۴ پاسخ

وااای منم حساسم خیلی برادر شوهرم لیو میگه چندبارم گفتم عمو اسمم ب این قشنگی بگو آقا لیام ولی مرده گنده دوباره تکرار میکنه چندبار بگم خووو

تلفظش سخته به دل نگیر

دختر های منم دلوین دلی صدا میزنن ماهلینو ماهی دهن چند نفرو ببندی همه اینجوری میکن

منم حساسم.اوایل یکی از فامیلامون دخترم رو بارون صدا میزد تو جمع بهش گفتم اسمش بارون نیست بارانِ..دیگه خودشو جمع کرد

سوال های مرتبط

مامان 🧚‍♀️دیارا🧚‍♀️ مامان 🧚‍♀️دیارا🧚‍♀️ ۲ سالگی
بیاید از تجربم بگم از امروز که استارت قطع شیر رو زدم....
امروز به شوهرم گفتم تلخک بگیره و همزمان یهو به دهنم رسید رژرو امتحان کنم🫠رژقرمز جیغ🫠
زدم و ساعت ۱۱دخترم بیدار شد و سرگرم کردم و ...تا۱۲ونیم که طبق معمول رو مبل نشیتم که با دوق دوید سمتم که جی جی بخوره. گفتم آی اوف شده و کشیدم بالا 😔😔😔
وای مامانا چقد دردناک بود😭😭😭😭
تا دید چنان بغض کرد که واقعا قلبم درد گرفت منم بغض کردم و جفتمون مثل ابر بهار گریه کردیم 🥹🥹🥹🥹
بغلش کردم راش بردم بعد گفتم کرم بیاریم بزنیم خوب بشه ...یکم زد خودش لباسو کشید پایین و گفت نه نه ...دیگه بچم اسم جی جی نیاورد 😔😔
ولی بیتابی کرد و دلش بغل میخواست ...
تا یک ساعت پیش رفتم شستم و گفتم بابا بیا کرم بزن خوب بشه ....
گفتم دیارا جی جی خوب شد تا دید چنان جیغی زد و ذوقی که خدایااااا نمیدونید چی حالی شدم ..... با ذوق خورد و خوابید ...
چند روزه شیرو کم کرده بودم شبا هم چند قورت میخورد میگفتم بسه و ماساژش میدادم بخوابه ...
امروز اصلا شیر ندادم تا شب ...چند شبم همینطور کم شیر میدم و کلا تمام....

ولی مامانا فکر کنم یکی از سخت ترین و حساس ترین دوران قطع شیر باشه خیلی باید قوی باشیم ....
❤️‍🩹❤️‍🩹❤️‍🩹❤️‍🩹❤️‍🩹❤️‍🩹❤️‍🩹
مامان Nelin مامان Nelin ۲ سالگی
مادرا دیشب رفتم سوپری نلینم باهام بود یه خانم یه عروسک دلد نلین گفت تولد انام رضاس از طرف اقاس یه دخترخانمت ما به تموم بچه ها یه عروسک کادو میدیم این خیلی نگاه میکرد نلین ازش خوشش اومد منم ترسیدم سریع عروسک از دست نلین گرفتم و گذاشتم نایلون اخه ادم میترسه اعتماد کنه خلاصه خانم دنبالم اومد گفت میشه شما بچه کوچیک دارین کمک کنید بگین چی برا بجه ها بخریم گفتم من محسولات ماجان میخرم اخه سوپری چی داره چندتا غللت صبحانه برداشت گفت جطورن اینا بهش گفتم کدوم یرا چند ساله بعد گفت دلم میخاد دخترت بغل میکنم میشه منم گفتم زشت نلین دادم بغلش کرد ازبس دوسشداشت دوباره یه عروسک دیگه براش خرید دوتا غلات صبخانه بهش داد گفتم نه همون یکی کافیه خانم زور زور بردار گفتم باش برمیدارم وری یکیش میدم یه بچه دیگه تو ساختمونمون هستن بعد خانم گفت خب اینجوره همشا بردار پخش کن بین بچه ها گفتم اخه من این همه بچه نمیشناسم نهایتن دوتا سه تا بچه داریم گفت طوری نیست به هرکدوم دوتا بده کادو اقاس هیچی دیگه من اوردم و دادم بجه ها یه حسی بودا خانم میگفت خدا خواست شما واسته باشین بدین بچه ها ولی اونجا شوهرم خندش گرفت گفت اینقدر اصرار میکرد توام چسی میومدی نمیخام خخخخخخ ولی خیلی خوب بود یه حس خوبی بود از طرف امام رضا کادو دادن دخترم 🤩🥰😍