خونه مامانم بودم ،خواهرمم بود با بچش،بچه اون ۴سالشه ،یه دو دیقه نگاهم از بچم رفت دیدم با ابپاش اب ریخته تو دوتا گوش بچم سریع با گوشپاک کن و دستمال پاک کردم گوش بچمو،بچم گریه میکرد دستمال رو رو گوش بچه اجیم گزاشتم و به بچم گفتم ببین گوش مهرادم پاک کردم که بچه اروم بشه ،مهراد بچا اجیم شروع کرد گریه کردن ،اجیم تو جمع که خاله ها و خواهرا بودن یه دفعه با اخم گفت چیکار کردی بچه منوووو ،گفتم کاری نکردم فقط دستمال رو دو طرف گوشش گذاشتم و به بچم گفتم ببین گوش اونم پاک کردم که آروم شد بچه ، خیلی ناراحت شدم از برخودش تو جمع ،دلم شکست یهو ،سریع لباس پوشیدم زنگ زدم تاکسی اومدم خونه ، هیچ وقت فکر نمیکردم یه روزی به خاطر بچه با من اینجوری حرف بزنه تو جمع،اصلا دلم نمیخاد مادرا خودشونو دخالت بدن تو بحث و دعوای بچه ها، ولی من فقط خواستم بچه اروم بشه فقط دستمال گذاشتم دو طرف گوش اون و گفتم مامان ببین گوش اونم پاک کردم ، تبه نظرتون کار من اشتباه بوده یا کار اون ؟؟ من باید چیکار میکردم؟ میخاستم بغضم نشکنه که سریع اومدم خونمون ،اومدم اینجا یه دل سیر گریه کردم ،شوهرمم امشب شیفت تا فردا صبحه،من تازه رفته بودم بمونم امشبو

۱۱ پاسخ

اقااا تاپیکتو پاک کردی باااز

فاطمه تو همزاد منی😂😂😂
منم دقیقا همینحور شد
من مشکل کتک کاری با پسرخواهرشوهرم دادرم۲سال نیمشه
تاحالا هرجور بگی بچه منو زده و یکی دوهفتس پسر من تااازه یاد گرفته بزنتش
بعد همه خونه مادرشوهرم یودیم اون دیر اومد گف مهرسام بچمو میزنه دیراومدم ک اونا رفته باشن😐😐😐
بچه من۱سال کتک خورد هیچی نگفتم حالا دوهفته بچت اینقدم نزن نبود ک فقط بخوره
خیییلی بغض کردم مادرشوهرم دید فقط
قرار بود تا شب بمونم اومدم خونه

بعدمیگن بچم تنها نمونه واسش خواهر . برادر بیاریم😒

به دل نگیر خواهرته دیگه حالا به جیزی گفته شاید اصلا منظورنداشته انشاالله که زنگ میزنه ازدلت درمیاره

وا.قهر کردنت چی بود اخه؟ یه سوال پرسید ازت که چی کردی بچه گریش درومد.جواب میدادی هیچی عزیزم
حتی اگه کسی هم توجه نکرده بود کاری کردی که همه حساس بشن و دیگه باهات احساس راحتی نکنن مبادا که قهر کنی و ناراحت بشی

باید میگفتی بچه تو اب ریخته تو گوش بچم من چیزی نمیگم تو طلب کاری!!!!
ن عزیزم کار شما اصلا اشتباه نبوده فقط خواهرت حق ب جانبه

چقد کم‌درک بوده اصلا نباید خودشو اینقد دخالت بده تو مسائل بچه‌ها

منم شوهرم شیفت بود داداشم جلو جمع یه چیزی گفت دلم شکست میخواستم برم خونه خودمون مامانم نذاشت منم خودمو زدم به خواب زیر پتو تا تونستم گریه کردم، پیام دادم شوهرم آروم شدم ولی نگفتم چمه فقط گفتم دلم گرفته و اینا، بعد از چند روز داداشم زنگ زد یه کاری رو که چند وقت پیش ازش میخواستم برام انجام داده بود به جای معذرت خواهی

کار خواهرت اشتباه بوده و رفتار زشتی داشته‌
خودتو ناراحت نکن.یکم گریه کن تا سبک بشی.
ولی کینه زیاد ناراحت نشو و اعصابتو خراب نکن.این چیزا ارزش نداره خودتو ناراحت کنی.
الان برو ی قهوه ای چیزی بخور سرحال بشی.
ی غذای خوشمزه سفارش بده یا درست کن بخورین.
و ی دوش بگیرین و راحت بخابین.

راستی گفت بچه تو تاحالا چندبار بچه منو زده من برگشتم بزنم بچتو؟ گفتم بخدا به قران من فقط دستمال رو گذاشتم دوطرف گوشش که بچم ببینه اونم پاک کردم،من که نزدم ،با یا حالت دعوا مانند نگام کرد ....

توام باید توجمع میگفتی من کاریش نکردم اون اب ریخته بود تو گوش بچم

سوال های مرتبط

مامان بردیا مامان بردیا ۲ سالگی
خدا لعنت کنه هرچی دکتره بی سواده که فقط واسه اینکه پول بگیرن از ادم یه چرتی میگن و دارو الکی میدن
۴۰روز پیش بردیا گوشش درد میکرد رفتیم دکتر گفت عفونت کزده دارو داد گفت ۱۰روز ببرش چکاب
۱۰روز دگ بردمش اون دکتر کفت خوب شده دگ دارو نده
چند روز بعد اون بغل گوش بردیا یدفه باد کرد ۵شنبه ام بود هیجا دکتر پیدا نکردم یکی بود تو نظراباد راضیه بیرامی بردم پیشش برگشت گفت اوریون گرفته (با اینکه هیچ علائم دگ ای نداشت بجز اینکه گوشش باد کرده بود)
کلی ویزیتو کلی پول دارو دادیم فرداش بادش خوابید ولی هروقت یچیز سفت میخورد گریه میکرد میگفت درد
دگ دیشب خونه مامانم مونده بودم شب بردیا دوباره گوش درد گرفت دگ صب با مامانم بردمش پیش دکتر خودش ۴راه طالقانی دکتر توکلی
فرستاد اکو گوش
گفت گوش میانی بچه دو طرف عفونت کرده از خیلی وقتم هست مونده
یعنی این همه من دکتر بردم هیچکدوم احتمال ندادن که شاید این مورد باشه فقط بچم کلی درد کشیده تو مدت و اذیت شده
فقط مرض دارن کلی پول بگیرن از ادم
نخورن ایشالا این پولارو
انقد اعصابم خورده فقط خدا کنه بچم زود خوب شده کلی دارو داده بهش 🤦
مامان علی اصغر مامان علی اصغر ۲ سالگی
ادامه:


بهش گفتم بچم چش شده، گفت هيچي براي يه ديقه نفسش قطع شد
و من اونجا دنيا روسرم خراب شد كفري از پرستاري كه به همين راحتي گفت نفس بچت قطع شد
و مني كه همه زندگيم عين يه تيكه گوشت و صورت باد كرده رو تخت بود و كلي دم و دستگاه
همونجا بود كه دلم شكست و بغضم تركيد
رفتم در گوش پسرم گفت تا اخر عمرم علي اصغر صدات ميزنم
به امام حسين(ع) همونجا گفتم اين پسرته اسمشو ميذارك علي اصغر كه پسر خودت بدونيش،بچمو بهم برگردون(اخه من پسرمو بعد يك سال كه هي اقدام ميكردمو نميشد و برا اولين بار اربعين رفتم كربلا و بچه خواستم و بعد ٣ ماه خدا و امام حسين(ع) و حضرت عباس(س) دعامو مستجاب كردنو علي اصغرمو بهم دادن)
از اتاق اومدم بيرون و زار زار گريه ميكردم،گفتم بچم نفس رفت،همتون تا هميشه علي اصغر صداش بايد بكنيد
به همسرمم گفتم اسمشو ميذارم علي اصغر و شوهرم رفت شناسنامشو گرفت و پسرم شد علي اصغره امام حسين(ع)
خلاصه سرتون رو درد نيارم ١٦ روز پسرم بستري بود و فقط چون خوب ساكشنش نكرده بودن و اب تو ريه هاش بود و شير نميتونست بخوره قندش افتاده بود و تشنج كرده بود
خداروشكر به خير گذشت
٣ ماهش شد اسهال شديد گرفت يه صبح تا عصر چنان بدنش بي اب شد و منم بي تجربه كه تو خونه دوباره تشنج زد
چون داروي شد تشنج ميخورد،سراسيمه برديمش پيش دكترش تو اتاق دكتر دوباره تشنج كرد
من اونجارو گذاشتم رو سرم،مادرشوهرم و برادرشوهرم بالاسره بچه بودن
منو شوهرم دم در و من هي خودمو ميزدمو شوهرم منو ميگرفت،بهش گفتم مگه من اسمشو عوض نكردم كه امام حسين(ع) نگاهي به بچم بندازه و مراقبش باشه پس چرااااا دوباره اينجوري شد چرا؟؟؟دكتر گفت تشنجش تايمش كم بود ولي براي منه مادر انگار يكسال طول كشيد


😍😍😍😍
ادامه تاپيك بعدي