۱۰ پاسخ

مادرشوهرم گفت چرا اینجا اینقدر بهم ریخته است
گفتم باید پسرم رو هر روز بیارم پیش شما که ببینید خونه تمیز نمی مونه
برگشت گفت من بچه داری ها مو قبلا کردم
گفتم پس وقتی میدونید بچه داری شرایطش چیه نباید این حرفو بزنید

چقد خوشحالم درگیر حرف دیگران نیستم. توام ولش کن

خونه ای بچه کوچیک داخلش زندگی میکنه و اون خونه تمیز باشه ، اون بچه مریضه. چون بچه باید بریزه و بپاشه .اصلا اهمیت نده. اصن اینجور مواقع یه کلمه بگو شما درست میگی و دیگه بحث نکن.

بگو خونه مرتب باشه یا نه مهم نیست مهم اینه که بچم سالم و بااخلاق و درست تربیت و بزرگ بشه.من باشم دوتا درمیون خونم راهش میدم تا دیگه ازین حرفا نزنه

اینجور افراد بیماری روحی دارن و خیلی کم هم با دارو و مشاوره خوب میشن...منم مادر شوهرم وسواسه ولی خیلی سر این موضوع اذیت شده خودش خسته شده...به من میگه چه خوب که سخت نمی‌گیری به بچه ها...آخه واقعا باید فقط بحث و دعوا کنی با بچه سر این موضوع....الآن کشوهای آشپزخونه رو ریختن بیرون...یه چند دقیقه خسته میشن و میرن...هرچند کارم زیاد میشه ولی چاره چیه...البته وسواسیش روی پسرانش تاثیر گذاشته یه وقتا باعث کدورت بین من و همسرم میشه ولی خب چه میشه کرد اینجوری بارشون آورده

اووووووف من بودم دیگه اصلا جمع نمیکردم

عزیزم بچه ها الان باید بازی کنن اسباب بازی خریدیم که بازی کنن تو کمد باشه یا مرتب باشه که به دردشون نمیخوره من هرشب بعد خواب پسرم مرتب میکنم صبخ دوباره همشون رو میاره

اهمیت نده دهان دربازه نمیشه بست برات مهم نباشه

به منم میگن
تو حتی فک کن زنگ زدن به مامانم گفتن
ولی اصلا برام مهم نیست چون دخترم میریزه همش شوهرمم که بدتر

وا ب تخمت بابا

سوال های مرتبط

مامان تربچه مامان تربچه ۲ سالگی
خونه مامانم بودم ،خواهرمم بود با بچش،بچه اون ۴سالشه ،یه دو دیقه نگاهم از بچم رفت دیدم با ابپاش اب ریخته تو دوتا گوش بچم سریع با گوشپاک کن و دستمال پاک کردم گوش بچمو،بچم گریه میکرد دستمال رو رو گوش بچه اجیم گزاشتم و به بچم گفتم ببین گوش مهرادم پاک کردم که بچه اروم بشه ،مهراد بچا اجیم شروع کرد گریه کردن ،اجیم تو جمع که خاله ها و خواهرا بودن یه دفعه با اخم گفت چیکار کردی بچه منوووو ،گفتم کاری نکردم فقط دستمال رو دو طرف گوشش گذاشتم و به بچم گفتم ببین گوش اونم پاک کردم که آروم شد بچه ، خیلی ناراحت شدم از برخودش تو جمع ،دلم شکست یهو ،سریع لباس پوشیدم زنگ زدم تاکسی اومدم خونه ، هیچ وقت فکر نمیکردم یه روزی به خاطر بچه با من اینجوری حرف بزنه تو جمع،اصلا دلم نمیخاد مادرا خودشونو دخالت بدن تو بحث و دعوای بچه ها، ولی من فقط خواستم بچه اروم بشه فقط دستمال گذاشتم دو طرف گوش اون و گفتم مامان ببین گوش اونم پاک کردم ، تبه نظرتون کار من اشتباه بوده یا کار اون ؟؟ من باید چیکار میکردم؟ میخاستم بغضم نشکنه که سریع اومدم خونمون ،اومدم اینجا یه دل سیر گریه کردم ،شوهرمم امشب شیفت تا فردا صبحه،من تازه رفته بودم بمونم امشبو
مامان علی💙🌈 مامان علی💙🌈 ۲ سالگی
مامانایی که پسر دارین تو رو خدا بچه هاتون رو خوب تربیت کنید نزارید بزرگ که شدن بشن یه آدم عصبی مثل شوهرم. چند روز پیش رفته بودیم خونه مادرشوهرمینا بعد دیگه خواستیم بریم خونه خودمون. پسرم رو صندلی جلو ماشین نشسته بود چسبیده به در ماشین بود بعد درو که من باز میکردم میوفتاد از پشت شیشه گفتم برو یکم اونورتر تا بتونم سوار بشم ولی نرفت گریه میکرد شوهر چنان روش داد میزد چند بار پشت هم بچم زبونش بند اومد. پشت هم مادرشوهرم نشسته بود با وسیله ها بودن که برفتی بشینم الانم اومدم دکتر سوار ماشین که شدم گفت ببین چقد ازم حساب برد چون دفعه قبلی روش داد زدم الان بش گفتم بیا اینور تا مامانت سوار بشه زود اومد. گفتم با داد یعنی کار خوبی میکنی گفتم آره بچه باید حساب ببره. دقیقا پدر خیر ندیدش تو کوچیکی تعریف می‌کرد اینقد بچه هاشو میزد و روشون داد اینا میزد که بچه هاش مثل س گ از پدرشون میترسن و حساب میبرن حالا یه شوهر روانی عصبی عقده ای تحویل منه بدبخت داد. اخلاق شوهرم عین باباشه. دقیقا همون رفتارهایی که باباش با زنش انجام میده شوهرمم رو من انجام میده راسته که میگن اول خانوادشو ببین بعد پسر رو
مامان ماهان& همتا مامان ماهان& همتا ۲ سالگی
باورم نميشه
امروز جايي بودم يه خانوم كه خيلي به خودش رسيده بودو بو عطر ميداد
كنارم نشسته بود ٢ تا بچه خوشگل و نازم داشت.
به بچه هاش ميگفت امروز عصر بريد خونه مامان جون
من ميخوام برم دكتر اخر شب ميام
بعد بچه هاش رفتن چند متري اونطرف تر بازي كردن
تلفنش زنگ خورد گفت اره عصر ميام شهاب نيستش ماموريته
بچه ها ميذارم خونه مامانم
يه عالمه هم ناز ميومد تو حرف زدنش.
خلاصه قطع كرد. بچش اومد بهش گفت پلي استيشن برام بخر
گفت باشه. بچش كه رفت اونطرف تر گفت خيلي باباش پول ميده كه حالا پلي استيشن هم بخرم
گفتم دوست پسر داري؟ گفت اره يه مرد هست ٨ ساله باهاشم من شوهرم ماهي ٥٠ ميليون بهمون ميده بقيش ماموريت هست
٥٠ تومن جواب زندگي ميده؟ گفتم خونه مال خودته؟ گفت اره
گفتم خب ٥٠ تومن خوبه ديگه تو بچه داري نكن اين كارا
گفت نميشه كمه اصلا نيستش توجه بهم نميكنه
گفتم اگه بچه هات بفهمن تصويرشون به عنوان مادر ازت از بين ميره
گفت نميفهمن كسي تو اين ٨ سال شك هم نكرده . اونم فقط بامنه اونم زن و بچه داره حواسمون بهم هست
ماهي ٣ ٤ روز پيشتر پيشش نميرم .
خلاصه اينم اوضاع ما
با اين مملكت