جایی مهمونی بودیم دخترم لج امد و جیغ میزد،شوهرمو صدا زدم بیا ببین داره جیغ میزنه.(از شوهرم حساب میبره هم وابستشه هم حساب میبره)تا شوهرم پاشه مادرشوهرم زودتر پاشد امد گرفتش،گفتم مامان بده به باباش،گفت نه ساکتش میکنم،گفتم نه بده باباش،ساحل نباید جیغ بزنه،شوهرم دخترمو گرفت باهاش حرف زد که نباید جیغ بزنی و رفتن بازی کردن و ساکت شد
امدیم خونه،موقعه خواب باز جیغ که گوشیت رو بده بهم هی خاموش روشنش کنم،منم ندادم جیغ جیغ که مادرشوهرم امد بالا😐(طبقه بالاشونیم)در زد شوهرم گفت برو پایین،در رو باز کرد امد تو که بیا رو پای من بخواب،گفتم برای خواب نیست لج گوشی داره،این بین شوهرم ۳ بار بهش گفت برو پایین.منم ساحل گرفتمش بردم با مسواک سرگرمش کردم و ساکت شد و امدیم دخترم دید مادرشوهرم نیست باز داشت لج میومد،شوهرم گفت صدبار بهش گفتم هر صدای امد زرتی نیا بالا،نمیفهمه
🫠واقعا چرا متوجه نمیشه!؟وقتی میگیم نیا بالا و بچه بیشتر لج میاد!؟
اگه دیشب همچین اتفاقی میوفتاد،من اصلا لباسم مناسب نبود که مادرشوهرم ببینتم،به شوهرمم گفتم که من لباس باز نمیپوشم بخاطر اینکه مادرت میاد بالا و من سختمه

۱۴ پاسخ

خدارو شکر کن خواهر
شوهرت پشت مادرش نیس

درو قفل کنین عزیزم ، هرچقدر هم در زد محل ندین
چندبار پشت در بمونه میفهمه حریم خصوصی یعنی چی

دم شوهرت گرم
چه آقایی
کیف کردم
مادر شوهر مادر شوهره دیگه عزیزم خدارو شکر کن بچش پشتش نیست
خودش بیخیال میشه کمکم

عزیزم تو بچت همسرت برای اون خانواده عزیزین

لابد نگرانتونه

وگرنه بعضی مادرشوهر حتی جواب سلام آدمو نمیدم دوس داری همسرت با مادرت چنین رفتاری داشته باشه؟
زیاد سخت نباش اونا که حرص نمیخورن تو داری خودتو حرص میدی

وای دقیقا یاد خودم افتادم ازترسش نمیتونستم جیکمو دربیارم زودی خوذشو میرسوند چیشده حتی دخترم یبارمریض بود بشدت گربع میکرد اومده بود میگف چرامیبرین دکترنبرینش منم حرصم گرفت گفتم شمادکتری؟؟ اح اح
چخوب شد جدا شدیم قلبم یکم آروم شده آدم الان حوصله خودشو نداره چه برسه اطرافیان

فردا روزم ازت حساب نمیبره اون تو کونش عروسی میگیره یا پشت سرت میره چرت و پرت میگه که بلد نیست و فلان یه بار تو روش بگو بزار قهر کنه

نزار احدی تو تربیتتون دخالت کنه فردا بچه چند تربیته میشه شما کار درست رو با سختگیری پرورش میدی تو بچت
مادرشوهره میاد خراب میکنه توام به چشم بچت بد میشی
بگو جز پدرو مادر کسی اجازه نداره دخالت کنه چرا گریه میکنه چرا باباشو صدا میزنم.....
عجب ادمیه دایه مهربونتر از مادرن 😒

چقد موقعیت منو داری..مال منم با کوچیکترین صدا میاد

دراقفل کن بازنکن تابفهمه دیگ نیاد

منم همین طور. با مادر خونمون کنار همه تا پسرم گریه میکنه یا زنگ میزنه که جواب نمیدم.یا میزنه به دیوار اونم جواب نمیدم خودش میفهمه دیگه

دقیقااااا مادرشوهر من با اینکه می‌دونه و بهش گفتیم که سرهر مسئله کوچیکی نیا بالا چون تا پسرم میبینتش جیغ ودادو گریه که منم با خودت ببر یا منو بگیر بغل ولی باز کارخودشو می‌کنه

عزیزدلم با جون دل حرفای میزنی میفهمم من طبقه بالا خونه بابامیم دقیقا تو تربیت بچم زیاد دخالت میکنن ولی من میشوزم میندازم رو بند نمیتونم تحمل کنم
خیلی سختههههههههه خیلی

جواب پیام نده
یکی دوبار هم اومد جلو در خونه در و باز نکن بچه رو آروم کن یا ببر تو حموم

جالبه هر زمانی بچم جیغ بزنه یا گریه کنه یا چیزی از دستم بیوفته و صدا بده، پیام میده چیشد!؟ساحل چرا گریه میکنه؟صدای چیبود🫠🥴

سوال های مرتبط

مامان نینی مامان نینی ۱ سالگی
بچم نمیتونه حرف بزنه گاهی جیغ می زنه که منظورشو بفهمونه
تا جیغ میزنه شوهرم داد میزنه که جیغ نزن و دستشو بلند میکنه که بزنش یبارم قبلا زدش
هر چی میگم این بچست نمیفهمه از پس خودخواهه
امروز ظهر از سرکار اومد تا بچم جیغ زد داد میزنه دستشو بلند میکنه که بزنش
گفتم نمیتونه حرف بزنه جیغ میزنه چته میگه اعصابم نمیکشه گفتم میموندی همونجا که بودی نیا اعصاب مارو هم به هم بریز بعد لباساشو پوشید رفت بچم همش میگه بابا بابا
قبلنم بحثم شده باهاش سر این موضوع میگه اعصابم نمیکشه گفتم برو دکتر آرامبخش بهت بده گفت روانی خودتی
چون خودم همیشه آروم و ساکت بودم هیچوقت این روی شوهرمو ندیدم
از خودم متنفرم که همچین پدری برای بچم انتخاب کردم
شرمنده بچمم که اینقدر باباشو دوست داره و اون اینقدر نفهمه
کارم همش شده گریه که چرا نمیفهمه این فقط یه بچه یکساله است
نه راه پس دارم نه راه پیش خدایا خودت به فریادم برس😭
این پدر چجوری میخواد تو تربیت بچه به من کمک کنه😭
مامان هامین مامان هامین ۲ سالگی
خانما خواهش میکنم به سوالم جواب بدید خیلی کلافه شدم من دوهفته بیمارستان بستری بودم برای کارای عمل کیسه صفرام که یهویی حالم بد شد پسرم مدام پیش خونه مادرشوهرم یا خونه مادرم بود از وقتی اومدم بیرون از بیمارستان و عمل کردم و اومدم خونه خودم یه روز دیدم تو حیاط اب بازی میکرد خیلی هوا گرم بود بهش گفتم باید اب رو ببندیم بیایم تو وگرنه حالت بد میشه خیلی هوا گرمه و اب رو بستم و اوردمش تو چنان جیغ و دادی راه انداخت که تا نیم ساعت داشت جیغ میزد و هرچی ازش سوال میکردم ماما چی شده چی میخوای جیغ میزد دوباره بردمش تو حیاط گفتم بیا اب بازی کن جیغ میزد میگفت نه هرچی بهش میدادم پرت میکرد همینطوری جیغ میزد گریه میکرد خیلی خسته شدم دیگه دیدم هیچی جواب نمیده خودمم باهاش گریه کردم که حتی میگفت باهام گریه نکن بعدش گفت بغلم کن بلند شو گفتم ماما نمیتونم عمل کردم دیگه زنگ زدم شوهرم اومد و سرگرمش کرد خودمم هی بغلش میکردم دیشب دوباره رفتیم تو حیاط شستیمش گفت بزار اب بازی کنم گفتم نه بریم تو میخواستم مای بیبیش کنم شلوار پاش کنم که اومد تو کلی جیغ زد و گریه کرد هرچی بهش میدادیم پرت میکرد شوهرم تعجب کرده بود گفتمش بیا بی محلی کنیم بهش فیلم رو پلی کن نگاه کنیم دیدم اومد کنترل گرفت فیلم رو قطع کرد که یعنی نه نگاه نکنید باهم حرف میزدیم میگفت نه باهم حرف نزدید یعنی فقط میخواست وایسیم نگاش کنیم تا اون جیغ بزنه خیلی کلافه شدیم دیگه بعد یه ربع بیست دقیقه شوهرم برد گذاشتش تو تاب تابش داد تا خوابش برد اصلا نمیدونم چیکار کنم رفتار درست چیه اگه تا حالا همچین موردی داشتید یا میدونید رفتار درست چیه خوشحال میشم راهنماییم کنید
مامان محیا(زندگی) مامان محیا(زندگی) ۱ سالگی
خدا هیچکس رو با همسایه نفهم نندازه،که مجبور میشی خونت رو بفروشی فرار کنی از اون محیط، واحد بغلی ما به حدی نفهم و کم شعور و گستاخ هستن که هرچقدر بهشون تذکر میدیم انگار نه انگار ظهر از ساعت 2تا 3.5دقیقا زنه با تلفن بلند بلند حرف می‌زد انگار تو خونه ما بود😑بعد از اون بچه هاش عین اسب میدویدن اینور اونور جیغ میزدن مادر هم بیشتر از اونا جیغ میزد سرشون انگار از طویله اومدن خب آدم بی‌شعور تو که فرهنگ آپارتمان نشینی نداری غلط میکنی میای اینجا باعث سلب آسایش بقیه میشی برو وسط کوه خونه بگیر اینقدر جیغ و داد کنین که جونتون در بیاد، دخترم گریه میکرد از صدای اونا بچه بدخواب شده بود نمیتونست بخوابه دیگه صبرم لبریز شد داشتم از عصبانیت خفه میشدم در رو باز کردم با صدای بلند اسم زنه رو صدا زدم اومد دم در گفتم این چه وضعشه 2ساعته هی منتظرم این جیغ و داد و تلفن های جنابعالی تموم بشه بلکه بتونم بچمو بخوابونمش، صداتون کل ساختمان رو گرفته به غیر شما ببین صدای کسی درمیاد! اینقدر داد میزدم خودم فشارم افتاددر رو کوبیدم اومدم تو یه ساعت بعد دوباره شروع کردن، برای اینکه خودش راحت بشه بچه داد میزنه یا گریه میکنه در رو باز میکنه بچه رو میندازه تو راهرو آپارتمان در رو میبنده بچه هم هی جیغ و گریه به در میکوبه که مامان باز کن اصلا یه وضعیتی دارم ها فقط خدا میدونه برام دعا کنین خونمون پول خوب بخرن از اینجا برم هرچه زودتر
مامان 🩷 "میرال" ❤️ مامان 🩷 "میرال" ❤️ ۲ سالگی
چشمتون دیشب منو نبینه..میرال رو بردم دکتر..نشستیم..به شوهرم گفتم تو سرکار بودی برات غذا اوردم برو توو ماشین بخور تموم کردی بیا گفت میرال اذیتت میکنه گفتم نه برو خیالت راحت.. خلاصه یک دقیقه ی اول میرال خوب بود دورش همش بچه کوچیک بود .. هم سنش، کوچیک تر و بزرگتر..از صندلی رفت پایین رفت سراغ بچه کوچیکه که پستونک دهنشه پستونک رو از دهنش در میورد دوباره میزاشت دهنش یا به مامانش میگفت بچه رو بده بغلم هیچی اوردم پیش خودم دید بچه داره شیر میخوره رفت سراغش به مامانش میگفت بچه رو بخوابون من بهش شیر بدم.. تا پیش خودم میوردم گریه میکرد و جیغ زد که بزار برم.. به وسایل همه دست میزد.. از صندلی ها میرفت بالا و دونه دونه روشون راه میرفت.. رفت بالا میز منشی همه چیو بهم ریخت😔
اینقدر عصبی شدم ها ولی به روو خودم نمیوردم.. از کت و کول همه میرفت بالا..باباش اومد بردش توو راه رو یعنی اون طبقه رو گذاشت روو سرش ..منشی رو خواهش کردم که فقط ردم کن رفتیم داخل .. دکتر روو صندلی چرخشی نشسته بود گیر داد باید بچرخونمت و دورت بزنم با صندلی.. چوب برداشت میگفت باید مثل دکتر معاینه کنم دهنشو .اینا فقط جزئی از کاراش بود.. جالب اینجاست که همه ی بچه ها ساکت و آروم بغل خانواده هاشون بودن بجز دختر من عین چی اون وسط میچرخید و فضولی میکرد 😔 یعنی بچه ی من تشخیص نمیده و اونا مشکلی ندارن که آرومن؟؟
بعد یه خانمی با حالت شوخی بهم گفت بچت به کی رفته بیش فعالیش؟
گفتم بچم زیادی کنجکاو و هوشیاره حتی دکتر هم گفت