💚🧡سلام بعد ۶روز اومدم از تجربه زایمان طبیعیم بگم 💚🧡
تنها بحاطر یه نکته اش😁❤️
من تو ۴۰هفته و۶روز بادهانه رحمی کمترازیه سانت ولگن کوچیک وبدون درد بستری شدم
ازهمون اولش آمپول فشار بادوز پایین زدن بهم ودردای خفیف داشتم
بعد چن ساعت باز اومدن معاینه و دیدن نخیررر این رحم باز نمیشه🤦‍♀️
به دهانه رحمم سوند باسرم وصل کردن که دهانه رحمم بازشه 😶(برای اولین بار میدیدم ومیشنیدم همچین چیزیو)خلاصه تاصبح اون سرم رفت تو رحمم و ریخت بیرون (بماند ک همش خیس بود زیرم😭💔)
صبحش معاینه ام کردن گفتن دوسانتی پیشرفتت خیلی خوب بوده😶🤣
باز آمپول فشار دوز بالا و ورزش توحموم واسکات و توپ وفلان فلان شد ساعت ۱۱ صبح اومدن معاینه گفتن واوووو😌 ۶سانت شدی آفرین ادامه بده
درداش تاحدی خوب بود درحد مرگ نبود🤣خلاااصه دوباره فشار وورزش
ساعت ۱ اینا کیسه مو پاره کردن و دردام شدید شد(شددددید درحد جون دادن)
ساعت یک ونیم اینا دیدن من شدم ۱۰سانت😃ولی رحمم تو قوس هستش🙁🙁
حالا هی زوووور هیییی استراحت چمباته میشستم زور میدادم
تا اینکه دیدن سربچه رو
۲بود حوابیدم روتخت زایمان و فق زور دادم جیغ میغ نزدم
۲وبیست دقیقه صدای پسرخشگلمو شنیدم😃🥰
شکر خداای عزوجلل
(من اگه برگردم عقب بازم طبیعی انتخابمه )❤️❤️

۱۰ پاسخ

مبآرکآااااااااااا باشع ان شاءالله بسلامتی فسقل زیرسایه پدرومادربزرگ شه وقدبکشه 🥰
منم لگنم کوچیکه ودهانه رحمم بزوووووووووور کمتراز۱سانت بازبود خداکنع منم بسلامتی زایمان کنم خیییییییییلی استرس دارم نتونم🥲
فسقل چندکیلو بود!؟که کم بخیه خوردی

الهی عزیزم
خداراشکر مبارک باشه

عزیزم قبل زایمان ورزش نمیکردین

من همش از درد بخیه میترسم
بخیه زدن دردش رو حس میکردی؟

من نمی‌دونم چند تا تو خوردم ولی بیرون ۲ تا خوردم

بع منم اون سوند کثافتو زدن خیلیییی بد بود لعنتی

وای منی ک شبا خواب ندارم از ترس 🥹🥹نمیدونم چیکار کنم از سزارین مترسم از طبیعی هم ک وحشت دارم

خواهر منم ی سانتم. میترسم درد م نکیر تا کی صبر کنم نرم بیمارستان

نکته اش اون سوند بود که فکر میکنم بیشترین کمک بمن کرد❤️
من ۱۲ظهر شنبه بستری شدم و ۲ و۲۰دقیقه یکشنبه ۳۱فروردبن زایمانم تموم شد..🥰😃

چندتا بخیه خوردی؟بعدش دیگه درد میره واقعا؟

سوال های مرتبط

مامان جوجه صورتی🩷 مامان جوجه صورتی🩷 ۴ ماهگی
:پارت 3زایمان طبیعی
رفتم داخل بخش اومدن معاینه کردن دیدن اصلا دهانه رحمم باز نشده سر بچه ام تو لگن نیومده دیگه من رفتم دسشویی اومدم بیرون یهو یه عالمه آب داغ ازم اومد که کیسه آبم خودش پاره شد بهم قرص فشار داد خوردم توپ آوردن رفتم روش ورزش کردم دردام تازه شروع شد اما باز قابل تحمل بود
روتین دومو دادن دوباره معاینه کردن بسته بودم بعد یهو دردام زیاد شد حالم اصلا دیگه خوب نبود اومدن بهم سوند فشار ب واژنم وصل کردن بعد چند دیقه ترکید خونریزی کردم دراومد بعد دوباره معاینه کردن دیدن دهانه رحمم شده یک سانت بعد از ورزش کردن رو توپ شد ۳سانت دیگه به ۳سانت ک رسید دردای اصلی زایمانم تازه شروع شد و رفتم تو فاز زایمان هیچ موقع فکر نمیکردم درد انقباضات اینقد میتونه زیاد باشه و درد اور دردام اینقد زیاد بود که چسبیده بودم ب میله های تخت داد میزدم گریه میکردم حالم اصلا خوب نبود میگرفت دستامو گاز میزدم از درد بعد یهو ول میکرد خوابم میبرد یک دیقه دوباره ادامه داشت …..
مامان بردیا مامان بردیا روزهای ابتدایی تولد
سلام منم بالاخره زایمان کردم
#تجربه زایمان طبیعی پارت ۱
من پنجشنبه برای معاینه و ان اس تی که خود دکتر نوشته بود رفتم بیمارستان
ان اس تی چندتا انقباض کوچیک نشون داد ولی گفت که ضربان قلب بچه خیلی تنده
دکترم معاینه کرد همچنان ۲ سانت باز بود دهانه رحمم ولی بخاطر ضربان قلب بچه گفت که اورژانسی بستری بشم.
من پنجشنبه بستری شدم ساعت ۱۱ظهر
تا ساعت حدودا ۴ بعدازظهر با آمپول فشار هم دهانه رحمم باز تر نشد
کم کم معاینات دردناک شروع شد و دردهای منم همینطور
دردها بیشتر میشدن و دهانه رحمم نهایتا ۳سانت شد
من تا ساعت ۲صبح درد کشیدم و کیسه آبم رو پاره کردن و بخاطر درد زیاد بهم مسکن تزریق کردن که نهایتا ۱ ساعت جلو درد هارو گرفت ولی تا میدیدن که من دردم کمتر شده میومدن معاینه تحریکی انجام میدادن
ساعت ۳صبح انقدر گریه کردم و گفتم درد دارم که اپیدورال بهم تزریق کردن با دهانه رحم ۳ سانت و گفتن احتمالا تا زایمان اثرش بره
بعد اپیدورال حالم خیلی خوب شد و بلند شدم ورزش کردم
مامان 🌙𝓜𝓪𝓱𝓵𝓲𝓷 مامان 🌙𝓜𝓪𝓱𝓵𝓲𝓷 ۳ ماهگی
تجربه زایمان👩🏻‍🍼
پارت 3: آمپول فشار رو اومدن داخل سروم زدن و دکتر گفت تا 4 صبح وقت داری طبیعی زایمان کنی همکاری کن باهامون 😅😁خلاصه ک هی ماما میفرستادن باهام ورزش کنه منم با کمال میل همکاری کردم باز معاینه کردن اصلا باز نشدم و همچنان درد نداشتم هی گذشت نزدیکای 4 شد هیچ پیشرفتی نداشتم ماماها زنگ زدن به دکتر شرح حال منو گفتن دکترم گفته بود دوز آمپول فشارو ببرید بالا تا ساعت 6 اومدن دوباره آمپول ریختن تو سرومم و رفتن منم همش منتظر درد بودم گذشت دوباره ساعت 6 شد بعد کلی معاینه بازم گفتن هیچی باز نشدی و بدنت خیلی مقاومه صبحونه نخور تا دکتر بیاد احتمالا ببرنت سزارین خلاصش کنم ک بازم ی دوساعتی منو الاف کردن و در آخر اومدن ساعت 8 و نیم آمادم کردن برا سزارین و در آخر ساعت 9 دختر نازمو دادن بغلم😍و قسمت این بود ک من با کلی ورزش و لگن خوبی ک داشتم و دهانه رحمم نرم بود ولی هیچ پیشرفتی با آمپول فشار نکردم و خداروشکر عمل سزارینم سخت نبود برام و میگم حتما کار خدا ی حکمتی داشته ک دارو رو من جواب نده
مامان جواد مامان جواد ۲ ماهگی
پارت دوم
بهم لباس بستری دادن همراهم صدا زدن لباسام بهشون دادم
سنوم چک کردن گفتن ک وزن بچت کمه 2کیلو 750 گرم سنو 37 هفته داده بودم خب خلاصه منو بردن داخل زایشگاه ساعت 8 بهم سرم زدن تقویتی با ان سی تی گذاشتن تا ساعت 10 شب بعد ساعت 10 امپول فشار شروع کردن ولی خیلیییی یواش یواش میرف من ساعت 12 شب تقریبا دردام شروع شد در حد کم پریودی بود 1نیم شب سرم قطع کردن گفتن استراحت کن صبح ساعت 6 امپول فشار دوباره وصل کردن نیم ساعت بعد معاینه کردن 2 سانت بودم نیم ساعت بعد ک ب 3 سانت رسیدم کیسه ابم را پاره کردن و دردام شروع شد امپول فشار بیشتر کردن ساعت 7نیم صبح ب 5 سانت رسیدم دردام قابل تحمل بود ساعت 9نیم دردام زیاد شد بدجور وحشتناک فق راه نجات میخاستم پرستارا خیلییییی کمک میکردن بهم پمپ گاز دادن ک یکم بی حس بشم ولی فایده نداشت خیلییی معاینه تحریکی میکردن خیلییی کمک می‌کرد پرستارا واقعا خوب بودن کمک میکردن بعد بهم امپول تو پام زدن ک روند زایمان زود پیش ببره