۷ پاسخ

عزیزم دلم برات خیلی گرفت وقتی حرفاتو خوندم... حق داری دلت پر باشه، تو یه مادر دلسوزی و همه چی رو تو خودت میریزی که بچتو ناراحت نکنی. هیچ‌کس اندازه‌ی خودت نمی‌تونه بفهمه چی تو دلت می‌گذره. فقط خواستم بدونی تنها نیستی، دلت خواست همیشه بیا بگو، حتی اگه فقط بخوای حرف بزنی. خدا خودش هوای دل‌مون رو داره... ان‌شاءالله آروم می‌شی و بچت هم دیگه نمی‌ترسه، به خدا می‌سپارمش

بی اعتمادی سم رابطه س کارش خیلی بده ولی حالا ک اینطوره سعی کن اعتمادشو جلب کنی خیالش راحت بشه ،طفلی بچه ها بین ما😞

واااا بگو به کی باید فک کنم منی که شوهر دارم؟؟؟؟؟
خدا اهلش کنه

بچه بخاطر واکسن حساس و ترسو شده
نگران نباش عزیز.
شوهرت بعد یه مدت خوب میشه الان تو اصلا نمیتونی مثل قبل باشی براش.برا همین اونم تغییر کرده

سلام وا مگه هر کی روشو اونطرف بکنه به کسی فکرمیکنه .بعضی از مردا درک ندارن که ما با چه خون ولی داریم بچه هاشونو بزرگ میکنیم .اونا فقط یه خرج میدن .از صبح سرکار تا غروب بعد از ما بیشتر خستن فکر میکنن چ کار بزرگی انجام میدن .ما بامریضی بچه ها بداخلاقیاشون همچیشون میگذرونیم

عزیزم ب هیچ نکو اول آخر شوهرته اینجا بگو ک کسی نمیشناسه تو رو

وای چقدر بد😑😑😑یعنی انقدر بی اعتماده

سوال های مرتبط

مامان آیه خانم مامان آیه خانم ۴ ماهگی
امروز بعد یه مراسم که خونه شهدا بود بعد از مدت ها با همسرم رفتیم مسجدی که همیشه میریم برای نماز از قبل به آیه ۹۰ تا شیر داده بودم سیر بود خوابوندم پیش خودم سه رکت اول که شروع شد آیه خیلی سر صدا میکرد همش از خودش صدا درمیاورد نماز که تموم شد گرفتمش بغلم آروم بهش گفتم دخترم چقدر صدا در میاره گلوت گرفت خانم کناریم شنید بعد از چند دقیقه گفت چرا بهش شیر نمیدی گلوش گرفت گفته نکنه شیر نداری منم گفتم آره شیر نداره برگشته بهم میگه شیر داری خودت نمیخوای بهش شیر بدی شیر نماید شماها تنبلی میکنید به بچه شیر نمی‌دید خیلی دلم گرقت ناراحت شدم بغض کردم فقط تونستم بگم مگه میشه مادر شیر داشته باشه وبه بچش شیر نده وگشنش بزاره فقط تونستم اینو بگم انگار تو شوک بودم نماز عشا رو خودم خوندم واز مسجد اومدم بیرون دیگه نمیتونستم بمونم داشتم میترکیدم من مادر شوهرم تا به حال درباره ابن که چرا به بچه شیر خشک میدم هیچی به من نگفته نمیدونم چطور به خودش اجازه داد به من اون حرف رو بزنه از اون موقع تا الان دلم داره میترکه گریه کردم اما دلم خالی نشد دوست دارم زار زار گریه کنم خیلی خیلی امشب دلم شکست نشستم بیرون هیئت های عزاداری دارن رد میشن ار خیابون ومن دارم تو دلم زار میزنم
مامان امیر حسین مامان امیر حسین ۵ ماهگی
خیلی حالم بده دوست دارم بمیرم اصلا نه خوشی بهم اومده نه هیچ اون از بارداریم اون از زایمانم سه بار شکمم وا شد این از اینکه همش خونم میرم تا خونه مادرم که بینمون یک ساعت راهه هر دفعه به چیزی میشه اون دفعه ماشین خراب شد ۷۰ ملیون خرجشه الآنم رفتم همش پیش بچم بودم بی‌قراری میکرد ۴۸ ساعت نخوابیدم رفتم تا مبل نشستم بچه رو شکم بود خسته شده بود به خواهرم گفتم برعکس کن به کمر این اومد برعکسش کنه یهو از دستش افتاد خورد محکم زمین فاصله اینقدر بود که تو عکس گذاشتم بعد شروع کرد گریه دو قطره هم بالا اورد( بچم رفکلاس شدید داره ) بعد یهو خوابید هر چقدر بیدارش کردم آب زدم بهش بیدار نشد با گریه بردمش دکتر
خواست بستری کنه چکش کنن بعد گفت دکتر نه بچه خوابه برو اگه بالا اورد غیر طبیعی بیارش منم اوردمش بیدار شد خندید بازی کرد ولی بالا اورد مثل همیشه خیلی خودش بالا میاره دیگه به شوهرم گفتم آوردم خونه کلیم حرف بارم کرد ولی هنوز نگرانم تروخدا بگین چه کنم؟😔