۵ پاسخ

منم وقتی کیسه ابم پارع شد شش سانت بودم که رفتم بیمارستان از ساعت پنج غروب تا ده شب شدم ده سانت که زایمان کردم

من ۳۶ هفته و ۶ روز ۳ سانت باز بودم با آمپول فشار زایمان کردم تازه کیسه آبم هم پاره شده بود

یعنی با این که کیسه آبش پاره شده بود بهش آمپول فشار نزدن؟؟؟
والا من ۳۴ هفته کیسه ابم پاره شد ۳ روز تحت کنترل بودم و یکی دائم یک ماما پیشم بود آمپول تشکیل ریه زدن و روز سوم آمپول فشار و زایمان کردم خیلی هم راضی بودم
بیمارستانم هم دولتی بودش

دقیقا درسته من فقط نیم ساعت زودتر رفتم بیمارستان منو بیچاره کردن

خب اگ یکی مثل من تو خونه درش نگرفت چی

سوال های مرتبط

مامان پناه🩷 مامان پناه🩷 ۱ ماهگی
تجربه زایمان طبیعی پارت یک
من تو بارداری هفته ۱۸ سرکلاژ شدم و استراحت نسبی بودم و هفتگی امپول میزدم و از هفته ۳۲ دیگه امپول رو دکترم قطع کرد و سرکلاژم رو هفته ۳۷ باز کردم بعد از اون معاینه شدم و گفتن لگن خوبی برای زایمان طبیعی داری منم فقط پیاده روی کردم یک روز در میون و خاکشیر و رابطه داشتم و ۳۹ هفته و ۶ روز رفتم سونو دادم فهمیدم اب دور جنین ۶ شده که کم بود و به ماما همراهم گفتم و اونم گفت برو بیمارستان بستریت میکنن منم رفتم بیمارستان ۱۷ شهریور اونجا معاینم کرد ۳ سانت بودم بدون درد ولی اونجا پذیرش نکردن و گفتن باید بری بیمارستان امام رضا یا بیمارستان قائم منم خیلی ترسیدم ولی در نهایت رفتم بیمارستان امام رضا،از در ورودیش انقدر ترسیدم که نگم براتون خیلی وحشتناک بود رفتم اونجا همه دانشجو و داغون بودن محیط بسیار کثیف و افتضاحی بود دانشجوهاشون ریختن سرم چندبار معاینم کرد میگفتن چرا ۴ سانتی ولی درد نداری خلاصه تو همون یک ساعت خیلی اذیتم کردن
مامان فندق بچه مامان فندق بچه ۲ ماهگی
خب مامانا
پارت اول
امروز یکم حالم بهتره و گفتم بیام از تجربه زایمان طبیعیم براتون بگم
من یه خانم ۳۱ساله با لگن درشت و قد بلندم که دکترم تاکید داشت که لگنت فیت زایمان طبیعی هستش. منم قبول کردم .با وجود اینکه تو بارداری بخاطر خونریزی ‌ جفت پایین و خمه این داستانا اصلا و ابدا ورزش و پیاده روی تا روز آخر نداشتم
خلاصه گفتم مامانم خوش زا بوده منم خوش زام.
دکترم‌ بهم گفت‌ اگر تا ۴۰‌ هفته دردت گرفت که وضعیت مشخصه میای زایمان میکنی با درد طبیعی خودت
اگر نه ۳۰‌اسفند‌میای‌ بهت دارو یا آمپول میدیم.منم ۳۰ اسفند بدون هیچ دردی فقط با یکم ترشح قهوه ای رفتم بیمارستان که بستری بشم
ساعت ۷شب بود تقریبا بستری شدم با دو سانت دهانه رحم باز.دکترم همون ساعت ۸ شب کیسه ابمو پاره کرد خودش
خلاصه همه چی داشت گوگولی پیش میرفت و خوب بود و تا ۱۲شب من ۴-۵سانت شدم
بدون هیچ. تلاشی
ولی از ۱۲ به بعد دردای منظم و غیر منظم شروع شد
دیکه طاقت نداشتم
همش میگفتم منو ببرید سزارین همه میگفتن نه حیفی الان ۶-۷ شدی
خلاصه بازم با گریه و درد اون دردالو تحمل کردم
اما رسید به ۵:۳۰صبح
نگم از درد غیر قابل وصفش
نگم از زوری که من میزدم و برای دکتر هیچ بود
تو اون دو ساعت من مرگ رو به چشم دیدم
دکتر میگفت زور بزن بچه پایینه
تلاش‌گن
ولی‌من داشتم میمردم داشتم سکته میکردم از درد زیاد
نه راه پس داشتم نه پیش
دکتر رو‌به همه اماما‌ قسم میدادم منو ببر سزارین کن.این وقت بود که ۸ سانت بودم
مامان آقا شاهان مامان آقا شاهان ۲ ماهگی
سلام خانم ها منم اومدم تجربه زایمان طبیعی رو بهتون بگم جمعه ساعت ۱۲ بود دیدم بچه انگاری میلرزه تو شکمم خیلی نگران دلواپس شدم رفتم بیمارستان آن اس تی بدم ک گفتن باید معاینه بشی رفتم معاینه شدم گفت خانم ۳ سانت باز شدی بدون هیچ درر و فشارم بخاطر استرس زیاد بالا بود ۱۴ بود اونام گفتن باید بستری شی و زایمان کنی تو هفته ۳۹ هفته ۲ روز رفتم بالا از ساعت ۳ تا ۵ درد نداشتم کم کم دردام شروع شد وای خیلی سخت بود بعد هی میومدن معاینه شدم ۶ سانت با درد فراوان میگفت ورزش کن منم ورزش کردم ی خانم مامایی ک خدا خیرش بده اومد کمکم کمرم ماساژ میداد دکترا گفتن ۶ سانتی همون خانم اومد بهم گفت ک دهانه رحمت باز باز بچه من احساس میکنم سرشو و ی دفعه دردام شدید شد پسر گلم بدنیا اومد ساعت ۱۱ پنجاه هفت دقیقه اون ک اومد تموم دردام از بین رفت و منتظر جفت اونم اومد خیلی قشنگ بخیه زدن در کل خیلی بهتر از زایمان سزارین بود درد زیادی هم نکشیدم ولی گذشت خداروشکر ایشالله همه بسلامتی فارغ بشن
مامان پناه مامان پناه ۱ ماهگی
سلام خانما تجربه من به عنوان مامان اولی زایمان طبیعی
اینقدری که ترس داشتم و وحشت داشتم از چیزایی که در مورد زایمان طبیعی شنیده بودم از معاینه ها گرفته تا خوده زایمان
چون دیابتی بودم دکتر گفت 37هفته ختم بارداری
رفتم معاینه شدم گفتن یه سانت بازی و دهانه رحمت خیلی نرمه
من از هفته 37روزی نیم ساعت پیاده روی و روزی دو تا شیاف گل مغربی و ورزش های که خیلی تاثیر داشت و رابطه بدون جلوگیری
رفتم معاینه تحریکی انجام دادم چون تجربه نداشتم اینقدر ازش استرس داشتم و حالم بد بود که چقدر وحشتناک ولی واقعا اینجوری نبود با تنفس میشد تحملش کرد و بستگی داره کی معاینه کنه
یه شب بعد از معاینه تحریکی کیسه ابم پاره شد و ساعت دو شب بستری شدم
با آمپول فشار و ورزش ها و وان آب گرم و ماساژ ها ساعت و نه و نیم صبح دخترم دنیا اومد
سه تا بخیه خوردم
ماما همراه داشتم واقعا واقعا خیلی تاثیر داشت و خیلی خوب بود از صفر تا صد کارا خودش برام انجام داد و همش کنارم بود تا دو ساعت بعد دنیا اومدن بچه
به عنوان مامان اولی که تجربه کردم دردش یکم بد بود ولی از لحاظ روحی من اذیت شدم و درد تو کمرش قابل تحمل بود یکم تو زیر شکم میزد تحملش سخت بود یکم ولی راضی ام و می ارزید
اینم تجربه من
مامان مانلی مامان مانلی ۱ ماهگی
ادامه تجربه زایمان طبیعی
من وقتی خودمو رسوندم بیمارستان معاینم کردن گفتن پنج شش سانت باز شده دهانه رحمت و حیفه نصف راهو اومدی حالا بخوای سزارین بشی پیشنهاد دادن بهتره با توجه به سن حاملگیت بچه از کانال زایمان رد بشه من و دوبارع نقاحت نداشته باشی بعد زایمان چون بچت بهت نیاز داره
منم با اینکه فورس رو گذاشته بودم رو صد درصد سزارین اما بخاطر شرایط و بچم تصمیم گرفتم طبیعی باشه
کم کم دردام پیشرفت کرد مثل همون درد سنگ کلیه بود و پرسنل میگفتن تحمل دردت خیلی بالاس خلاصه ساعت ۹دیشب دردام شدت گرفت رفتم اتاق زایمان تا ده و نیم طول کشید به نظر من اونقدرام سخت نبود که من بزرگش کردم قابل تحمل بود بچه من تو واژنم مونده بود و سرش جلو نمیومد یهو ماما گفت بچت در خطره زور بزن خودشم فشار میداد قفسه سینمو خداروشکر یهو اومد و جفتم بعدش اومد همون لحظه تمام دردام قطع شد و این بهترین مزیت طبیعی بود و تونستم برم nicu نوزادمو ببینم و تو این شرایط حداقل من سر پا باشم
اینم بگم معاینات درد نداشت من فکر میکنم خیلی هولناکش کرده بودم از ترس هرکسی باید ببینه شرایطش چطوره
اینم بگم فقط من طبیعی بودم و یکی دیگه نزدیک ده نفر سزارین بودن
انتخابم برا بیمارستان هم کمکم کرد من بیمارستان خصوصی رفتم خیلی برخورد پرسنلش و رسیدگیش عالی بود