سلام خانما اومدم تجربمو بگم من ۳۹هفته و ۵روز بودم ک هیچ علائمی نداشتم ن درد ن هیچ ولی سر بچه پاین بود ولی دهانه رحمم باز نبود ی سانت باز بود با کلی پیاده روی ب دکتر گفتم اگر میدونید ک روند زایمان طبیعی سختع برام و اذیت میشم لطفا بگید سز اختیاری کنم و دکتر گفت تا لحظه زایمان این مشخص نیست رفتم زایشگا ی خانومی دو روز درد میکشید و خیلی جیغ میزد و میخاست طبیعی بچشو بیاره اونو ک دیدم خیلللللی ترسیدم و تصمبم گرفتم ک سزارین کنم چون واقعا سخت بود شرایطش با وجود همه بی پولیمون پولو از پدر شوهرم قرض گرفتیم و گفتم میخام سز اختیاری بشم ترسم خیلی کمتر بود براش نسبت ب طبیعی سی و یکم ساعت سه بعدازظهر این اتفاقا افتاد و ساعت۶تصمیم گرفتم سز بشم و دکترم گفت پولو بزن ک سریع بریم اتاق عمل پولو زدم و رفتم اصلا استرس نداشتم واسه طبیعی استرسم بیشتر بود ولی اینو اصلا نترسیدم و اماده شدم برا رفتن ب اتاق عمل تو اتاق عملم امپول بی حسیو برام زدن و سر شدم و بچه رو خیلی زود ب دنیا اوردن صداشو ک شنیدم خیلی حالم دگرگون شد وقتی ب دنیا اومد و کلی اشک شوق ریختم دیگ بچه رو بردن و منم رفتم ریکاوری بعدش پشیمون شدم ک این هزینه رو دادم ولی باز ترسم از طبیعی بیشتر بود الانم بین پشیمونیشم ولی خب

۶ پاسخ

سلام . اینم تجربه من : من خیلی دوست داشتم طبیعی زایمان کنم ، با شناختی که از بدنم داشتم میدونستم استانه تحمل دردم بالاست و بود . ۵تا۶ صبح بادرد پریود بیدار شدم. خوابیدم ۹ تا ۱۰ دوباره درد داشتم و لک خون دیدم . رفتم معاینه شدم گفت ۴ سانت بازی برو بستری شو .
و من اصلااااااا درد نداشتم!!!! طوری ک همه متعجب بودن
ساعت ۴ بستری شدم. تا ۶ همه چیز عادی و خوب بود ، ماما همراه ورزش داد . توی اب رفتم . تا ۷-۸ سانت اصلا جیغ و داد نمیزدم
اما طفلک بچه که خواست بیاد گیر میکرد به استخوان آرک لگن و من از ساعت ۷ تا ۸:۳۰ که زاییدم دستم توی دست ازرائیل بود
تازه با کمک ماما و فشاری که به شکمم اورد بچه بدنیا اومد 🙂

منم دقیقا تو شرایط تصمیم گیری توام

اگ‌طبیعی زایمان میکردی شاید اونموقع هم میگفتی پشیمونم انقد ب خودم درد دادم کاش سز میشدم
پس بیخیال
لذتشو ببر
خوشحال باش ک اذیت نشدی

به سلامتی عزیزم. سزارین سخت نبود؟

سلام عزیزم چقدر هزینه سزارینت شد؟

چیزیو انتخاب کردی که فکر میکردی برای بدنت خوبه ، اینکارو برا خودت کردی پس عذاب وجدان نگیر

سوال های مرتبط

مامان ابرا مامان ابرا ۱ ماهگی
تجربه زایمان طبیعی من
من ۳۹هفته ۵ روزم شده بود اصلا درد نداشتم
رفتم بیمارستان اونجا معاینم کردن دوسانت باز بود و چون درد نداشتم و دوسانت باز بود بستری شدم رفتم سونو گفت بچه برگشته و تو لنگه منو بردن تو اتاق زایمان خیلی ترسیده بودم و چون درد نداشتم گفت شاید۲روز بستری بمونم ولی ساعت ۶عصر منو بردن تو اتاق تا ساعت ۹خوابیدم ساعت ۹بهم سرم زدن با امپول فشار ساعت ۱۱دردام شروع شد اولش درد نداشت ولی ساعت ۲دردام خیلی بدشروع شد دردش مثل درد پریودیه ولی ۵درصد بیشتر ساعت ۳اینا بود هی حس میکردم مدفوع دارم ولی دکترا میگفتن نه هنوز زوده تو فردا بچت ب دنیا میاد من هی داد میزدم ک مدفوع دارم نمیتونم نگهدارم خیلی بد داشتم زور میزدم ولی دکتر من خیلی بد بود اصلا نگاه نکرد ببینه چند سانت باز شده یه ربع به ۴بود ک دیگه داد میزدم دارم مدفوع میکنم میخوام برم دستشویی اومد نگاه کرد دید ک بچه داره میاد بیرون ده سانت فول بود داد زد پوزیشن همه اومدن ساعت ۴بچه ب دنیا اومد و کل دردامو فراموش کردم حس کردم سبک ترین ادم دنیا شدم یه نفس عمیق کشیدم بچمو دست زدم داشتم از ذوق مرگ میشدم
ولی طبیعی اصلا درد نداره ن کلا درد نداشته باشه ها ولی درحد تحمل هست ووقتی بچه ب دنیا میاد کل دردایادت میره بخیه هاشم درد نداره
مامان آراز مامان آراز روزهای ابتدایی تولد
سلام دوستان میخوام تجربه خودم برا زایمان طبیعی بگم ب صورت خلاصه ۰۰۰من از اول بارداری انتخابم سزارین بوو د اصلا ب طبیعی فک نمیکردم همه تلاشم میکردم واسه سزارین ۳۷ هفته ۲ روز م بود همینجوری گفتم برم بیمارستان ببینم قبول میکنن برا سزارین اختیاری رفتم وقتی فشارم گرفت گفت یکم بالاس بعد تست آمینو شور گرفت جوابش مثبت بود بعد اومد معاینه م کرد گفت ۲ ثانت باز هستی زود برو آماده شو برا زایمان من گفتم میخوام سزارین کنم گفتن باشه ۰ بعد منو بردن زایشگاه دیگ شروع کردن معاینه هر نیم ساعت میگفتم معاینه نکنین من سزارین میخوام گفتن نمیشه از شب شروع کردن معاینه ک ساعت ۸صب بود ک دردام شروع شد دهانه رحمم با آمپول فشار همینجور باز می‌شد ک وقتی رسید ب ۱۰ دوتا زور ک زدم نی نی اومد ساعت ۱۰ و ۲۰ دقیقه کلا ۲ ساعت من درد کشیدم وقتی بچه ب دنیا اومد انگار ن انگار درد کشیدم ۰ میخواستم بگم ک با این ک اصلا اصلا ب طبیعی فکر نمیکردم و ی ترسی از طبیعی داشتم ۰ کلا از زایمانم راضی هستم ۰ گفتم تجربه م بگم ک طبیعی اونقدر ها هم ترس نداره ۰بیمارستان هرکس سزارین کرده بود ب من می‌گفت خوشحال ب حالت ک طبیعی آوردی ۰۰ ایشالا شما هم زایمان خوبی داشته باشین
پسر منم ²/²ب دنیا اومد 🥰
مامان 👶🏻Raian مامان 👶🏻Raian ۳ ماهگی
سلام مامانای گل اومدم از تجربه سزارینی بگم
منی که بچه اولم طبیعی ب دنیا آوردم سر این بخاطر بند نافش مجبوری سز شدم
از اولشم استرس داشتم رفتم اتاق عمل تمام بدنم ویبره میرفت بعد عمل هم کم کم اثرات بی حسی میرفت و دردام شروع می‌شد پمپ دردم داشتم ولی اصلا اثر نداشت برام انگار الکی وصل بود شبش پرستارا سوندمو در آوردن و گفت دیگه باید آروم آروم راه بری واین خیلی سخت بود مامانم پیشم بود خیلی کمکم کرد یک ساعت تمام طول کشید تا سرویس به ب سختی رفتم خیلی درد داشتم ولی واقعا راه رفتن خوبه انگار آدم بهتر می‌شد ب سختی راه میرفتم مامانمم دستمو میگرفت منو راه میبرد روز دوم ترخیص شدم خلاصه بچم هم رفته بود دستگاه روز سوم منو خواستن بیمارستان ب بچم شیر بدم منو با اون همه درد رفتم شبشم اونجا بودم فرداش بچم ترخیص کردن
الانم دیروز بخیه هامو رفتم در آوردم بازم تو نشستن بلند شدم خیلی اذیتم آروم آروم راه میرم خلاصه ک بگم اصلا سزارینو دوست نداشتم چون تجربه هر دو تا رو دارم زایمان طبیعی رو بیشتر دوس داشتم بعد ب دنیا اومدن بچه بدن آدم سبک میشه آدم قبراق سرحال میشه بدن با بدن هم فرق میکنه خیلی راضی آن از سز ولی من اصلا راضی نبودم
مامان ارشا مامان ارشا ۲ ماهگی
رفتم رو تخت باز پرستار بعدی اومد گفت دلیل سزارین بازموندم هاج و واج اخه لامصب حداقل یه دلیل میگفتی ب اینا بگم😂😂😂همش استرس این سیوال داشتم ک همه ازم می‌پرسیدن دعا میکردم سیوال اخر باشه ولی نهههه
گفتم باز دکتر گفته 😐 گفت دروغ نگو خودت خاستی
توکه خوب باز شدی چزا طبیعی نرفتی گقتم سری اول اذیت شدم غلط میکنم طبیعی برم گفتن پروندم اوکی نشده هنوز نبرن منو بالا ولی دکتر گفت سریع بیارین ک ب زور بردن سوار اسانسور شدیم رفتیم پایین بردن اتاق عمل تختم مردا میکشیدم ادم‌ خجالت میکشید😐😂اولین بار بود سوار تخت میشدم خیلی حس ترسناکی بود هل مدادن میبردن میگفتی الانه بیفتم پایین حالت بدی داشتم میخواستم زودتر پیاده شدم😂😂بکم توروخدا بزارید با پای خودم بیام تخت نمیخام خلاصه سرو کله رو داغون کردن تا برم اتاق عمل رفتم واس نگم ک چقدر برام ترسناک بود تحریه اولمم بود فقط تو فیلما اتاق عمل دیده بودم😐تختمو حابه حا کردن بردنم زیر لامپای عمل اونارو دیدم استرس گرفتم میخاستم فرار کنم من ب شدت ازاول از سزارین میترسیدم ولی ب اجبار محبور شدم برم چون چشمم ترسیدع بود از طبیعی خلاصه سرم وصل کردن چندتا سیوال کردن یه مرد اومد داخل پشتمو باز کردن امپول بی حسی بزنه اول بتادین زد یخ زدم تا اونجام تیرکشید😂ازاینورم اتاق عمل سرد خم شدم اپول بزنه کمرم تیر بدی کشید زد تموم شد گفتن دراز بکش پرسید پاهات تکون میخوره گفتم اره ولی وقتی امپول زد پاهام داغ کرد
مامان مهوا🐥 مامان مهوا🐥 ۳ ماهگی
ادامه۲:
من همینطور انقباو درد زایمان داشتم ک داخل اتاق عمل شدم (راستی اینم بگم ک چون درد داشتم معاینه ام کرد و ۲ سانت بودم )
با درد زایمان وارد اتاق عمل شدم
خب بگم لباسی ک میدن یه روپوشه ک پشت کمرش بسته میشه اما موقع تزریق بیحسی باز میکنن و وقتی میخابونتت روی تخت اتاق عمل شلوارو کامل بیرون میارن ی پرده جلوت وصل میکنن و در اخر ی رو انداز میندازن روی پات
من با دیدن فضای اتاق عمل چندین دکتر پرستار و... خیلی ترسیدم و لرز ب جونم افتاد
دکتر بیهوشی گفت ب جلو خم‌شو و امپول بی حسی رو تو کمرم فرو کرد راستش خیل میترسیدم از درد امپوله اما دردش کم بود
پام شروع شد ب گرم و سر شدن
اما بلافاصله حالت تئوع خیلییی شدیدی گرفتم ک دکتر قبلش بهم گفته بود اگر اینطور شدم بگه تا امپول بزنه تو سرمم و سریع امپولو زد و حالت تئوعم رفت
با بتادین محلی ک میخاستن برش بدنو شستشو دادن و کامل حسش میکردم تیغ انداخت و من‌خیلییییی کم سوزش رو حس کردم و سریع گفتم ک حس میکنم و دوبار تکرار کردم بلافاصله بعد از حرفم دکتر امپولیو داخل سرم تزریق کرد ک گفت سرت گیج میره اما من بعد از زدن امپول نفهمیدم کجا رفتم‌و انگار ی گرداب باز شد و من از اون گرداب داشتم بالا میرفتم