۹ پاسخ

تعیین جنسیت جنین صدرصد با شخص پدر هستش. کاش اطلاعات اون مغز پوک شونو آپدیت کنن😂👎

پسر و دختر چه فرقی دارن هر دوتا نعمت خداهستند با اونا قطع رابطه کنه والا من بودم پامو تو جایی که همچنین آدمایی باشن نمیزاشتم درضمن تعیین کننده جنس جنین با مرده نه زن

فقط بهش بگو دنیا گرده جوری واست بچرخه کیف کنی
عزیزم من هشت سال پیش باردار بودم ر۴تم سونو وفهمیدم خدا بهم یه دختر عزیز داده من ازخوشحالی پرنداشتم پرواز کنم به فاصله کم جاریم باردار شد اونم دختر بعد ازاون جاری دیگم اونم دختر نمیدونم واکنش مادرشوهر وخواهرشوهرامو چطوری توصیف کنم هرجا میرسیدن میگفتن دخترزان وفلان دیگه همسایه ها خبرشو برامون میاوردن الان خواهرشوهرم درحسرت دختر مونده به دری زد این سومیه دختربشه بازم نشد حتی شنیدم خیرات هم کرده به این نیت دخترای مارو میبینه فقط با حسرت نگاه میکنه

اینا چه حرفیه دختر بزرگ ترین نعمت خداست مهربان ترین موجود رو این زمین هست مگه مادر شوهرش خودش دختر نبود چرا این حرفو میزنه جای تاسف داره لعنت ب اونایی ک بین دختر و پسر فرق میزارن

خخخ پسر خودش دخترزاعه

جاریش مگه پسرها رو از خونه ی باباش آورده؟ هردوشون شوهراشون کاشت کردن اینا برداشت کردن حال بدی نداره که. به مادرشوهره بگه نه دختر من برای تو می مونه نه پسر این یکی عروس. پسراتون کاشتن ما برداشتیم

تفکرات پوسیده ی عهد عتیق...بگودیگه پاتو نزاراونجا بزار باپسرا و پسرزاهاخوش باشن...ک...ن‌ لقشون

هنوز این بی فرهنگی تموم نشده!!!!!

الان که مردم بیشتر دختر دوست دارن اما همه اینا به تربیت پدر و مادره .دختر و پسر نداره

سوال های مرتبط

مامان امید اسماعیلی مامان امید اسماعیلی ۲ سالگی
پارت سوم بعد غذایی پسرمو درست کردم گذاشتم بیرون که سرد بشه وسابلا کیفمو آماده کردم برادر شوهرم آمد ی پسر سه ماه داره آمدن کیفشو جعمونا آمده کردن دیدیم شب شده ی شامی سرپایی خوردم باز جمع کردم ساعت دو شب شد اسنپ گرفتیم راه افتادیم یعنی برادر شوهرم ی تلویزیون داشت دوتا جمعدون منم دوتا کیف ی کوله پشتی جاریم کیف داشتم مونده بودم جیکارکنم وقتی رفتیم سرصف ساعت 9صبح نوبت ما شد رفتیم که الان جمعدون دوتا کیف کوله پسرم موندم چیو بکشم اینقد سختی کشیدم جاریم که فقد پسرش بخدا بغلش بود گفت نمتونم یعنی کمرم شکست پسرم راه نمی‌رفت مذاشتم گریه مکرد وسعت شلوغی گم میشد اینقد شلوغ بود که لح میشد به یک بدبختی مکشدیم وسایلا تا اینکه ی بنده خدا همراهی ما شد ی مرد با خانمش دوتا بچه داشتن ی کیف داشتم آمدن کمکم کردن خدا خیرش بده بعد رفتم سرصف انگشت نگاریی همه چرت پرت ها ساعت12شد اسما شورح کردن به خواندن نوبت اسم ما شد بردن مار سوار اتوبوس کردن که چنان خسته ام پسرم همش گریه مکنه تب کرد خودم حالت تهوع سر گیچه نشستم تو اتوبوس ساعت1حرکت کردیم