آقااااا سلام
یه اعلام حضور کنید ببینیم کی هست کی نیست
چه خبرا حالتون چطوره؟
من عمیقا توی روزای تعطیل دلم میگیره نمیدونم چرا 😐
خواستم بیام اینجا بنویسم که بمونه و چند وقت بعد دوباره بیام بخونم اینطوری خلاصه بگم که
احتمالا کلاسای کاردرمانی حسی و ذهنی ارادو کنسل کنم و خودم باهاش کار کنم چون سه ماهه داره میره و اصلا تغییری نکرده و من تاکید داشتم که مشکلات حسیش بهتر شه که تو این سه ماه اصلا تمرینات حسی انجام ندادن
فقط گفتار درمانی میبرم که اگر اینم خودم میتونستم و از پسش بر میومدم نمیبردمش ولی خب هرچیزی نیاز به علم داره که تو این موضوع من ندارم😬😂
گفتارش نمیتونم بگم بهتر شده ولی بازم خداروشکر یه چیزایی رو میگه که قبلا نمیگفت
اکولالیاش( تکرار مداوم جملاتی که قبلا شنیده) یه روزایی خیلی کمه و یه روزایی مثل امروز از همون صبح که چشماشو باز کرد رو دور تکرار بود
باید صبور باشم
ولی خدا شاهده خسته ام با هرچیزی گریم میگیره و دلم اتیش میگیره🥲
فقط به خودم میگم خدا اینطوری نه منو نه این بچه رو رها نمیکنه حتما یه روزی وایمیستم و نتیجه ی این روزای سختو میبینم
برامون دعا کنید با اون قلبای پاکتون❤️

۱۴ پاسخ

اینم شازده ی ما
رفته بود موزه ولی اصلا علاقه نداشت😂
لایک کنید بمونه بالا بقیه ی ماماناهم ببینن

تصویر

عزیزم امیدوارم خیلی زود همه چی خوب بشه،شما یه مادر قوی هستی این روزا میگذره،خودت حساااابی باهاش کار کن

ببین عزیزم ما یه آدم تو خیابون میبینیم کامل میفهمیم اتیسمه چون مشخصه ولی اصلا تو آزاد مشخص نیست تنها چیزی ک تو آراد میبینم یه چهره خوشکل و کراشه

عزیزم ایشالله به آرزوت میرسی یک مامان قدرتمند یک بچه قدرتمند هم داره حتما باهم بیماری آراد را شکست میدی

سلام عزیزم چندتا کامنتتو خوندم شما ماشالله با این سن کمتون چقد فهمیده و خانوم هستین❤️ خیلی واسم محترمین چون برای پسر کوچولوتون انقد وقت میزارید فقط با خوندن چندتا تاپیک حس خوب گرفتم ازتون مطمئنم پسرکت خوبه خوب میشه و همچی رو به راه میشه

عزیزم منم خیلی خیلی امید دارم که همه چی خوب میشه

خداحفظش کنه

عزیز دلم اراد جان هیچیش نیست و باید اینو باور کنی عین خیلی بچه های دیگه ممکن دیر به حرف بیوفته کاملا عادی این موضوع چون از چهره و نگاه کردنش بهش نمیخوره چیزی باشه با باورت به انرژی مثبت با دستور دادن به کائنات همرو تبدیل کن به اون چیزی که میخوای بشه

چقده نازه
انشاالله این روزا هم میگذره عزیزم
شما بهترین مامان دنیایی❤️

ماشاا...به وسرتون مث ماه میمونه
عزیزم ماشاا...خوب به دوربین نگاه میکنه
پسرمن بفهمه بخوام عکس بگیرم اصلا نگاه نمیکنه
اصن خیلی لجبازهم شده

این روزهایی که میگی رو من گذروندم. درسته روزهای خیلی سختیه
ولی تو یه مادر قوی هستی خدا تورو انتخاب کرده
عزیزم یه جای خیلی خوب پیدا کن
یا اگه فکر می‌کنی حضوری تاثیر نداره آنلاین کار کن یعنی خودت تمرین کن باهاش

ای خداااا ، چه دسته گله پسرت ، انشالله هرچه زودتر ب آرزوت برسی گلم

روزای خوب میان
اونجاس ک به خودتون افتخار میکنین.
من به عنوان یه مادر، محکم بغلتون میکنم، از ته دلم بهتون "خسته نباشین" میگم .
بهتون حق میدم بابتِ همه ی اشکایی ک تا حالا ریختین.همه ی نگرانیا و دلشوره هاتون.
روزای خوب میان

منم خیلیی خیلی روزای تعطیل دلم میگیره.

سوال های مرتبط

مامان رادمهرورادوین مامان رادمهرورادوین ۳ سالگی
سلام خانوما ببخشید میشه از اسباب بازی هایی که دم دست بچه تون گذاشتین عکس بدین؟ من یه عکس توی سوال یکی هم توی کامنتا میذارم البته بگم یه لگوی بزرگ سطلای که ۴۰۰ تیکه بود هم هست که یه هفته پیش آوردم دم دست امشب دوباره برداشتم ،همش میریخت صدای زیادمیدادرادوین بیدارمیشد مجبورشدم بردادم ولی خیلی باهاش سرگرم میشه، به غیراز اینا که توی عکس هست یه سه چرخه و یه لوپ کارهم هست توی خونه اینم بگم من برای پسرم کمدنخریدم کتابخونه خودموخالی کردم اسباب بازی هاوکتاباشو ریختم توش، درضمن خیلی ازاین وسایل رو من نخریدم مادربزرگش مغازه ای داره که اسباب بازی میاره به اینم هرهفته یکی میداد🤦‍♀️بچه های شما بازی میکنن بعدجمع میکنن؟ اصلا با اسباب بازی هاشون سرگرم میشن؟ پسرمن فقط با همین بیل و لودرش بازی میکنه بقیه روهم هرکدومو بردارم قائم کنم فرداسراغشو میگیره اینم بگم دوبرابر اینارو قائم کردم کلا ، همه میگن زیاددم دستش گذاشتی که بازی نمیکنه همش تلویزیون می بینه
مامان شاه پسر(مزون) مامان شاه پسر(مزون) ۴ سالگی
سلام ظهرتون بخیر
اینجا همه خانومن و مادر
که طبیعتا شرایط و احساس ترس من بخاطر پسرمو بهتر درک کنن
اینا پیامای دونفر جداس که با بابای بچم در ارتباطن
از اینورم گهگاه واسه من خودشیرین بازی درمیاره که آره من سمتت اومدم تو راه نیومدی(حقیقتا اینقد حالی به حالی ه که اصلا نمیفهممش و منم اصلا باهاش کاری ندارم )

ولی شما به عنوان یه خانم اینارو تو گوشی همسرتون ببینید (اینم بگم این ارتباطا ۳ماهه که ادامه داره)

پ.ن:من کوووووچکترین احساسی بهش ندارم فقط حرف نزدیکترین افراد زندگیم که هی میگن تو بدبخت شدی شاهان بدبخت شده دو روز دیگه شاهان بزرگ میشه با بقیه که بابا دارن فرق میکنه هی بهت میگه من چرا بابا ندارم
منو تحت فشار میذاره دیشب تا ۴صبح گریه کردم میگفتم خدتیا خودت یه چیزی نشونم بده آروم شم(و صبح این چتا رو دیدم)

آخر ماه جلسه دادگاه طلاقمه و به جان شاهانم حتی یک لحظه پشیمون نشدم فقط بابت پسرم دلهره دارم
میشه یه چیزی بگین آروم بشم
ممنونم که دردکدل های هرروز منو تحمل میکنید
مامان رادمهرورادوین مامان رادمهرورادوین ۳ سالگی
۱-خانوما سلام میخوام خودتون رو جای من تصور کنید چندلحظه، من خیلی دوست داشتم به بچه م شیرمادربدم چون اون اولی خیلی بدخواب بودمیگفتم به این یکی بعدسه ماهگی شبا شیرخشک میدم که یه کم بخوابه،بچه که به دنیااومدمتوجه شدیم گریه ریسه ای میره وخیلی برام سخت بودوواقعاچندباری منوترسونده تا الان ازبس یهونفسش میره پایین،من خیلی خیلی شیرداشتم تا ده روزگی بچه از تب و دردشیرنمیتونستم دستاموحرکت بدم مثه مجسمه شده بودم وخب بچه از روز اول توی بیمارستان هم سینه رو نمیگرفت طوری که پرستارابردن معدشو تخلیه کردن دوباره آوردن یه کمی شیرخوردخلاصه توهمون گیروداردردشیربودم که شیرم تبدیل به آب خالی شد یهو یه ۲۴ ساعت بچه گریه کردبردیم دکترگفت گشنه ست وباخوردن شیرخششک بچه واقعا آروم شدوخوابید با خودم گفتم چندروزی شیرخشک میدم وقطع میکنم اوایل بین شیرخشک دادنا به هرسختی بودخودمم شیرمیدادم تا اینکه کم کم از یه پیمونه شیرخشک رفتیم به دوتا و بچه بازم گریه میکرددرواقع بازم گشنه بود اینجا تقریبا یک ماهه بود بعدچندروز بردیم ختنه و نخ بخیه ش زودافتادوزخم بچه واشد از اون طرف رادمهر خیلی به من میچسبید وهمش میترسید بدون من بمونه روزای سختی بود مثه همه روزای سخت مامانای دیگه خلاصه گذشت وگذشت تا اینکه بچه شیرمنوهی کمترخورد و حدودا سه هفته پیش یه ۴۸ ساعت اصلا نخورد دوباره تقلا کردم ندرونیازکردم و خلاصه به هرزحمتی شده دوباردرروز بهش شیرمیدادم تا اینکه دوباره از دیشب شیرنمیخوره این وسطاهردوبچه مریص هم شدن و کوچیکه الان آنتی بیوتیک میخوره
مامان محمد صدرا مامان محمد صدرا ۳ سالگی
سلام خانما بیاین از اتفاق هایی که واسم افتاد بهتون بگم من دوتا دختر دارم ۱۰ ساله ۷ ساله و یک پسر ۴ ساله که ناخواسته حامله شدم و خیلی خیلی ناشکری میکردم چون هم فعلا بچه نمیخواستم هم سزارینی هستم و میترسیدم ولی با خودم میگفتم حالا شاید پسر شد که بشن دودختر و دو پسر تا روزی که رفتم سونو و دکتر گفت دختره که خیلی ناشکری میکردم میگفتم خدایا چرا بهم یه پسر دیگه ندادی که پسرم هم داداش داشته باشه و خیلی چیزایه دیگه بعضی وقتا اشکام میریخت که چرا دختر شد و اینا تا وقتی که رفتم سونو انومالی ۱۸ هفته اونجا بهم گفتم بچت مشکل داره و مشکوک به سندروم هست باید بری ازمایش امینیوسنتز بدی که دنیا رو سرم خراب شد فهمیدم که این ضربه ناشکری هام هست تا ازمایش دادم و جواب ازمایش اومد مردم و زنده شدم شب تا صبح گریه میکردم و توبه میکردم جواب ازمایش خداروشکر سالم بود این واسم یه درس عبرت شد که دیگه ناشکری نکنم البته ناگفته نماند من هیچ فرقی بین دخترا و پسرم نمیزارم دخترام همه دنیامن دختر بزرگم تا جواب اازمایش اومد شبا بیدار بود و باهام گریه میکرد و همیشه دست به دعا بود فقط من میخواستم پسرم یه داداش داشته باشه ازتون میخوام هر چی از خدا میخواین به درستی از خدا درخواست کنین نه مه مثل من😔..........