۵ پاسخ

سلام عزیزم
منم اینجوری ام
همش حرصم میگیره از شوهرم چون کاری ازشون بر نمیاد
ما زنا خیلی بدیختیم همه مسئولیت ها گردن ماست
منم افسردگی گرفتم
طبیعیه فک کنم

منم همینطور بودم اوایل...الان یکم بهتر شدم ولی خب..فکر و خیال آدمو دیوونه میکنه

به خودت تلقین نکن اینجوری بگی بدتر میشه ببین مامانت اگه میتونه دوباره بیادیا خواهراگه داری چند روز باشه حالت بهتر بشه

عزیز دلم منم موقعی ک زایمان کردم همین طور بودم خونم کثیف شده بود بچم درست شیر نمی‌خورد خودم بچه هام درد می‌کرد مهمون مدام می‌رفت و میومد و‌دورم شلوغ بود خیلی گریه میکردم شبا نمیخوابیدم حس ناکافی بودن داشتم از بدنم از همه چیم حالم بد میشد اما گذشت و الان بابت بچه آبی ک خدا داده بهم شکر میکنم میگذره این روزا گذراس

من با اینکه تا چهل روزگی مامانم و خواهرم یا پیشم بودن یا من پیش اونا الان بازم ازین حسا دارم طبیعیه از هورمونهای لامصبه یکم صبر کن بچه ات دو سه ماه بشه همش بخنده و باهاش حرف میزنی قشنگ بفهمه بهتر میشی

سوال های مرتبط