یکم درد و دل
بچه ها کسی هست مثل من با مادرشوهرش تو یه ساختمون باشه؟؟
منه بیچاره طبقه اول خواهر شوهرمه طبقه دوم مادرشوهرم طبقه سوم هم ما میشینیم از وقتی آیهان به دنیا اومده مادرشوهرم میاد بالا میشینه پیش بچه هر دفعه هم من بهش میگم هم شوهرم که بچه رو بوس نکن نباید نوزاد رو بوس کرد اما تا چشم منو دور میبینه بوسش میکنه کلا بلده با من لج کنه بچه رو میگیره بغلش انگار عروسکه انقد بچه رو سر و ته میکنه آخر بالا میاره 😑🤦‍♀️بچه گریه میکنه نمیده بچه رو بهم میگه الان آروم میشه 🫤در حالی که وقتی باردار بودم و حالم بد بود یه سر بهم نمیزد ببینه مردم زندم با وضع بارداریم هی دعوا های مختلفی مینداختن من فقط میشستم گریه میکردم فشارم میرفت بالا حالا با اینکه فامیلیم (شوهرم پسر داییمه) آخر کاری کردن که ۳۰ هقته به خونریزی افتادم دیگه بچه رشد نکرد ۳۶ هفته به دنیا اومد اینا هیچ وقت یادم نمیره اونوقت الان میاد میشینه بالا قربون صدقه بچم میره الان عزیز شده😑با همه اینا دلم گرمه که شوهرم همیشه پشتمه همیشه درک میکنه خودشم میدونه خانوادش با من لجن🥺ای کاش از دست اینا من راحت میشدم 😫

۷ پاسخ

وای منم درد تو رو دارم

باورتون میشه خواهرشوهرم هنوزم نیومده بچمو ببینه حالا طبقه اول میشینه😑

منم مث تو

از مادرشوهری که قبلا زن دایی بوده چه انتظاری داری؟

خداروشکر که شوهرت فهمش بالاس و‌میدونه
انشالله بقیش حل میشه راحت میشی

عزیزم خب نوه‌اشه دوستش داره
چ اشکالی داره بوس کنه انقدر حساس نباش در صورتی م سرماخوردگی دارن نباید ببوسن

خواهر داستانمون شبیه خیلی من در حدی تو بارداری غش میکردم حالا شوهرم پشتم نیس 🥲😭

سوال های مرتبط

مامان آوینا مامان آوینا ۲ ماهگی
مامان فندق كوچولو مامان فندق كوچولو ۴ ماهگی
خانوما درد دل كنم براتون

شمام شوهراتون براي شما و خانواده تون احترام قائل نیستن😔😔

پدر من چون عموي شوهرمه خيلي باهاش خوبه هميشه سعي ميكنه بهش كمك كنه چه از نظرمالي چه از نظر هاي ديگه ولي شوهر من هيچ احترامي براش قائل نيس همش فكر ميكنه بابام اگه يه كاري ميكنه بخاطر يه چيز ديگه س يه قصد پنهان داره پشت سرش جلوي من بد ميگه بهم ميگه بابات آدم نجسي هست بهم ميگه تو به بابات كشيدي شبيه اوني
تا يه ذره ميام حرف بزنم باهاش ميگه تو دوباره شبيه سگ اومدي ميخاي چي بگي
همين الان باهاش دعوا كردم سر اين حرفاش ولي اصلا فايده اي نداره
از طرفي اگه به بابام بگم اينارو میدونم رابطه م با خانواده م قطع ميشه براي هميشه منم كه غير از اونا كسي رو ندارم

شوهرمم از طرفي انقدر پسر دوسته كه حتي حاضره دودول پسر مو بوس كنه
از طرفي بچه م انقدر قیافه ش شبيه شوهرمه انگار كپي شدن حتي داره حالم از بچه م بهم ميخوره در حاليكه وقتي به دنيا اومد طاقت يه لحظه گريه شو نداشتم ولي الان حتي به نظرم زشت شده و نفرت انگيز هر روز با هر دعوا مون بيشتر متنفر ميشم از بچه م همش احساس ميكنم وقتي قیافه ش به باباش بره اخلاقاي گندشم به اون ميره پس چرا براش زحمت بكشم آخرش اينم بشه لنگه ي باباش باهام شبيه باباش رفتار كنه
به نظر شمام آخرش بچه م شبيه باباش ميشه يه زن ديگه مثل منو بدبخت ميكنه و من بیچاره توسط پسرم تحقير ميشم اين فكرا منو دیوانه م ميكنه ديگه حتي گريه هاي بچه م برام مهم نيس ولي بعدش وجدانم ميگه خدا قهرش مياد اينجوري نباشم دارم دیوانه ميشم