۶ پاسخ

اولا همینطوره من میشستم گریه میکردم برا پسرم با اینکه ۳ سال و ۹ ماهش بود ،بعضی وقتا میگفت دیگه دوست ندارم مامان دنیا رو سرم خراب میشد ،ولی رفته رفته عادت میکنه الان کلی باهم مشغولن و بازی میکنن

براش اسباب بازی یا پرنده ای چیزی بگیر که سرگرمشون بشه زیاد نفهمه تو بیشتر با اون بچه هسی.... ببریدش پارک بیرون....

بهش بیشتر توجه کن، برو کنارش. خیلی حواست به بچه کوچیکه نباشه. منم وقتی بچه دومم به دنیا اومد، جام رو از پسرم جدا کردم، یعنی مجبور شدم برم رو تخت بخوابم. پسرم خیلی آسیب دید

اشکالی نداره فرزند دوم که میاد فرزند اول توی هر سنی که باشه چون بخشی از توجه پدر و مادرو از دست میده دچار تنش و فشار عصبی میشه. سعی کن هواشو خیلی داشته باشی بهش این حسو بده که اگه همکاریش نباشه شما نمیتونی از خواهرش بدرستی مراقبت کنی ازش کارهای خیلی کوچیک بخواه انجام بده و اونارو خیلی بزرگ جلوه بده تا حس خوب و ارزشمند بودن بگیره. اصلا ی جوری رفتار کن فکر کنه بخاطر دوستداشتن اون نی نی جدید به دنیا آوردی. خلاصه تا میتونی بهش توجه و شخصیت بده و ازش کمک های خیلی کوچیک در نگهداری خواهرش بخواه. قطعا دختر گلت وقت شما رو زیاد میگیره از پدرش بخواه بیشتر با پسرت وقت بگذرونه و بازی کنه.

عزیزم‌ هنوز سنی نداره اخه طفلی حس اینکه توجهات رفته سمت یکی دیگه یا کنار گذاشته شده اذیتش میکنه
دوسالگی سن توجه بچه هاست دوستدارن مرکز توجه باشن حالا یکی دیگه اومده وقت و برا اون میزارین اذیت میشه
سعی کن هر وقت حواسش نیست به بچه رسیدگی کنی
خیلی باهاش حرف بزن ازش کمک بخواه خیلی کارت سخته عزیزم موفق باشی 😍

الهی بگردم.... 🥺

سوال های مرتبط