۹ پاسخ

وای چ خوب
کاش یکم پسر من اینطوری می‌بود با همه خودشو میگیره جایی میریم تا پدر مو جلو چشمام نیاره ک دست بردار نیس

فک میکنم پسرا این مدلین اکثرا

بچه دوم بیار
پسر منم بود با دنیا اومدن دخترم پسرم نه تنها اجتماعی شد بلکه بقیه ازش فرار میکنن
شوخی میکنم .شاید یکی شرایطشو نداشته باشه .ب نظرم بیشتر ببر بیرون .کم کم عادت میکنه

کارگاه جدایی تدریجی مادر و کودک ثبت نام کن یا مهدکودک ببرش

فکر میکنم چون زیادی تنها بوده و همیشه تومحیط خانواده بوده
باید بیشتر ببریش بیرون
اگر شرایطشو داری هرروز ببرش پارک ببرش خانه بازی
میتونی مهد ثبت نامش کن چندساعتی درهفته ببرش تا بچه هارو ببینه
درکل هرچی بیشتر توشلوغی قرار بگیره براش خوبه

دقیقا برعکس پسر من
حتی توی رستوران میره سر میز ادم های دیگه میشینه مشغول غذا میشه😐
کاش کمتر اجتماعی بود
حالا دیگه پارک و بازی اینا رو دیگه نمیگم😂

دقیقا برعکس دختر من اصن یه بچه یا حتی بزرگسالی رو ببینه مارو یادش میره عاشق جمع بچه ها س حتی اگه مهمونم داشته باشیم همشونم بزرگ باشن میره میشینه پیش اونا باهاشون بعضی وقتا بازی میکنه میوه م بهشون تعارف میکنه 😲😲
پارک م میبرمش قبلنا دنبالش بودم نیوفته از رو سرسره و یا در حال بدو و.... ولی تازگیا مث بقیه بچه ها ولش میکنم خودم میشینم رو صندلی از دور نگاش میکنم هیچیشم نمیشه خودش همشو میره فقط موقع تاب میرم تاب بازی ش میدم
من هیچ تلاشی برای اجتماعی شدنش نکردم فقط از یکسالگی دیگه راه افتاد خودش از تنهایی خونه بدش میومد میبردیمش جایی خیلی دوس داشت وقتی به جمعیت نگاه می‌کرد انگار تازه می‌فهمید دنیا فقط جمع پدر و مادر و فرزند نیس

خداحفظش کنه

دقیقا پسر منه

سوال های مرتبط

مامان فندوق مامان فندوق ۲ سالگی
بچه ها من هر ده روزی یکبار میرم خونه مادرشوهرم ک پسرم با دختر خواهر شوهرم ک پنج سالشه یکم بازی کنه خونه مامانمم هفته ای یکبار میرم پسرم چون خیلی اذیت میکنه هر شب میریم بیرون حالا تو خیابون یا پارک ،پارکم ک میریم دوست نداره بره جای اسباب بازی ها فقط داخل خود پارک قدم میزنیم حالا ما رفتیم خونه مادرشوهرم انگار بچه اش مریض بود ولی علامتی نداشت هیچی ولی خودش انگار ب پسرم گفته من سرماخوردم بعد ک اومدیم خونه هر سه تامون سرماخوردیم الان هممون افتادیم من ک اصلا نمیتونم بلند بشم شوهرمم همین طور پسرمم بی حال هیچکس نیست یک لیوان اب بده دستمون اینقدر حالم بده از صب تا میام پاشم نهار بذارم دست و‌پام میلرزه نمیتونم پسرمم کلا پای تلویزیون چون اگه نباشه میگه بیا بازی خودش تنهایی اصلا بازی نمیکنه منم ک قانون داشتم روزی یکساعت الان چهار ر‌وزه روزی چهار ساعتم نگاه کرده بعد مامانم ب من زنگ زده ک بشین سر جات چرا میری خونشون ک مریضن و هیچی نمیگن خب من پس کدوم قبرستونی برم خونه خودشونم ک روی بازی ندارن ک برم اصلا درک نمیکنن با بچه چقد سخته تو خونه موندن خیلی دلم گرفته ن میگن بیا بچه اتو یکساعت بذار اینجا برو استراحت کن نه اینکه مریض میشی ب دادت میرسن غر هم میزنن