مادر بودن خیلی حس عجیبیه
یه زمانی رو خوابم حساس بودم ،حتی یه دقه هم کمتر نمیخوابیدم ،الان به خاطر این موجود کوچولو از خواب و خوراکم میزنم ،
امیدوارم واسه اش کم نزارم ،مامان خوبی باشم
یه درد دل کوچیک داشتم ،من بعد زایمانم خیلی حساس شدم ،از حرف همه ناراحت میشم ،سریع گریه ام میگیره ،
میدونم علائم افسردگی،شماهم اینجوری میشید ؟واسه خوب شدنتون چیکار میکنید ؟

خدا حفظش کنه میوه دلت رو مادر🥹❤️


من کارای هنری زیاد انجام میدم
بازی با دختری
بیرون رفتن
اینا بهم کمک کرده همیشه

پس تنها نیستم
کاش راهی داشت زود بگذره

آی من قربون چشات بشم بچه🥹🥹❤️❤️
دقیقا همینطوره انگاری بعد از مادر شدن یه انسان دیگه میشی
اره منم زود رنج شدم بیشتر با حرف همسرم با اینکه بنده خدا خیلی هم هوامونو داره
اینا هم میگذره فدات شم

من دقیقا الان همینم ...
داغون
دااااغون

منم همینم ولی با ای تفاوت که جدای از حرف دیگران و بی حوصلگی شدید وقتی دخترم گریه می‌کنه شدید و ساکت نمیشه منم می‌شینم باهاش گریه میکنم همش حس نا کافی بودن دارم از طرفی دلم برای دو نفره هامون با همسرم خیلی تنگ شده الان هی خاطرات اون موقع رو یاد آوری میکنم و گریه میکنم اینکه دیگه هیچ چیز قرار نیست مثل قبل باشه عصبیم می‌کنه نمی‌دونم اصلا رابطم با همسرم مثل قبل صمیمی میشه یا نه دیشب همسرم به خاطر اینکه میخواست بره سر کار و نمیتونست بخوابه رفت تو حال بهش میگم ما بدترین دعواهارو کردیم و جامونو جدا نکردیم الان به خاطر این ووروجک جدا شدیم شوهرم خیلی داره تلاش می‌کنه که من حالم خوب باشه بهم خیلی توجه می‌کنه ولی بازم نمیشه خیلی وقتا قایمکی تو حمام گریه میکنم که کسی نفهمه ولی همسرم سریع متوجه میشه همش سعی می‌کنه منو ببره کنار دوستام و خانوادم باشم ولی من حوصلم نمیگیره امیدوارم این چهل روز گذشت شرایط بهتر بشه چون ده روز اول خیلی حالم بده بود تو جمع میزدم زیر گریه همیشه بغض داشتم ولی الان نصبت به اون موقع بهترم

منم همینطورم زود گریم میگیره اما عشق میکنم با دخترم حتی شبا که بیدار میشم با حوصله چند ساعت باهاش وقت میگذرونم منی که معروفم به بدخوابی و حساس بودن رو خوابم

ارع ولی من الان خیلی بهتر شدم روزای اول خیلی حالم بد بود

منم مث توام.نمیدونم باید چیکار کنم خوب بشم

عزیزم توجه نکن
سعی کن تنها نباشی
از بقیه کمک‌ بگیر که خیلی بهت فشار نیاد