ صبح بیدار بشه شیر بخوره و بخوابه
مامان النا مامان النا ۱ سالگی
مامان Farhad مامان Farhad ۱ سالگی
دلم تا عرش خدا گرفته و خونه
مگه میشه یک بچه که همه میگن پاکه معصوم فرشتس آنقدر یه شخص آزار بده؟
آزار دادنشو قشنگ تو هر ثانیه از این عمر یک و نیم سالش دیدم از وقتی اومده رنگ آرامش ندیدم این بود اون حس قشنگ مادر بودن؟ آنقدر یعنی آزار دهنده بوده؟چرا دوربر من همسایه دوست آشنا بچه داره چه کوچیک تر از پسر من چه بزرگ تر همه آروم شیطونی شیطنت حد داره قابل کنترلن چند ساعت بازی خسته میشن و هم کارم میکنن لذت مادری هم میچشن ولی این از زمانی که دنیا اومد تا همین ثانیه دهنشو من بسته ندیدم ناشکری نمیکنم درک میخام خستم متنفرم از خودم از مادر بودنم از بچم از دنیا از همه چی ک آنقدر گند پیش می‌ره این بشر هیچ مشکلی نداره نمی‌دونم دندون و دل درد کوفت زهرمار نیست ولی چرا دائم در حال گریس میگرن عصبی گرفتم سخت بخدا سخته از کله صب تو این روزای بلند تا نصف شب فقططططط صدای ناله گریه جیغ تو گوشت باشه هیچ کاری هم نکنی پس بقیه مادرن شاغلن بازیگرن هرچین چرا اونا میتونن من نه این چی بود تو دامن من گذاشت قشنگ میفهمم خدا فرستاده منو ثانیه ب ثانیه شکنجه کنه دلم میخواد خودکشی کنم یا بکشمش آنقدر ب من آسیب زده هیچ علاقه ای ندارم بهش چرااا؟ چرا فقط باید گریه کنم من این وضع نمی‌خواستم هرکسی یه دوره بدی داشته یکی بعد چهل خوب شده یکی سه ماه یکی یکسال مال من دوره نداره چرا تا این عمر گوه دارم یعنی قرار این باشع؟ کسی هم هست مثل من میگم ثانیه آروم نیست ثانیه ن بازی ن بیرون هیییچ همه جای دنیا دهنش بازه روزی چهار پنج ساعت بازی بعد بیرون بعد خانه بازی بعد با باباش بیرون ولی همش با گریه