#تجربه زایمان
😥😑
من دقیقا دوماه پیش زایمان کردم ۳۹هفته ۶ روز کل بارداریم استرس پارگی کیسه اب توهمات دیگه داشتم اخرشم کیسه آبم پاره شد و بدون هیچ دردی بستری شدم با اینکه دوسانت بودم برای خانومای ک میگن درد نداریم من تا ۴ سانت دردی حس نمیکردم خلاصه ۱۲ شب کیسه آبم پاره شد ۶ صبح ۴ سانت دردام شروع شد و ۱۱ نیم زایمان کردم دردام قابل تحمل بود و بچمم با وزن ۳۲۰۰با ۳ تا زور ب دنیا اومد حالا ازینجا داستان شروع شد بچه ب دنیا اومد ولی جفتم نیومد با کلی زور تنفس فشار دادن بعد ۱۰ دقیقه اومد و بعدش بخیه خوردم ک خیلی درد داشت من ی خوتریزی معمولی داشتم ولی هرچی پیش میرفت بیش تر میشد تا ۴۰ روز هعی گفتن عادیه تا دیدم نخیر قصد قط شدن نداره رفتم دکتر سونو دادم دیدم بعله ۴ سانت از جفتم مونده و شدید چسبیده ب رحم و با دارو هم دفع نشد برا همینم جفتم موقع زایمان گیر کرده بود خلاصه گفتن باید کورتاژ کنی اما چون چسبندگیش بالاست امکان داره باز ی تیکش بمونه و مجبور ب دوتا کورتاژ بشی برو یه شهر دیگه هیدروسکوپی کن خب منم با ی بچه کوچیک مجبور شدم چندبار برم شهر دیگه تا نوبت عمل دکتر گیرم بیاد و بتونه جوری بیهوشم کنه ک ب بچم شیر بدم ک شیر خشک نمیخوره و دیروز عمل شدم الانم خداروشکر خوبیم ولی بچم چند ساعت بی شیری کشید و نزدیک ۲۰ میلیون هزینه کردم واسه سهل انگاری دکترم
😐

۴ پاسخ

وای الهی بگردم برات چقدر اذیت شدی🥺🥺

سلام عزیزم واییییییییییی خدالعنت بعضی ازاین دکترارو،من بچم عرضی بود نه سنوگفته نه دکتر،دکترم موقع زایمان میدونست بچه بالاهست بازاذیتم کردتا۱۰سانت رفتم وبچه نیومد،فشارزایمانم پشتم بود بعدخانم تصمیم به سزارین گرفت، هرچی میگفتم دارم میمیرم، یه سنوانجام بده ،انجام ندادکه دیگه بیهوش شدم ‌وبرام بی حسی زدن عملم کردن حالا شوهرم میگه شکایت کنیم من میگم ولش کن

منم تا ۷ سانت درد خاصی نداشتم

وای چه بد لعنت بهش نرفتی بهش بگی ؟

سوال های مرتبط

مامان فندق🩵 مامان فندق🩵 ۷ ماهگی
تجربه زایمان طبیعی
پارت ۲
خلاصه خوشحال و لباس دادن بهم گفتن آماده شو برو اتاق زایمان ولی خییییلی استرس داشتم همش می‌پرسیدم ک خیلی طول می‌کشه زایمانم ؟ میگفتن نمیدونیم معلوم نیست و اینا
دیگه زنگ زدن به ماما همراهم ک بیاد منم انتقال دادن اتاق زایمان و بهم سرم وصل کردن منم درد. داشتم ۶.۷ دقیقه یکبار اما شدیددد فقط کمرم می‌گرفت و ول میکرد اینا دوباره معاینه کردن گفتن ۷ سانتی. بعد نیم ساعت ماما همراهم اومد کیسه ابمو پاره کردن شدم ۸ سانت دیگه دردام شدن ۳.۴ دقیقه یکبار و شدید تر درد داشتم معاینه کردن گفتن ۱۰ سانت و فول شدی . ساعت ۱ بود تقریبا . دیگه ماما همراهم گفت میخای بری دوش بگیری رفتم اما نتونستم ورزشم نمیتونستم بکنم .. زور زدنام شروع شد تقریبا ۱ ساعت و نیم زورزدم همین سخت بود اما قابل تحمل.. سر بچه نمیومد داخل لگن بخاطر همین طول کشید با تمام قدرتم زور میزدم دیگه کلافه شده بودم که گفتن سر بچه رو میبینن .. مامام خییییییلی تو زور زدنام کمکم کرد که واقعا اگه نبود نمیتونستم
بردنم روی تخت دیگه که بچه بدنیا بیاد .
اونجام چند تا زور محکم زدم و بچم بدنیا اومد🫠🫠
اصلا باورم نمیشد که زایمان کردم.. ساعت ۲ و بیست دقیقه بود
مثل اینکه چند تا جیغ هم زدم موقع زایمان ولی خودم اصلا یادم نیست آنقدر ک حالم دست خودم نبود اما مامانم صدامو پایین شنیده بود...
و بخیه زدنا شروع شد که خیییلی درد داشت با سه تا آمپول بیحسی کاااامل حس میکردم یعنی اونقدر ک درد بخیه کشیدم درد زایمان نداشتم 🫠

ادامه تاپیک بعد
مامان آیهان مامان آیهان ۴ ماهگی
مامان دلانا🩷 مامان دلانا🩷 ۴ ماهگی
زایمان
پارت3
بعدش منو بردن تو یه اتاقی ک همش زنای زائو بودن ب همشون دستگاه نوار قلب و اینجور چیزا وصل بود بهم گفتن دراز بکش رو تخت دراز کشیدم واسه منم از اون دستگاه های نوار قلب وصل کردن بعد حدود نیم ساعت اینا اومدن معاینم کردن هنوز دو سانت بود دردام هم زیاد میشدن ولی قابل تحمل بود بعد اینکه پرونده نینیمو دادم بهم گفتن برو اتاق زایمان رفتیم اتاق تک نفره بود دراز کشیدم ب کمک مامانم بعدش پرستارا اومدن بهم دستگاه اینا وصل کردن بعدش بهم سرم وصل کردن رکترا هم هیی میومدن معاینم میکردن هنوز دو سانت بودم ساعت چهار اینا بود گفتن تا هشت یا هشت و نیم زایمان میکنی خلاصه من در دام بیشتر میشد جونکه عمم فرار بود پیشم بمونهزنگ زدیم بهش با اسنپ اومد با دخترش ک هم سن من بود 16سالشه اومدن پیش من منم درد داشتم زیاد تر شده بود خلاصه مامانم پیشم موند تا موقعی ک زایمان کنم عمم هم شوهرم رسوند خونشون ک وسایل برداره بعد زایمان بیاد پیش من بمونه من دردام غیر قابل تحمل شدن خیلی خیلی جیغ میکشیدیم دست مامانمو گرفته بودم ولی چیزایی ک تو کلاس امادگی زایمان گفته بودن ک تنفس درستی داشته باشم بعدش دکتر اومد گفت 4سانتی بعد هعی معاینه و اینجور چیزا منو رو توپ بزرگ گذاشتن گفتن روش بشین و. پاشو بعد اون کار رو تخت نشوندنم ی پرشتار هم مراقبم بود بعدش دیگ وقت زایمان رسید چند تا دکتر و پرستار اومدن 8نفر اینا بودن اومدن سونت وصل کردن بهم اب دوز جنین و خالی کردن و معاینه و اینا کردن منم دردام بیشتر شده بود گفتن زور بزن منم زور میزدم دیگ اخراش گفتن قلب بچه درست نمیزنه چون دیر شده بود منم بخاطر بچم چندتا زور اخر هم زدم نینی قشنگم ب دنیا اومد گذاشتن رو شکمم و بعدش گذاشتن رو جای مخصوص نوزاد
مامان لیام🩵 مامان لیام🩵 ۲ ماهگی
تجربه زایمان طبیعی دوم .
زایمان دومم تو بیمارستان خصوصی بود تاریخشو خودم انتخاب کردم و سر تاریخ رفتم بستری شدم پسر اولم زایمانم راحت بود دو ساعته شد .زایمان دومم ماما همراه داشتم تا هشت سانت دردی نداشتم وقتی بع هشت سانت رسیدم بزرگ تو وان آب و ماساژور نرمش و دردا هر چند ثانیه شروع شدن. بعد یکساعت بردن رو تخت و معاینه و جهنم شروع شد یکساعت کامل درد کشیدم ولی موقعی که سر بچه تو کانال اومد دیگه درد نداشتم و فقط اون گردی سر رو حس میکردم قرار بود پسرم زود برداریم که اذیت نشم بخاطر وزن بالا چون بچه اولم ۳۸ هفته چهار کیلو دنیا اومد اینم ۳۸ هفته یه روز با وزن چهار دنیا اومد بهد زایمان دردی نداشتم دیگه کارامو خودم کردم کسایی زایمان طبیعی میخوان درسته اون یکساعته خیلی درد داره و میمیری و زنده میشی ولی بعدش واقعا دردی نداری و از عوارضش،هم خداروشکر بعد دو زایمان هیچ عوارضی نداشتم شاید هم بخاطر بدنمه هزینه زایمانم هم ۴۵ میلیون شد بنظرم می ارزید
مامان عشق مامان عشق ۸ ماهگی
تجربه زایمان طبیعی(قسمت دوم)

شب دکتر چک کرد و گفت حدود ۴ سانت باز شدم و منو به بخش زایمان انتقال دادن که اونجا اتاق تک نفره بود و میتونستم با همسرم تنها باشم. دکتر شیفت شب بهم گفت چون پیشرفت زایمانم خیلی طول کشیده و هنوزم انقباضاتم شروع نشده، اگه موافقم کیسه آب رو پاره کنند تا روند سریعتر اتفاق بیفته. من ترسیده بودم و از طرفی هم چون ساعت حدود ۱۲ شب بود خسته بودم و فکر میکردم اگه الان با پاره شدن کیسه آب دردام شروع بشه، خب خیلی خسته هستم وتوان زایمان ندارم. فکرامو بهشون گفتم و اونا هم گفتن هر طور که من میخوام و میتونن فردا اینکارو بکنن تا منم کمی استراحت کنم.
روز پنجشنبه (روز سال تحویل) صبح باز دکتر منو معاینه کرد ولی خبر جدیدی نبود، خلاصه کیسه آب رو پاره کردن، هیچ دردی نداشت و فقط حس کردم که آب گرمی داره ازم خارج میشه، البته نه با شدت. سال تحویل شد و ما تو بیمارستان بودیم و در انتظار اومدن پسر قشنگمون. حدود ۵ ساعت از پاره کردن کیسه آب گذشته بود ولی انقباضات من منظم نشد، کمی درد داشتم ولی درد زایمان نبودن چون نظم نداشتن و شدتشون هم کم بود. در این بین من ورزش میکردم، روغن تراپی کردم و یک سری کارهای دیگه که ماما پیشنهاد میداد ولی خبری از درد زایمان نبود.
طرفای ساعت ۳ ظهر به پیشنهاد دکتر، القای زایمان از طریق تزریق هورمون اوکسی توسین رو شروع کردن، از دوز پایین شروع کردن و هر نیم ساعت دوزش رو بیشتر کردن. یک ربع از تزریق نگذشته بود که انقباضات من شروع شد. به طور منظم هر ۶ دقیقه یکبار، درد خیلی شدیدی زیر دلم و بالای شکمم شروع می‌شد که توی کل شکمم میپیچید. حدود ۳۰ تا ۴۰ ثانیه طول می‌کشید و ول میکرد و دوباره ۶ دقیقه بعد باز شروع می‌شد.
مامان کیارش💙 مامان کیارش💙 ۶ ماهگی
پارت ۲
درد نداشتم تا ساعت ۹ شب که یهو یه درد خیلییی شدیدی یهویی پارد بدنم شد و دیدم که بله کیسه آبم پاره شد یه مایع گرمی ازم خارج شد و خیلییی هم زیاد بود
بعد پاره شدن کیسه ابم دردام شدت گرفت طوری ک دیگ جیغ جیغام شروع شد بعدش زنگ زدن ماما همراهم اومد معاینه کرد گفت اصلا پیشرفت نکردی در صورتی ک من دردهای به شدت شدیدی داشتم ولی اصلا پیشرفت نکردم
ماما همراهم بعد اینکه معاینه کرد گفتش سر بچه خیلییی بالاست و سر بچه متمایل شده به چپ یعنی بچه کج قرار گرفته تو باید ورزشایی که من میگمو انجام بدی تا هم سر بچه فیکس شه تو لگن هم از اون حالت کج بودن دراد
بعد خودش رفت گفت هروقت ۳ سانت خود بیمارستان بهم زنگ میزنن
از ساعتای تقریبا ۹ تا ۱۲ من هم دردای شدیدی داشتم هم همزمان داشتم ورزش میکردم تا اینکه معاینه شدم بالاخره ۳ سانت شدم ماماهمراهم اومد
من خیلی دیر به دیر پیشرفت میکردم همون شب تا صبح ساعت ۷ یا ۸ من دردتی خیلییی شدیدی رو تجربه کردم و بالاخره با جیغ و دادهای فراوان با ورزش های فراوان من فول شدم و حالا رسیده بودم به مرحله زور زدن چندتا ماما و یه دکتر بالاسرم دهانه واژنمو از هم باز کرده بودن با دستاشون و مدام میگفتن زور بزن
مامان زینب گلی🌸🩷 مامان زینب گلی🌸🩷 ۳ ماهگی
#تجربه_زایمان ۱
سلام ✨️🌸
من ۳۶ هفته ۲ روز زایمان کردم بخاطر پارگی کیسه آب .
پارگی کیسه آبم اینطور نبود که یهو حجم زیادی آب خارج بشه بلکه چون سرما خورده بودم با سرفه هام اندازه یک انگشت آب خارج میشد و من فکر میکردم کنترل ادرارم از دست دادم.
اما چون شک داشتم تصمیم گرفتم تست بدم و اصلا فکرشم نمی‌کردم. واقعا کیسه آب باشه. خلاصه به من گفتن باید سریع زایمان کنی طی ۲۴ ساعت آینده 🥲
منم سریع رفتم بیمارستان خصوصی بنت‌الهدی آخه بچه نارس محسوب میشد و ان‌آی‌سیو باید پذیرش میکرد و البته دکترمم اونجا میومد.
خلاصه من ساعت ۳ صبح بستری شدم ساعت ۴ یک قرص بهم دادن ، دردام شروع شد اما عین پریودی قابل تحمل و اوکیه✅️ اما ساعت ۸ صبح که قرص بعدی دادن خیلی شدید شد تا اینکه آمپول فشار ساعت ۱۰ زدن دیگه نمی‌تونم دردش رو توصیف کنم من به شخصه چنین دردی هیچوقت تجربه نکرده بودم ، زیر دلم درد میگرفت و ول می‌کرد و به جایی من رسیدم که یکسره انقباض بودم .🫠
اصلا استراحت نداشتم یکسره درد و قصر داشتم اپیدورال نگیرم تا ۸ سانت شدم گفتن بچه اومده پایین اما سرش درست داخل لگن نیست باید ورزش کنی😑 اونجا دیگه من نمیتونستم رو پای خودم وایستم چه برسه به ورزش ، بازم سه ساعت یا شاید بیشتر ورزش کردم.
اما درد زیاد بود هر چقدر فکر کردم و کلنجار رفتم با خودم نتونستم و زدم اپیدورال 🤧 به محض اینکه زدن هیچ دردی احساس نکردم انقدر آروم شدم که خوابیدم 🥲
مامان کوژین مامان کوژین ۳ ماهگی
م مامانا
منم میخوام از تجربه زایمانم بگم
شاید سخترین اتفاق زندیگم بود الان کابوسشو میبینم
مهمونی بودم یه ساعت دو ساعت یه بار درد خفیف داشتم منم گفتم اخر شب میرم یه سر بلوک زایمان نوار قلب بگیرم ببینم چیه
رفتم گفتن باید فردا بچت به دنیا بیاد نبضش پایینه
اینقدر استرس گرفتم انقدر ترسیدم
بعد ک بستری شدم ساعت۵ صبح امپول درد بهم زدن ساعت حدود ۶ بود دیگه کم کم دردام شروع شد ولی رحمم۱ سانت باز شده بود از ساعت۶ صبح من درد داشتم تا ۸:۳۰ شب نبض بچم هی میومد پایین ۳ بار امپول و ۲ قرص زیر زبونم بهم دادن
رحمم کلا تا اون موقه شده بود ۲ سانت دیگه گفتن باید عمل بشی
خب بیمارستانم اینجوریه تا رحمت نشه ۳ سانت نمیزارن ماما همراه بیاد پیشت
من ماما همراهم دکتر اصلیمم بود دیگه ک بهش گفتن میخوان عملم کنن اجازه نداد خودش اومد پیشم
تا ساعت۱۰:۳۰ فقط کمکم کرد باهم ورزش کردین حمومم‌کرد با اب خیلی گرم بعد تا او موقع رحمم شد ۷ سانت
ولی من دیگه نا نداشتم☹️کل روز هر هر چیم خوردم استفراغ میکردم بخدا داشتم میمردم دیگه اصلا نمیتونستم زور بزنم
کم‌کم سرش اومد ولی گیر کرد کلا فشارم افتاد موهای بچمو میدیدم‌ولی نمیتونم زور بزنم دیگه کلا نبضش ایستاد ک اینو گفتن همشون با صدای بلد فریاد میکشدن ای میگفتن زود باش بچت مرد ولی من نمیتونستم چشام سیاهی میرفت ک‌ زود چند پرستار اومدن روی شکمم و فقط شکممو فشار میدادن بچم اومد بیرون ولی زنده نبود از پیشم بردنش نیم ساعت بعد صداش در اومد😔😔ولی الان خداروشکر ۲ ماه نیمه دارم از بچم نگه داری میکنم اون قشنگترین امانتیه خداس به من🥺♥️
مامان یزدان مامان یزدان ۱ ماهگی
سلام خانما میخوام تجربه ی زایمانم رو بگم من درست ۳۹هفته ۵روز بودم به اصرار خودم رفتم بیمارستان ۲سانت هم دوهفته بود باز بودم ۲۶شهریور زایمان کردم ان تی ۲۸شهریور زده بود گفتن هنوز تا ۴۱هفته وقت داری گفتم بچه ی قبلیم مدفوع کرده بود قبول کردن بستری کنن بستری شدم تو بلوک زایمان شب ساعت ۱۲بود بستری شدم صبح دکتر اومد گفتم آمپول فشار بزن گفت نه هنوز دوروز مونده ۴۰هفتت تموم شه شب شد ساعت ۱۱ بود پرستار اومد معاینه کرد گفت همون دوسانت هستی بگیر بخواب منم دیگه داشتم کم کم میخوابیدم شیفت پرستارها عوض شد پرستار دیگه اومد معاینه کرد گفت وای ۵سانتی دعواشون کرد گفت چرا ولش کردین باید تاالان میزاید یکم گذشت شدم ۷سانت اومدن کیسه آب رو زدن یکم بعدش شدم نه سانت گفت بچه داره میاد دیگه همون رو تخت زایمان کردم نتونستن ببرن اتاق زایمان بخیه هم نخوردم ساعت ۱۱و۵۰ دقیقه پسرم دنیا اومد درعرض ۵۰دقیقه زایمان کردم ساعت ۱۱که به همسرم زنگ زدم گفتم هیچ تغییری نکردم موند صبح ساعت ۱۲بود که زنگ زدم گفتم به دنیا اومد باورش نمیشد میگفت شوخی میکنی وروز پسر بود که پسرم دنیا اومد