خانما خواهش میکنم به سوالم جواب بدید خیلی کلافه شدم من دوهفته بیمارستان بستری بودم برای کارای عمل کیسه صفرام که یهویی حالم بد شد پسرم مدام پیش خونه مادرشوهرم یا خونه مادرم بود از وقتی اومدم بیرون از بیمارستان و عمل کردم و اومدم خونه خودم یه روز دیدم تو حیاط اب بازی میکرد خیلی هوا گرم بود بهش گفتم باید اب رو ببندیم بیایم تو وگرنه حالت بد میشه خیلی هوا گرمه و اب رو بستم و اوردمش تو چنان جیغ و دادی راه انداخت که تا نیم ساعت داشت جیغ میزد و هرچی ازش سوال میکردم ماما چی شده چی میخوای جیغ میزد دوباره بردمش تو حیاط گفتم بیا اب بازی کن جیغ میزد میگفت نه هرچی بهش میدادم پرت میکرد همینطوری جیغ میزد گریه میکرد خیلی خسته شدم دیگه دیدم هیچی جواب نمیده خودمم باهاش گریه کردم که حتی میگفت باهام گریه نکن بعدش گفت بغلم کن بلند شو گفتم ماما نمیتونم عمل کردم دیگه زنگ زدم شوهرم اومد و سرگرمش کرد خودمم هی بغلش میکردم دیشب دوباره رفتیم تو حیاط شستیمش گفت بزار اب بازی کنم گفتم نه بریم تو میخواستم مای بیبیش کنم شلوار پاش کنم که اومد تو کلی جیغ زد و گریه کرد هرچی بهش میدادیم پرت میکرد شوهرم تعجب کرده بود گفتمش بیا بی محلی کنیم بهش فیلم رو پلی کن نگاه کنیم دیدم اومد کنترل گرفت فیلم رو قطع کرد که یعنی نه نگاه نکنید باهم حرف میزدیم میگفت نه باهم حرف نزدید یعنی فقط میخواست وایسیم نگاش کنیم تا اون جیغ بزنه خیلی کلافه شدیم دیگه بعد یه ربع بیست دقیقه شوهرم برد گذاشتش تو تاب تابش داد تا خوابش برد اصلا نمیدونم چیکار کنم رفتار درست چیه اگه تا حالا همچین موردی داشتید یا میدونید رفتار درست چیه خوشحال میشم راهنماییم کنید

۳ پاسخ

ی مدت نبودی حالا توقع داره براتون پادشاهی کنه لجباز شده چاره جز تحمل نیس خوب میشه

چون یه مدت شما نبودید فکرکنم هرچی خواسته اطرافیان بهش دادن بخاطر اون الان هم توخواستش پافشاری میکنه
بی محلی کن بهش با یه چیز دیگه سرگرمش کن

سلام عزیزم میخاستم بگم ک بدترین سن همین یک تا دوساله چون بچه دیگه خیلی چیزا رو میفهمه در عین حال نمیتونه صحبت کنه و منظورشو بفهمونه تقریبا همع ی بچه های این سنی جیغ و گریه الکی رو دارن فقط باید صبوری کرد تا بگذره
من خودم هم عصبانی میشم اما بعدش کلی عذاب وجدان میگیرم و خودمو جاش میزارم دلم میسوزه براش خیلی کوچولوعه هنوز

سوال های مرتبط

مامان آوینا مامان آوینا ۱ سالگی
سلام به همگی.خواستم از تجربه ای که از قطع شیر بدست آوردم براتون بگم،من یکباره شیر رو قطع نکردم،بعد از واکسن ۱۸ماهگی شروع کردم،،کم کم وعده های شیر شو کم کردم ،تا ۱۹ماهگیش دیگه کلا فقط میخواست بخوابه میخورد،،،عادت کرده بود که تو روز نخوره،،،اینم بگم دختر من عادت داشت تو روز بینهایت شیر بخوره،،،تقریبا سه هفته س که شیر شبشم کلا قطع کردم یکی ،قشنگ سیرش کردم،اب بهش دادم گذاشتمش تو گهوارش و گفتم بیا تابت بدم،(به گهواره میگه تاب)برقا رو خاموش کردم و چراغ خواب و روشن کردم لالایی خواندم براش،،،چشماش سنگین شد خوابش برد تا ساعت ۷صبح،بیدار شده بود گرسنه ش بود،،فقط گریه میکرد توی خواب ،وقتی بیدار شد دید من بیدارم گف آب...بردمش بیرون بهش آب دادم.. تقریباً یه لیوان آب خودم ،گفتم تخمه مرغ میخوری گفت آره براش آبپز کردم اونم خورد بهدش آب جوش و نباتم بهش دادم...قشنگ سیر سیر شد گذاشتمش تو گهواره دوباره و خوابید...آسون نبود ولی سختم نبود..بعضی وقتا بهونه ی شیر و میکرد دیگه نمی‌دونستم چیکار کنم باباش میبرد میچرخوندش،،،اینم بگم لباس پوشیده بپوشید خیلی بهتره کمتر دلشون میخواد😄🤭
امیدوارم مفید بوده باشه🌹
مامان امیرعلی جانم♥️ مامان امیرعلی جانم♥️ ۱ سالگی
مامانا بچمو سه روز پیش واکسن زدم ،دوروز اول تب داشت اما خداروشکر تبشو کنترل کردم وتبش خیلی بالا نرفت، امروز که روز سوم بود ،کلا تب نداشت ،قشنگ راه می‌رفت بازی میکرد اما از ظهر به بعد بی قراریاش شروع شد، یعنی امروز پوستم کنده شد، نشستم انقد خودمو زدم زار زار گریه میکردم، مثلاً صدبار بهونه می‌گرفت لباسمو میکشید بغلش کنم،بغلش میکردم همون لحظه چنگ می‌نداخت توصورتم که از بغلم بیارمش پایین، یعنی اینکارش تا خوده یک شب ادامه داشت، انگار عصبی شده، همش جیغ میزنه،ساعت دوازده شب با شوهرم بردمش بیرون انقد جیغ زد که آبرمونو برد همه تو خیابون نگامون میکردن، اوردیمش خونه دوباره جیغ میزد، گفتم شاید پاش درد میکنه،پاشو چرب کردم ،حوله گرم گذاشتم رو پاش، اما فایده نداشت، بااینکه هشت ساعت نخوابیده بود بازم خیال خوابیدن نداشت، بخدا دیگه کم اوردم، آخه این چه واکسنیه پدر بچه رو درمیاره، بچم نمیتونه حرفم بزنه که بدونم چشه، آخه عوارض این واکسن لعنتی کی از بدنش می‌کنه بیرون، خودم ،شوهرم عصبی شده بودیم ،نمیدونستیم باید چیکار کنیم ارومش کنیم، رفتیم واسش یه موتور خریدیم سرش گرم بشه ،یکم بازی کرد دوباره بی قراریاش شروع شد، واسش ایت الکرسی خوندم صلوات فرستادم، اما فایده ای نداشت، بخدا الان میترسم صبح بیدار بشه دوباره مثل امروز بی‌قراری کنه، از طرفی تازه چندروزه اسباب کشی کردم همه وسایلام وسط خونس،اصلا اجازه نمیده هیچ کاری کنم، بخدا همین الان تازه تونستیم شام بخوریم ، بنظرتون چیکار کنم آروم بشه، بخدا هرکاری فکرشو بکنید کردم اما بازم جیغ میزنه، بهونه گیری میکنه، بخدا بریدم دیگه،قاطی کردم اصلا، اگر میدونستم واکسن بزنم بچمو اینطور میشه ،اصلا نمیزاشتم واکسن بزنه