پارت سوم بعد غذایی پسرمو درست کردم گذاشتم بیرون که سرد بشه وسابلا کیفمو آماده کردم برادر شوهرم آمد ی پسر سه ماه داره آمدن کیفشو جعمونا آمده کردن دیدیم شب شده ی شامی سرپایی خوردم باز جمع کردم ساعت دو شب شد اسنپ گرفتیم راه افتادیم یعنی برادر شوهرم ی تلویزیون داشت دوتا جمعدون منم دوتا کیف ی کوله پشتی جاریم کیف داشتم مونده بودم جیکارکنم وقتی رفتیم سرصف ساعت 9صبح نوبت ما شد رفتیم که الان جمعدون دوتا کیف کوله پسرم موندم چیو بکشم اینقد سختی کشیدم جاریم که فقد پسرش بخدا بغلش بود گفت نمتونم یعنی کمرم شکست پسرم راه نمی‌رفت مذاشتم گریه مکرد وسعت شلوغی گم میشد اینقد شلوغ بود که لح میشد به یک بدبختی مکشدیم وسایلا تا اینکه ی بنده خدا همراهی ما شد ی مرد با خانمش دوتا بچه داشتن ی کیف داشتم آمدن کمکم کردن خدا خیرش بده بعد رفتم سرصف انگشت نگاریی همه چرت پرت ها ساعت12شد اسما شورح کردن به خواندن نوبت اسم ما شد بردن مار سوار اتوبوس کردن که چنان خسته ام پسرم همش گریه مکنه تب کرد خودم حالت تهوع سر گیچه نشستم تو اتوبوس ساعت1حرکت کردیم

۴ پاسخ

ااا رفتی؟ قرار بود شوهرت بیاد که . یعنی مجبورتون کردن که برین؟

براچی افغانستان ؟

کجا رفتی

اونجا خونه داری

سوال های مرتبط

مامان فندق   وتو دلی مامان فندق وتو دلی ۲ سالگی
امشب رفتیم پارک جامون رو یه طوری انداختیم که روبروی سرسره باشیم و پسرم رو ببینیم اولش که شام خوردیم شلوغ بود یا من میرفتم سر میزدم یا شوهرم بعد خلوت شد فقط پسرم بود تو سرسره به بچه اومد یه عروسکم دستش بود پسره من کلا خیلی بچه ها رو دوس داره رفت سمتش برای بازی بچه هه ماشالله هاپاره بلند داد زد که نمیدم مال خودمه برو اونور میخاست قورت بده پسرمو من خیلی آتیش میگیرم کسی سر پسرم داد بزنه چون هنوز صحبت نمیکنه ونمیتونه منظورش رو بگه دیدم داره اشک میریزه میاد سمت ما بدو بدو رفتم سمت اون بچه رو سرسره داد زد که عروسکمو نمیدم بهش مال خودمو منم بهش گفتم خوب به جهنم که نمیدی بار آخرت باشه داد میزنی ها یهو مامان باباش از اونور اومدن که چکار به بچه ما داری گفتم ماشالله این بچس داره مارو قورت میده من پسرم رو آوردم اونام بچشونو بردن شوهرمم از جاش تکون نخورد بگذریم که چه دعوایی باهاش کردم چرا هر کی به پسرم چیزی میگی گریه میکنه میاد پیش من یعنی از این بچه های بی دست و پا قرار بشه که نمیتونه جلو کسی وایسه و خودش جواب بده