مامانا خواهش خواهش خواهشا خیلی مواظب بچه هاتون باشین
دیشب از مراسم سالگرد داییم اومدم خونه چون مهرسا سرما خورده شربتاشو همراهم برده بودم همین که وارد خونه شدم لباساشو که تو کیفم بود بهمراه شربتاش گذاشتم دم در و گفتم لباسارو هم از تو حیاط جمع کنم که بارون میاد خیس نشن لباسا اینم بگم داخل پرانتزکه شوهرم شیفت بودو من با مامانم اینا رفته بودم اونا منو رسوندن خونم و رفتن
بعدش هنوز لباسارو داشتم جمع میکردم یهو صدای داد زدن پسرمو شنیدم که میگف مامااااااننن بدو بیا آجی شربتارو سرکشید نفهمیدم چطور خودمو رسوندم تو خونه دیدم بععععلللههه شربت کتوتیفن به این پری همشو خورده فقط یکم ریخته بود روی زمین بقیشو خورده سریع زنگ زدم 115گفتن اگه ماشین داری بچه رو برسون بیمارستان دیگه منم به مامانم زنگ زدم اونم زودی با داداشم خودشو رسونده بود سریع بردیمش اورژانس بدوبدو معدشو شستشو دادن انقدرررر گریه میکرد بچم منم باهاش گریه میکردم
بخدا بچم خیلی خیلی اذیت شد
میخام اینو بگم که مامانا لطفاً شوینده ها مخصوصاوایتکس جرمگیر شربتا و قرص و هر چیز مصری که میدونین بچتون میخوره رو از دسترشون خارج کنید پرستارا میکفتن ماهرروز مراجعین زیادی داریم که بچه هاشون نفت یا بنزین یا مواردی که گفتمو میخورن پس بیشتر وبیشتر مراقب فرشته های کوچولومون باشیم

تصویر
۱۴ پاسخ

آخی چقدر سخت، انشالله بلا به دور باشه همیشه

واااای چه قد ترسیدم
خدا رو شکر که بخیر گذشته

بله پسر بزرگ منم چند سال پیش قطره آهن کامل سرکشید خیلی روز بدی داشتم پسرم شیر میخواست نمی‌تونستم بهش شیر بدم 24ساعت شیر نخورد معدشو شستشو دادن،انشالله بلا از بچه دور باشه

دقیقا دخترمنم از توی ماشین قرص متادون پیدا کرده بود خورده بود سه روز بستری بود خدابهش رحم کرو

خداروشکر بخیر گذشت چه لحظات سخت و نفس گیری داشتی خداقوت و افرین ب پسرت حواسش بوده
ممنونم ک گفتی عزیزم

آخی یقین تشنه ش بوده چیزی خدارحم کرد خداروشکر بخیر گذشت من همیشه بالا میزارم

الآن خوبه بچه؟؟

ممنون از اطلاع رسانیت
ولی من خداروشکر بچه ندارم

الهی که همیشه دختر و پسرت غرق خوشی باشن

ممنون که گفتی

واااای چ دردناک....بازم إلهی شکر خیلی زود متوجه شدی و به بیمارستان رسوندی گلم 🥲🥲الان حالش بهترع؟؟؟؟🥲 انشاءالله خدا خودش بچه هامونو سالموسلامت حفظشون کنه 🤲🏻💞🫂

خداروشکر زود فهمیدین و به موقع رسوندین بیمارستان

الهی عزیزم .. خدا رحم کرده الان خوبه ؟
توی حالت عادی بخدا اگ این بچه ها دارو بخورن . اصلا لب نمیزنن .

وای خداراشکر که بخیر گذشت 🥲

انشالا بلاش دور

سوال های مرتبط

مامان تربچه مامان تربچه ۲ سالگی
خونه مامانم بودم ،خواهرمم بود با بچش،بچه اون ۴سالشه ،یه دو دیقه نگاهم از بچم رفت دیدم با ابپاش اب ریخته تو دوتا گوش بچم سریع با گوشپاک کن و دستمال پاک کردم گوش بچمو،بچم گریه میکرد دستمال رو رو گوش بچه اجیم گزاشتم و به بچم گفتم ببین گوش مهرادم پاک کردم که بچه اروم بشه ،مهراد بچا اجیم شروع کرد گریه کردن ،اجیم تو جمع که خاله ها و خواهرا بودن یه دفعه با اخم گفت چیکار کردی بچه منوووو ،گفتم کاری نکردم فقط دستمال رو دو طرف گوشش گذاشتم و به بچم گفتم ببین گوش اونم پاک کردم که آروم شد بچه ، خیلی ناراحت شدم از برخودش تو جمع ،دلم شکست یهو ،سریع لباس پوشیدم زنگ زدم تاکسی اومدم خونه ، هیچ وقت فکر نمیکردم یه روزی به خاطر بچه با من اینجوری حرف بزنه تو جمع،اصلا دلم نمیخاد مادرا خودشونو دخالت بدن تو بحث و دعوای بچه ها، ولی من فقط خواستم بچه اروم بشه فقط دستمال گذاشتم دو طرف گوش اون و گفتم مامان ببین گوش اونم پاک کردم ، تبه نظرتون کار من اشتباه بوده یا کار اون ؟؟ من باید چیکار میکردم؟ میخاستم بغضم نشکنه که سریع اومدم خونمون ،اومدم اینجا یه دل سیر گریه کردم ،شوهرمم امشب شیفت تا فردا صبحه،من تازه رفته بودم بمونم امشبو
مامان فندق   وتو دلی مامان فندق وتو دلی ۲ سالگی
امشب رفتیم پارک جامون رو یه طوری انداختیم که روبروی سرسره باشیم و پسرم رو ببینیم اولش که شام خوردیم شلوغ بود یا من میرفتم سر میزدم یا شوهرم بعد خلوت شد فقط پسرم بود تو سرسره به بچه اومد یه عروسکم دستش بود پسره من کلا خیلی بچه ها رو دوس داره رفت سمتش برای بازی بچه هه ماشالله هاپاره بلند داد زد که نمیدم مال خودمه برو اونور میخاست قورت بده پسرمو من خیلی آتیش میگیرم کسی سر پسرم داد بزنه چون هنوز صحبت نمیکنه ونمیتونه منظورش رو بگه دیدم داره اشک میریزه میاد سمت ما بدو بدو رفتم سمت اون بچه رو سرسره داد زد که عروسکمو نمیدم بهش مال خودمو منم بهش گفتم خوب به جهنم که نمیدی بار آخرت باشه داد میزنی ها یهو مامان باباش از اونور اومدن که چکار به بچه ما داری گفتم ماشالله این بچس داره مارو قورت میده من پسرم رو آوردم اونام بچشونو بردن شوهرمم از جاش تکون نخورد بگذریم که چه دعوایی باهاش کردم چرا هر کی به پسرم چیزی میگی گریه میکنه میاد پیش من یعنی از این بچه های بی دست و پا قرار بشه که نمیتونه جلو کسی وایسه و خودش جواب بده
مامان 🩵کیانم🩵 مامان 🩵کیانم🩵 ۲ سالگی
مامانا بچه های شما هم خیلی لجبازن؟؟؟؟
کیان که دیوونم کرده تازگی ها هم که به حدی اذیت هاش زیاد تر شده که مخم نمی‌کشه بقران
شوهرم که همیشه منو واسه دعوا کردن کیان دعوا میکنه ببینین دیگه به چه مرحله ای رسیده و این بچه ادیت میکنه اونم که خودشم چند روزه اعصاب و روان نداره
کیان ماشالله خیلی شر بوده به حدی که یه مدت با قرص اروم میکردم خودمو ولی الان اگه بگم پوستمو کنده دروغ نگفتم
به شوهرم میگم از بچه ترسیده شدم
خواهرشوهر من سالی یکی دوبار میاد خونه مامانش که طبقه پایین مایه
یک روز اومده بود این کیان رو بغل کرد رفت پایین ینی فکر کنین یک بعدازظهر تا شب ۱۰بار گفت این چه بچه ایه من سه تا پسر دارم اذیت های سه تاشون روی هم اندازه این پسره نمیشه
ینی سرشو گرفته بود از درد
تعجب کرده بود
منم واقعا دیگه نمیکشم خیلی خسته شدم
بدتر این که تازگی ها خیلی بدتر شده خیلی هاااا از وقتی که دیگه تقریبا ۲سالش شد
البته میدونم توی این سن بیشتر بچه ها همینن ولی میخوام بدونم شما چجوری کنار میاین من که توی سرم هم فولاد بزارن از دست این بچه کم میارم باز
مامان 🌺فاطمه خانم🌺 مامان 🌺فاطمه خانم🌺 ۲ سالگی
سلام مامان گلیا
خوبید؟
آقا من الان تو دوره پی ام اسم بعد غروب با ماشین منو همسرمو بچم رسیدیم دم در شوهرم پیاده شد در پارکینگو باز کنه(در به سمت بیرون باز میشه) دخرمم زور زور که پیاده شم
خلاصه بهش گفتم همینجا پیش ماشین بمون تا مامانم پیاده بشه دوید سمت خیابون دویدم گرفتمش چادرم افتاد از سرم اومدم چادرمو درست کنم دوید سمت در خونه یعنی خدا رحم کرد شوهرم درو نکوبوند تو صورتش وای خیلی بد بود
بعدم که دیدش بم گفت خاک تو سرت نمیتونی یه بچه رو بگیری
وای یعنی انقدر عصبانی شدم (در حالت عادی اینطور نمیشه) اما وقتی اومدیم خونه برای اولین بار سر دخترم داد زدم
خیلی هم صدام بلند نبود اما اونقدری بود که دخترم ترسید و از ترس صدام خودشو محکم میچسبوند بغلم الهی براش بمیرم.... خدا لعنتم کنه که سرش دا. زدم به خدا خیلی پشیمونم همینطور دارم گریه میکنم فقط اون صحنه یادم میاد که با چشمای گرد دوید تو بغلم و گفت ترسیدم ترسیدم مامان
تو رو خدا یه چی بگید آروم شم
یه چی بگید دلم اروم شه
وای خدااا
الان خوابیده من دارم گریه میکنم
مامان دانه برف مامانش مامان دانه برف مامانش ۲ سالگی
سلام مامانا دارم این متنو مینویسم با گریه 😭😭😭😭😭😭😭
من شاغلم امروز خدا گذاشته به دلم گفتم بزار زود برگردم آمدم خونه دم در کلیدو انداختم در دیدم در قفله از داخل هرچه زنگ همسایه های دیگه رو زدم نبودن نگاه کردم دیگه طبقه دوم هست زنگ زدم پسرشون درو باز کرد گفتم در قفله در پارکینگو بزن برام این فاصله تند تند زنگ خونمونو زدم شک کردم درو پرستار باز نکرد همیشه زود درو باز می‌کرد فورا دوربینو چک کردم دیدم بچم همش داره میپره در حمام وگریه مکنه فورا گفتم یا خدا پرستاره گیر کرده تو حموم آخه تو حموم رفته بود دستشو بشوره چون دستشویی‌مون پله داره یه دونه سخته منم فورا رفتم درو براش،باز کردم اون گریه من گریه بچم گریه 😭😭😭😭😭فیلم دوربینو چک کردم دیدم بچم درو ازش میبنده بعدش نزدیک ۱۲دقیقه این گریه اون گریه بچم وقتی گریه میکرد خودشو می‌کوبید تو در دارم سکته مکنم انقدر گریه کردم 😭😭😭چند روز پیش دستگیره بالکنوبردیم بالا .امروز در حموم ببریم بالا واییییییییییی خیلی،حالم بده بشه تجربه برا همه 😔😔😔
مامان نی نی مامان نی نی ۲ سالگی
خیلی ناراحتم شب سوم بود که پسرمو داشتم از شیر میگرفتم ولی متاسفانه با شکست روبرو شدم دوشب اول خیلی خوب بود خیلی کم میومد سراغم وقتی میدید نمتونه بخوره میرفت کم بهانه میگرفت ولی دیروز از بعدظهر فقط گریه کرد دیشبم آخرش با اونکه لاک مشکی زده بودم به نوک سینه هام خورد سه شب بیدار خوابیهام به فنا رفت شوهرم دیشب گفت بریم خانه مامانم رفتیم اونجا بهشون گفت داریم از شیر میگیریمش دیروز خواهرش زنگ زد گفت شنیدم داری از شیر میگیریش گفتم آره بعد ازون این بچه دیگه آروم نگرفت فقط جیغ زد بخدا از دیروز سردرد گرفتم از جیغاش خیلی ناراحتم چون نتونستم تمومش کنم داشتم به روش تدریجی میگرفتم یعنی چندوقتی بود دیگه روزا بهش شیر نمیدادم فقط دوبار شبا میدادم براهمون زیاد بهانه نمیگرفت ولی از دیروز انقد گریه کرد که چشاش ریز شده بود حتی دوبار با بدبختی و بردن دور دادن تو خیابون خوابوندمش ولی بازم از خواب پا میشد جیغ میزد الان نمدونم چیکار کنم بهش دوباره شیر بدم یا دیگه ندمش چیکار کنم که بهانه گیری نکنه