۱۰ پاسخ

حالا طلا خربدم میترسم بندازم هر بار طلا خریدم یک ماه مریض افتادم

منم دقیقا عکس پسرم واسه تولدش پست کردم از فرداش تا یه هفته مریض شد پدرم دراومد..
چشم زخم خیلی بده 😢

نظرات دوستان رو هم داشتم میخوندم راست میگن وقتی از شادی ها خوبی ها جلوی بقیه تعریف می کنیم به هر حال خودمون رو در معرض چشم قرار میدیم
نمی دونن پشت اون تیپی که بچه زده چه شب بیداری هایی داشتیم
چقدر مریض شدن
چقدر اشک و ناراحتی شون رو دیدم

سلام عزیزم
چشم زخم که وجود داره
ولی سعی کنید همیشه آیت الکرسی بخونید
صلوات بفرستید
۴ قل مخصوصا سوره ی ناس و فلق رو زیاد بخونید
خیلی بهش فکر نکنید چون با مرور کردنش توی ذهنمون بیشتر انرژی منفی شون رو به سمت خودمون جذب می کنیم

بیاد تعریف نکن از زندگیت من یه زندایی دارم یه دفعه اومد عیادت خواهرم (خواهرم سرطان داره وشیمی میشه .خیلی لاغرشده),فک میکرد خالاما حسودی کنیم یهو خونه مامانم خودشو زد به غش کردن فشارم افتاده آب قند بدین .همیشه هرحامیره همین کار نمیکنه هفتاد سالش ولی هنوز دندوناش همه سالمن هیچ مشکلی نداره خداروشکر ولی جلو بقیه هردقعه یه جاییش ازکارمیافته

حرز امام جواد‌بگیر همراهتون باشه همش آیت الکرسی بخون

منم هرچیو بگم کنسله 😅

اصلا نباید برای کسی از بچه یا زندگی تعریف کنی حتی فرد خیلی نزدیک

۴ گوشه حال گلاب بپاش جلو درتم نمک بریز

من ازاول اعتقاد داشتم ب چشم شور و دارم

سوال های مرتبط

مامان نیلا 😍♥️ مامان نیلا 😍♥️ ۱۳ ماهگی
پارت 1
بیاید تا تجربه امو از بیماری دخترم بگم و این چند روزی
که چند سال برام گذشت.
چند روزی دخترم تب شدید داشت بدون اینکه هیچ علائمی از سرماخوردگی یا مشکلات دیگه داشته باشه دکترشم نبود. بعد از سه چهار روز ذیدم اسهال شده بچه. خودم چون از قبل تجربه داشتم بهش پودر کیدی لاکت میدادم و پودر اُ آر اِس که اب بدنش جبران شه اسهالش کم شد اما تبش قطع نشد. به شوهرم گفتم این بچه روزئولا گرفته گفت نه بابا. بردیمش بیمارستان ازمایش و اینا گرفتن گفتن اب بدنش کمه و گلبول سفید خونش بشدت پایینه بچه عملا سیستم ایمنی نداره. باید بستری شه اونم توی اتاق ایزوله. هر چقد به دکتر گفتم من میدونم بدن بچم کم اب نیست من میدونم این عدد گلبول خطای ازمایشگاهه چون ماهانه بچمو زیر نظر بهترین دکتر چکاب میکنم مهرشو داد دستم گفت پس بیا تو بشین جای من. خلاصه انتقالم دادن به یه بیمارستان دیگه دم راه تمام استرس اون چند روز اشک شد و از چشمام چکید. بچمم تو بغلم خواب نگاش میکردم بند بند دلم از هم وا میرفت اومدم وسایلو جمع کردم که ببرم بستریش کنم، دکتر بیمارستان جدیدی که انتقالمو دادن اونجا بچه و ازمایشاشو دبد گفت بچه حالش که خوبه برا خون هم باید ببرین پیش فلان دکتر ببینی چی میگه بعد که خودم گفتم دکتر اون بیمارستان اینجوری گفته و من میدونم بچم مشکل نداره گفت خوبه که تجربه داری ولی بستریش نکن ببرش فردا اون دکتر اگه گفت بستری شه برگردون بیارش چون اون تخصصش خونه. خلاصه فرداش با چشم پف رفتم التماس منشی کردم انقد التماسش کردم تا گذاشت با بیمار سومی برم دکترو ببینم دکتر گفت برو بچه رو بیار داخل‌