#درد ودل
تا همین یه ساعت پیش که پسرم بیدار بود از خستگی و شدت خواب واقعا داشتم بیهوش میشدم... در حدی که وقتی شیر میخورد یکی دودقیقه خوابیدم! ولی همین که بالاخره خوابید تازه کارام شروع شد...
جابه جا کردن ظرفای شام، جمع و‌جور کردن ریخت و پاش ها و اسباب بازی که هر گوشه خونه افتاده بودن، روشن کردن لباس شویی و... و....😢
بماند که صبح چقدر کار کردم و هنوزم بخوام کلی کار تو خونه دارم...🤦
ناشکر نیستما، واقعا خداروشکر که پسرم اینقد شیطونه و اینهمه ریخت و پاش داره ولی خستم... از همسری که هیچ کمکی نمیکنه و عین خیالشم نیس حتی ۱۰ دقیقه پسرمو سرگرم کنه تا کارام رو بکنم...🥲🙂
چقدر سخته زن بودن... چقدر سخته مادر شدن... که هر دردی هم داشته باشی، هر چقدر هم که خسته باشی باید بخندی و پر انرژی باشی...🫠
اینموقع ها که میشه از زندگی و خونه و امید داشتن به اینده و‌همه چی خسته میشم و انگار ناامید ترین ادام دنیا میشم... اما صبح که با صدای پسرم بیدار میشم و مبینم داره نگام میکنه و مبخنده تموم خستگی شب میره و انگار نه انگار....🥺
میخوام چند ساعتی برای خودم باشم ولی از طرفی میگم بخوابم که فردا کسل تر نباشم! دلم چای تازه دم میخواد ولی حال اینکه پاشم چای بزارم و حتی منتظر خنک شدنش باشم ندارم...🙃
این روزا انگار حس جدیدی نسبت به پسرم و دارم و چقدر حسش عجیبه...
حس میکنم یه رفیق کوچولو پیدا کردم که محبت و عشقش تو دلم خیلیییی زیاده... کسی که سرگرمم میکنه و کنار هم از خنده غش میکنیم...وقتی میخندم میخنده و سرگرم کار خودش میشه ولی وقتی حالم خوش نیست میاد و میچسبه بهم تا بازی کنم باهاش...🫠
چقدر خوبه که دارمش!🥲
چقدر حس میکنم سبک شدم....
بمونه اینجا از حال و روز این روزها...🙂

۱۰ ماه و ۲۱روز

تصویر
۹ پاسخ

چقدر قشنگ نوشتی
کاش به خانه دارها حقوق میدادن
هیچکس زحماتشون و نمیبینه
همسر چون فکر میکنه بیرون خونه میره سرکار بیشتر کاز میکنه و خسته میشه

خیلی قشنگ نوشتی
خدا قوت بهت
خدا حفظش کنه رفیق کوچولوتو🌸

منم مسولیت هم مثل تو زیاده تازه مادر سه تا بچه ام گردش مهمونی رفتنشون هم با منه همه شون هم کوچولو وابسته به من ولی من همیشه خودم یه رودخونه میبینم که همیشه در جریانه زمان بگذره بچه ها مستقل میشن ماهم رنگ ارامش میبینیم

اخخخخخ که چقد قشنگ بود
حرف دل خیلیامون🥺🥺🥺
خدا حفظشون کنه همه کوچولوهارو‌و‌گل‌پسر توروعزیزم❤️❤️
ولی خب پدرمون دراومد دیگه😩😩

دقیییقا من دو روز بشدت سرماخوردم
نمیدونی تو خونه چ خبره شوه ی ک هیچوقت نیستو،مهمونا و دوتا بچه ک فقط میریزن
همه دیروز خواستم ابجوش عسل بخورم گلوم خوب بشه حتی وقت نکردم🤦‍♀️🤦‍♀️
ایشالله ک تنشون سالم باشه❤️

ای جانم عزیزدلم خداحفظش کنه برات منم شب کارم شبا کار میکنم ظرف بشور لباس بشور خونه جمع کن فردا هم همون آش و همون کاسه شوهرامون هم خودشون سرکار میرن خیلی خسته میشن بعضی اوقات از سختی کارش دلم براش میسوزه دیگه گیر نمیدم بهش ولی خب من مامانم اینا کنارمن بیشتر اوقات منو ملورین وقتمونو اونجا میگذرونیم راحت تر میگذره

دقیقا این روزهای من....
الان دخترم خوابیده و من لباس شستم پهن کردم لباس خشکا رو اتو زدم گذاشتم کمد
سالن و جمع و جور کردم و کلی کار دیگه ....هنوز نخوابیده باید پاشم به نهار فکر کنم
امروز خواهر شوهرم رو دیدم ،روش رو به حالت قهر کرد اون طرف گفت شکر خدا من زن داداش ندارم ...سراغی ازم نمیگیره....
برگشتنی همسایه مو دیدم تا سلام علیک کردیم گفت کم پیدایی ...بابا برو بیاااا
گوشیو ورداشتم رفتم توی گروه خانوادگی همه پریدن بهم چرا نمیری و نمیای چمیدونم چرا مهمونی نیومدی
یهو زدم زیر گریه
بابا بی انصافاااااا من حتی وقت نمیکنم صورتمو بشورممم وقت نمیکنم یه دوش بگیرم حرفای شما واسم زیادیه

حق داری واقن سخته خیییلی 🥲🙃

این روزاهم میگذره صبر داشته باش باخنده های گل پسرت لذت دنیارو ببر کار خونه همیشگیه تمومی نداره خسته نباشی مامان گل

سوال های مرتبط

مامان آلما مامان آلما ۱۴ ماهگی
«مادر شدن یعنی دوباره متولد شدن... اما این بار، با قلبی که بیرون از بدنت تپش می‌زنه.»

وقتی دخترم به دنیا اومد، حس کردم یه فصل تازه از زندگیم باز شده. فصلی که پر از عشق بود، اما بی‌نقشه. هیچ کتابی، هیچ جمله‌ای تو رو برای لحظه‌هایی که مادری قرارت می‌ده، آماده نمی‌کنه.
کاش یکی اولش بهم می‌گفت:

*اینکه خسته‌ای، طبیعیه. اینکه بعضی روزا فقط دلت می‌خواد یه ساعت سکوت باشه، یعنی آدمی، نه اینکه مادر بدی‌ هستی.
*مامان کامل وجود نداره. اونی که فقط شیرخودشو می‌ده، اونی که شیرخشک می‌ده، اونی که کار می‌کنه یا خانه دار هست، همه‌شون مامانای خوبی‌ان.
*غذا نخوردن بچه، خواب پاره‌پاره‌ش، گریه‌های بی‌دلیلش... همه‌ش یه فازن. می‌گذره. تو فقط کنارش باش.
*خودتو فراموش نکن. ناخن‌هات، یه لیوان چای داغ، یه دوش چند دقیقه‌ای، حتی یه صفحه کتاب — اینا نجاتت می‌دن.
* هیچ‌کس اندازهٔ یه مادر، عاشق و شکسته و قوی نیست. خودتو تحسین کن. چون داری عالی عمل می‌کنی.
الان که به عقب نگاه می‌کنم، می‌بینم چقدر تو لحظه‌ها بزرگ شدم. چقدر قوی‌تر، صبورتر، و عاشق‌تر شدم.

تو هم اگه مامانی، برام بنویس:
کاش یکی به تو چی می‌گفت...؟
مامان دردونه مامان دردونه ۱۲ ماهگی
سبک زندگی جدید برای خوابوندن پسرم.
دیشب و امشب اینطوری خوابید: ساعت ۵ عصر از خواب عصرش بیدار شد، بازی کرد و میان وعده فرنی و میوه خورد. ساعت ۷ ونیم رفتیم حمام و نیم ساعت آب بازی کرد. بعد لباس پوشیدیم و رفتیم بیرون. دیروز بردمش پارک، امشبم امامزاده. نیم ساعت بازی کرد و بیرونو دید. برگشتیم خونه و شیر خورد و بعدشم شامشو خورد. ساعت ۵ دقیقه به ده بود که روتین خوابش که شستن و عوض کردن پوشک و خداحافظی و شب بخیر با اسباب بازی هاش رو انجام دادم و بعدش سرشو گذاشت رو بالش و خوابید.
دیشب فقط یه بار ساعت ۲ برای شیر بیدار شد و تا ۹ صبح خواب بود.
اگه امشبم برای شیر بیدار نشه همین روال رو ادامه میدم.
درسته که قبلا که زودتر میخوابید برای خودم وقت بیشتری داشتم ک کمتر خسته میشدم و این دو شب خیلی له شدم، ولی چون میخوام دیگه با شیر نخوابونمش همین روال رو ادامه میدم.
نکاتی که بنظرم مهم هستن:
۱. حمام قبل از خواب شب بچه رو خواب آلوده میکنه و عالیه.
۲. قبل غذا حتما شیر بخوره که ارتباط حسی با مادر داشته باشه و نخواد قبل خوابش با شیر حس امنیت بگیره‌
۳.غذا به اندازه بخوره که سیر بشه.
۴. میان وعده هم خیلی مهمه چون اگه بخوره شام زیاد نمیخوره که نتونه درست بخوابه.
۵.و همچنان روتین داشتن بیشترین تاثیر رو داره.