۴ پاسخ

🥰🥰🥰🌹🌹🌹❤❤❤

مرسی برای قصه های قشنگ و دلنشینتون 🌸🌸

هر قصه‌ای ک توش بچه تشویق ب خواب بشه دوس دارم😂

پسری حالش خوبه؟

سوال های مرتبط

مامان امیرحسین مامان امیرحسین ۶ ماهگی
روزی روزگاری، یه نی‌نی کوچولو 👶 بود که تو یه سرزمین خیلی قشنگ زندگی می‌کرد. این سرزمین پر بود از گل‌های رنگارنگ 🌸🌼🌷 و درخت‌های بلند 🌳🌲🌴. نی‌نی کوچولو یه عروسک خرسی 🧸 داشت که خیلی دوستش داشت.
یه روز، نی‌نی کوچولو با عروسک خرسی رفت توی یه پارک خیلی بزرگ. تو پارک، یه تاب 🪅 خوشگل بود. نی‌نی کوچولو سوار تاب شد و شروع کرد به تاب خوردن. وقتی داشت تاب می‌خورد، یه پرنده کوچولو 🐦 اومد و کنارش نشست. پرنده کوچولو شروع کرد به خوندن یه آهنگ خیلی قشنگ 🎶🎵🎼. نی‌نی کوچولو خیلی خوشحال شد و شروع کرد به خندیدن 😄😃😀.
بعد از اینکه تاب بازی تموم شد، نی‌نی کوچولو و عروسک خرسی رفتن پیش یه حوضچه کوچولو ⛲. تو حوضچه، یه ماهی قرمز 🐠 بود که داشت شنا می‌کرد. نی‌نی کوچولو به ماهی قرمز نگاه کرد و یه بوس کوچولو 💋 فرستاد براش. ماهی قرمز هم یه دم تکون داد و یه حباب کوچولو 🫧 درست کرد.
وقتی که هوا داشت تاریک می‌شد 🌃، نی‌نی کوچولو و عروسک خرسی به خونه 🏠 برگشتن. نی‌نی کوچولو خیلی خسته بود. مامانش 👩‍👧‍👦 نی‌نی کوچولو رو برد توی تختش 🛌 و یه لالایی آروم 🎵 براش خوند. نی‌نی کوچولو خیلی زود خوابش برد 😴. تو خواب، دوباره پرنده کوچولو و ماهی قرمز رو دید و باهاشون بازی کرد.
مامان امیرحسین مامان امیرحسین ۶ ماهگی
مامان امیرحسین مامان امیرحسین ۶ ماهگی
یه دختر کوچولو به اسم سارا 👧🏼 عاشق ستاره‌ها بود. هر شب قبل از خواب، از پنجره اتاقش به آسمون نگاه می‌کرد و ستاره‌ها رو می‌شمرد. یه شب، یه ستاره کوچولو ✨ از آسمون اومد پایین و گفت: “سلام سارا! من ستاره کوچولو هستم. می‌خوام با تو دوست بشم!” سارا خیلی هیجان‌زده شد و گفت: “سلام ستاره کوچولو! منم سارا هستم. خیلی خوشحالم که با تو دوست شدم!”
ستاره کوچولو و سارا هر شب با هم حرف می‌زدن و قصه‌های جالب برای هم تعریف می‌کردن. یه شب، سارا از ستاره کوچولو پرسید: “ستاره کوچولو، میشه منو ببری پیش بقیه ستاره‌ها؟” ستاره کوچولو گفت: “البته که میشه! دست منو بگیر و چشماتو ببند.” سارا دست ستاره کوچولو رو گرفت و چشم‌هاشو بست. یه دفعه احساس کرد داره پرواز می‌کنه. وقتی چشم‌هاشو باز کرد، دید که توی آسمون پر از ستاره‌هاست! 🤩
سارا با ستاره‌ها بازی کرد و خیلی خوش گذروند. بعد ستاره کوچولو سارا رو برگردوند به اتاقش. سارا به ستاره کوچولو گفت: “ممنون ستاره کوچولو! این بهترین شب زندگیم بود!” ستاره کوچولو گفت: “خواهش می‌کنم سارا! هر وقت دلت برام تنگ شد، به آسمون نگاه کن. من همیشه اونجام.” سارا به ستاره کوچولو لبخند زد و خوابید. 😴 شب بخیر! 🌟