۱۴ پاسخ

پس خواهر تا شش ماهگی صبر کن تا غذا بیفته آرومتر بشه

خدا حفظش کنه برات عزیزم

من مثلا وقتی ظرف میخوام بشورم و غذا درست کنم بیداره میزارمش توی آشپزخونه هم باهاش صحبت میکنم هم به کارام میرسم. بچه هم که هنوز راه نمیتونه بره به چیزی دست بزنه خطرناک باشه. با فاصله میزارم

وابستت شده ❤️❤️ اینجوری برای خودت سخته

از امروز برای خودتم برنامه داشته باش وقتی خوابه به خودت برس استراحت کن. شوهرم درک میکنه بچه کوچیک هست مثل قبل ازت توقع تمیزی خونه و غذای انچنانی نداره

منم حس میکنم برا خودم دیگه وقتی ندارم🥲
بخاطر دخترم فعلا تحصیلو گذاشتم کنار
مث ثابق به ظاهرم نمیرسم
وقت خرید و گشت گذار خوب ندارم

الهی چه پسر شیطون بلاییه😘😘😘😘

دقیقا دوهفتس حتی قرصامم نخوردم ، دیروز مامانم اومد خونمون تونستم برم آرایشگاه و حموم 🥴

ول کن خواهر تمیز میشن قدر جوون خودت بدون

الهی سخته ... اگه کالسکه داری عادت کنه به کالسکه راحت میشی بخدا. میزاری توش میری بیرون هوا می‌خورید دوتایی. اول توی خونه امتحان کن ببین میمونه توی کالسکه

لباساشم با دست نشور. با پودرصابون فیروز بریز توی ماشین

از شوهرت کمک بگیر. خونه تکونی بزار شش ماه بشه غذای کمکی بیاد اون موقع راحتری. ولی هفته ای یبار هم شده با شوهرت و بچت برید بیرون اونجوری هم انرژی هم روحیه بهتری داری توی خونه

واقعا منم همینطوری شدم باورت نمیشه ولی من آرایشگاه هم دیگه وقت ندارم برم یا به قول تو دارم بچه رو شیر میدم و میخوابونم یا دارم غذا درست میکنم🙁

من تا چهل روز اینجوری بودم بعد دیدم دارم افسرده میشم. الان بموقع به کارام میرسم بیرون هم با کالسکه میرم. فقط مهمون برام میاد یکم سختمه

سوال های مرتبط

مامان هلنا 🐣 مامان هلنا 🐣 ۵ ماهگی
بچه ها یه سوال
من شوهرم معمولا شبا تا ساعتای ۱۰ ۱۱ نمیاد بعضی وقتا هم ظهرا نمیاد گاهی اوقاتم بیرون از شهره و اگه زنگش بزنی نمیتونه خودشو سریع برسونه
من بارداریم خیلی درد و مشکل داشتم واسه اینکه تنها نباشم یه وقت مشکلی پیش بیاد رفته بودم خونه ی مامانم اینا اونجا بودیم
الانم از وقتی که دخترم به دنیا اومده هنوز همونجاییم ... دخترمم کلا شب نمیخوابه تا ساعت ۵ ۶ صبح تا ۱۰ این چیزا خوابه بعدش که باز بیدار میشه خییییلی کم میخوابه و در حد نهایت ۱۰ دقیقه باز تا صبح‌بعدی که بخوابه ...
الان من اگه بیام خونه ی خودم باید بچه رو کلااااا تنها نگه دارم همش... البته اونجا هم که هستیم صبح تا ظهر مامانم نیست خودم نگهش میدارم ولی بعدش هستن کمک میکنن ....
از طرفی حس‌میکنم به شدت خودم وابسته ی خانوادم شدم و حس میکنم تنها نمیتونم بمونم اصلا از طرفی هم میگم‌بالاخره که چی از به جا باید برگردم خونه ی خودم و میترسم که یه وقت دچار مشکل بشیم با شوهرم چون خب اونجا بقیه هستن اصلا تایم خلوت کردن و دوتایی بودن نداریم ، البته اینم بگم که شوهرم میگه هرجور خودت دوست داری و هرکاری بگی میکنیم
چیکار کنم به نظرتون ؟ بمونم همونجا فعلا و سخت خودم نکنم یا با اینکه خیلی میترسم و وابسته شدم برم خونه ی خودم