امروز رفتیم برای محمد مهدی آزمایش خون بدیم بعد یکی از فاکتورهایی که دکتر براش نوشته بود رو هر آزمایشگاهی نداشت و با کلی سوال بالاخره یکی رو توی کرج پیدا کردیم. ۴ ساعت ناشتایی احتیاج بود. از گرسنگی بچه که بگذریم این بچه متاسفانه مثل خودم تقریبا بد رگه بعد چون به خاطر جراحی هاش برای قبلا آنژوکت زدن متوجه شد که قراره چکار کنند و کل اونجا رو گرفت روی سرش...🫠
بعد نمیدونم واقعا بلد نبودن یا بچه من بد رگ بود حدود پنج تا نقطه رو سوراخ کردن تا بالاخره تونستن ظرف ها رو پر کنند🤦 همسر من خیلی صبوره و کلا دیر عصبانی میشه ولی امروز یه جوری بهم ریخته بود که برگشت به ظرف گفت ما قبلا مجبور شدیم برای یه آزمایش پسرمون رو بردیم بیمارستان ازش آزمایش گرفتن و طرف هم به دختر جوون تازه کار بوده، اینقدر اذیت نشد که شما اذیتش کردید
بعد جالبه نمیزاشتن ماهم بریم جلو حتما خودشون باید دستشو میگرفتن😑
بعد از آزمایش که گفتن بیا بغلش کن به جوری بچم پرید بغلم و آروم شد که دلم ریش شد🥲
پ.ن: این عکس هم از آزمایشگاه کوفتیشون گرفتم فقط چون رنگ صندلی هاشون با لباس محمد مهدی ست بود😂

تصویر
۸ پاسخ

ی مشت آدم بیسواد و دانشجو دور هم جمع شدن و اسم خودشونو گذاشتن دکتر😏

من خودم به شدت رگ های ظریفی دارم که پرش هم داره ولی باورت میشه کسی که کار بلد باشه تو کسری از دقیقه رگم رو گرفت ولی برای زایمانم ۳ نفر نتونستن رگ بگیرن و کلی خونی شد همه جا ... واسه بچه که دیگه خیلی باید سریع و حرفه ای عمل کنن

عزیزم ببخشید آزمایش برای چی دادید؟؟
چون تقریبا هم سن پسر منع پرسیدم

پسر منم خیلی بد رگه. من فقط یه جا میبرم واسه ازمایش تو سی ثانیه بدون سوراخ سوراخ کردنش ازمایشو میگیره. هرجایی واقعا نمیشه برد بچه رو

بحث بلدی نیست من خودم سرم برا خودمم میزنم بعضی ها بد رگ هستن بعضی ها رگ هم دارن میترسن فرار می‌کنه مقصر اون شخص هم نیست کلا میپره یا یه وقتهایی از فشار پایین تو رگ هم هست خون نمیاد همه اینا رو تجربه دارم من خودم با یکبار اکثرا میگیرم رگ رو ولی پیش اومده چند بار زدم تا گرفته ولی خب وقتی مادر میگیره بغل یا پدر بچه آروم تره تجربه چندبار بستری دخترم رو دارم می‌دونم چقدر سخته خداروشکر به خیر گذشت و آزمایش رو گرفتن بالاخره بچه ها چون دستهاشون تپلیه سخت میشه رگ گرفت

اخی عزیزم

عزیزم چقدر اذیت شده
انشالله همیشه تنش سلامت باشه

الهی چقدر اذیت شده
چقدر بی رحمن

سوال های مرتبط

مامان جیک جیک مامان جیک جیک ۱ سالگی
سلام خانما آیا این طبیعیه که شکم دختر من هر روز حداقل دو بار کار می‌کنه آیا کسی هم مثل بچه من بچه‌اش هست؟
اوایل می‌دونستم که دخترم حساسیت به پروتئین گاوی داره و تنها نشونش هم همین بودش و دکتر گفتش که شیر خشک و اینجور چیزا بهش محصولات گاوی ندم
بعد از چند مدت رعایت دوباره آزمایش گرفتیم و خوب شده بود شروع کردم بهش محصولات گاوی دادم و دوباره آزمایش گرفتم و حساسیتش از بین رفته بود
خیلی دخترم بد غذا هستش
به محض اینکه یه وعده غذایی رو خوب بخوره یک ساعت بعد نشده شکمش کار می‌کنه
بدون استثنا همه صبح‌ها شکمش کار می‌کنه
بعد از خوردن شیر خشک معمولاً دوباره شکمش کار می‌کنه من روزی دو بار بهش شیر خشک میدم
بعد از خوردن ناهار یا شام غذای سنگین بخواد بخوره یعنی من راضی باشم شکمش کار می‌کنه
الان صبح شکمش خیلی کار کرد و من بهش شیر خشک هم ندادم چون صبحانه شیر برنج خورد
امروز ناهار پلو با مرغ بود دوست داشت گشنشم بود چون صبحونه کم خورده بود یا شایدم چون شیر نداده بودم
ناهارشو که خورد دوباره الان شکمش کار کرد اونم زیاد
آیا اینطوری طبیعیه؟
و اینم بگم من تو دوران بارداری تیروئیدم پرکار بود و متیمازول استفاده می‌کردم کنترل شد
بعد از زایمان برطرف شده بود
حدود یک ماه پیش متوجه شدم که دوباره تیروئیدم پرکار شده
مادرمم همینطوره تیروئیدش گاهی پرکاره
آیا ممکنه که دخترم با وجود اینکه آزمایش ۷ روزگی تیروئیدش پرکار نبوده الان تیروئیدش پرکار باشه؟
دخترم کم خونی هم داره و به خاطر همین شوهرم اجازه نمیده بیخودی ببرمش آزمایش بگیرم آزمایشگاه یه سرنگ رو پر می‌کنن برای گرفتن آزمایش...
مامان ♥️ امیرشایان ♥️ مامان ♥️ امیرشایان ♥️ ۲ سالگی
میخواستم اسنپ بگیرم دکتر ژنتیک میریم داشتم به لیست سفر های من نگاه میکردم از پارسال فقط دکتر بیمارستان تازه خیلی چندین بار شوهرم خودش برده اسنپ نگرفتم ، از پارسال که مهر امیر شایان رو همون ماه اول که بدنیا اومد می‌بردم دکتر های مختلف تا آبلن که مشهد رفتیم اسنپ گرفتیم برای راه آهن با قطار می‌رفتیم مشهد ، تا ماه آذر که تشنج کرد و از اونجا بود که دکتر رفتن ها بیمارستان رفتن های ما شروع شد از آذر ماه خیلی دیگه اون نگرانی و ترس ما بیشتر وجدی تر شده بود برای دکتر رفتن هامون که تشنج کرده بود مادنبال دلیل بودیم که چیشد یه ماه قبل هر دکتری می‌بردیم برای گربه و بی‌قراری های شدید امیر شایان همشون میگفتن چیزی نیست کولیک داره چطور شد همون بچه سالمی که همه تاییدش میکردن تشنج کرده ، همه اینا با نگاه کردن به این لیست سفر اسنپ اومد و مرور شد و خیلی دلم برای خودم سوخت وبغضم گرفت که چه قدر سرنوشت یه آدم می‌تونه غم انگیز وبد باشه ......
داریم میریم دکتر ژنتیک برای بیماری امیر شایان و سوال هایی هنوز من جوابش رو نگرفتم
مامان ♥️ امیرشایان ♥️ مامان ♥️ امیرشایان ♥️ ۲ سالگی
این پارک نزدیک خونمونه 🌱 این پارک یادآور خاطره اوایل بارداریمه 🥺
۱۰ بهمن ۱۴۰۱ جواب آزمایش بارداریم مثبت شد همون روز رفتم اورژانسی آزمایش دادم شب جوابش و مامانم رفت بگیره که زنگ زد از اونجا و داشت از خوشحالی گریه میکرد که خودش نتونست بامن حرف بزنه اونجا دکتر مسئول آزمایشگاه دیده بود جواب آزمایشم رو و دیده که مامانم گریه می‌کنه و نمیتونه بامن حرف بزنه بگه خودشون گفتن که خانوم جواب آزمایش شما مثبت شده و من خشکم زد و فقط گریه میکردم از خوشحالی 🥺
می‌خوام برگردم عقب تر من از اسفند ۱۴۰۰ تصمیم گرفتم قطعی که بریم مراکز نازایی و برای باردار شدن باید دیگه عمل هایی انجام میدادم چون من دیگه نمیتونستم طبیعی باردار بشم ما دقیقا ۱۸ اسفند وقت گرفته بودیم رفتیم و این پروسه درمان ما ۱۲ ماه طول کشید یعنی اصلا کامل به اسفند ۱۴۰۱ نرسید که بشه دقیقا یکسال تا اوایل بهمن رفتیم اون مرکز که کلا ۱۲ ماه شد ، دکتر ها باتوجه به آزمایش ها وبررسی من و همسرم تصمیم گرفتن اول من عمل آی یو آی انجام بدم تا ۶ بار بعد اگه نشد بریم برای آی وی اف
بار اول عمل من کنسل شد به دلیل مسائل شخصی خودمون بار دوم مهر بود ۵ مهر من عمل شدم و بعد دوهفته منتظر و استراحت کردن منفی شد بماند که من افسردگی بدی گرفته بودم و حالم اصلا خوب نبود برای بار سوم من عملم دی ماه بود که چندین بار برای آزمایش و سونو رفتم ولی بار آخر که رفتم سونو گفتن چیزی تو سونو مشخص نیست و تخمک هام آزاد شدن واین عمل
مامان مَهزاد و نی نی مامان مَهزاد و نی نی ۱ سالگی
خانوما بیایین اینجا بازم من اومدم🤦🏻‍♀️
هفته قبل من جواب آزمایشم رو از آزمایشگاه گرفتم چند روز بعدش به دکتر نشون دادم گفت غلظت خون دارم نامه داد بیمارستان امام خمینی درمانگاه پره ناتال رفتم اونجا نامه و آزمایش رو دادم بهشون برسی لازمه رو کردن چون من به آمپول انکساپارین حساسیت داشتم گفتن هپارین بزنم اما گفت یه مشکلی توی خونم هستش که پیش پزشک خون هم برم، بلا فاصله از اونجا رفتم پیش دکتر خون چون نامه داده بودن کارم سریع پیش رفت، توی درمانگاه خون گفتن مشکلت هموفیلی هستش برو پیش فلان دکتر رفتم دکتر نگاه کرد گفت فاکتور ۵ خونم کمه و فاکتور A کمه، برام کلی آزمایش خون نوشت که همشون فوق تخصصی بودن، خلاصه چون قرص آسپرین خورده بودم گفتن که هیچ دارویی نباید مصرف میکردم و آزمایش انجام نشد موند برای شنبه، تو راه برگشت من یکم تو گوگل گشتم حس کردم این مریضی اصلا به من نمیخوره ینی ریشه این بیماری ژنتیکی هستش که سمت ما اصلا همچین بیماری وجود نداره، دوباره رفتم مطب پیش دکتر زنان خودم بهش گفتم شما این نامه رو دادی رفتم اونجا این نامه رو دادن اون دکتر این حرفا رو زد دکتر دوباره چک کرد همه چیو گفت من یه ارجاع داده بودم بهت این داستانا رو نپذیرفت گفتش که تشخیص همونجا هستش سوالی داری برو از خودشون بپرس و از این حرفا شد،

کسی براش همچین مشکلی پیش اومده بهم یکم راهنمایی بده؟
غلظت خونم بالا هستش خب مگه دارو مصرف کنم درست نمیشه؟ این همه آزمایش برای چیه؟
اگه واقعا مشکل من همین باشه کل خوانوادم باید این مشکل رو داشته باشن که ندارن هیچ کدومشون
مامان مهدیار مامان مهدیار ۱ سالگی
سلام به همتون
خواستم تجربه واکسن 18ماهگی مهدیار رو بگم
روز سه شنبه ساعت 11مهدیار و حاضر کردم بهش یکم ایبوپروفن دادم (به استامینوفن حساسیت داره) و رفتیم بهداشت از اول تا آخر که برگشتیم کلا گریه میکرد به خاطر این که از بهداشت می‌ترسه بعد اومدیم خونه باهاش کلی بازی کردیم تا پاهاش میگیره بعد خسته شد و خوابید بعد نیم ساعت از خواب بیدار شد و شروع کرد به گریه به خاطر پاش همون موقع بچه های خواهرم اومدن خونمون و چون خیلی بهشون وابسته شده خوشحال شد و درد پاشو یادش رفت همون‌طور که پاش لنگ میزد باهاشون می‌رقصید و بازی میکرد خلاصه کلی تحرک داشت تا شب که یکم بهونه گیری میکرد بعد جای آمپول و ایبوپروفن زدم ب بعد آروم شد و سر موقع هم بهش ایبوپروفن میدادم که تب نکنه یه کم سرش داغ میشد ولی با یه بار شستن صورت خوب میشد آخر شب هم که خوابید اما تا میخواست به طرف چپ علت بزنه پاش درد می‌گرفت م دوباره به طرف راست بر میگشت منم که تقریباً از ترس این که تب نکنه تا صبح بیدار بودم صبح هم که از خواب بیدار شد شروع کرد به راه رفتن و بازی کردن خودمم باهاش شریک میشدم تو بازی تا بهونه نگیره نزدیک ظهر هم با باباش بردیمش با ماشین دورش دادیم و اومدیم خونه همه چی خوب بود تا اینکه شب برق قطع شد مهدیار هم که بشدت از تاریکی متنفره و غر میزنه به خاطر همین نزدیکی خونمون مراسم شبیه خوانی بود رفتیم اونجا بعد با بچه ها کلی بازی و بدوبدو کرد تا خسته شدو خوابش برد تا الآنم که خوابه و خدارو شکر مشکلی ندارن
در کل مرحله سختی نبود واسه مهدیار امیدوارم واسه همه ی بچه ها آسون بگذره
۱۴۰۴/۵/۱۵
مامان فندق مامان فندق ۱ سالگی
واقعا بعضی ها چقدر ...!نمی‌دونم چی بگم
دیشب رفتیم پیتزا بخوریم .پسرم پیش من بود .دستش تو دستم بود .رفتم پیتزا سفارش بدم .یکم رفتیم اونور تر .رو صندلی یه مرد نشسته بود .پسرم هم پیشم بود ولی دستمو ول کرده بود .مرده به پسرم گفت چه پسر خوشگلی بیا گوشیمو بگیر .پسرم هم کنجکاو شد .یهو رفت سمتش .رفتم پسرمو بگیرم که بیارمش این طرف .همون موقع دست پسرمو گرفت گفت حالا که اومدی گوشیمو گرفتی یه بوست کنم .صورتشو گرفت تو دست که صورتشو ببوسه ( با اون همه ریش 😐)گفتم نه ممنون صورتشو نبوسید.اصلا هنگ کردم

واقعا جامعه خراب شده .حالا نمیگم مرد بدی بود یا نه ! ولی آدم که از قصد و منظور بقیه خبری نداره! اصلا یه لحظه هم نمیشه چشم از بچه برداشت .گفتم که حواستون به بچه هاتون باشه که کسی یه لحظه هم حتی نگاه بد بهشون نکنه چه برسه چیز دیگه
و اینکه اصلا نذارید غریبه بچتونو ببوسه .به غیر از بحث بهداشتی که معلوم نیست چه مریضی داشته باشن .به حریم بچتون احترام بذارید که خودشون هم بعدا یاد بگیرن 😍🤍
مامان 🩷 "میرال" ❤️ مامان 🩷 "میرال" ❤️ ۱ سالگی
چشمتون دیشب منو نبینه..میرال رو بردم دکتر..نشستیم..به شوهرم گفتم تو سرکار بودی برات غذا اوردم برو توو ماشین بخور تموم کردی بیا گفت میرال اذیتت میکنه گفتم نه برو خیالت راحت.. خلاصه یک دقیقه ی اول میرال خوب بود دورش همش بچه کوچیک بود .. هم سنش، کوچیک تر و بزرگتر..از صندلی رفت پایین رفت سراغ بچه کوچیکه که پستونک دهنشه پستونک رو از دهنش در میورد دوباره میزاشت دهنش یا به مامانش میگفت بچه رو بده بغلم هیچی اوردم پیش خودم دید بچه داره شیر میخوره رفت سراغش به مامانش میگفت بچه رو بخوابون من بهش شیر بدم.. تا پیش خودم میوردم گریه میکرد و جیغ زد که بزار برم.. به وسایل همه دست میزد.. از صندلی ها میرفت بالا و دونه دونه روشون راه میرفت.. رفت بالا میز منشی همه چیو بهم ریخت😔
اینقدر عصبی شدم ها ولی به روو خودم نمیوردم.. از کت و کول همه میرفت بالا..باباش اومد بردش توو راه رو یعنی اون طبقه رو گذاشت روو سرش ..منشی رو خواهش کردم که فقط ردم کن رفتیم داخل .. دکتر روو صندلی چرخشی نشسته بود گیر داد باید بچرخونمت و دورت بزنم با صندلی.. چوب برداشت میگفت باید مثل دکتر معاینه کنم دهنشو .اینا فقط جزئی از کاراش بود.. جالب اینجاست که همه ی بچه ها ساکت و آروم بغل خانواده هاشون بودن بجز دختر من عین چی اون وسط میچرخید و فضولی میکرد 😔 یعنی بچه ی من تشخیص نمیده و اونا مشکلی ندارن که آرومن؟؟
بعد یه خانمی با حالت شوخی بهم گفت بچت به کی رفته بیش فعالیش؟
گفتم بچم زیادی کنجکاو و هوشیاره حتی دکتر هم گفت