۷ پاسخ

گلم توتازه زایمان کردی بزاریکم خوب بشی بعد بچه خیلی کوچولونده دست مرد چون اوناواقعا سردرنمیارن بازم خودت میدونی

با خودش باهم برین شوهرت یه دیقه بچه رو نگه داره تو ماشین برو زود خرید کن

واییی منم دلم داره می ترکه حالا من توی این مدت بیرون رفتم ولی از خونه خودم به خونه مامانم یا مادرشوهرم
دلم میخواد برم پارچه فروشی 😂

ما باهم می‌رفتیم
بچه ها رو هم می‌بردیم تو ماشین نگه می‌داشت بعد من میرفتم خریدامو میکردم

از قبل ش باهاش هماهنگ کن عزیزم مثلا روز قبل
اینجوری غافلگیر شده انگار شاید حوصله نداشته

همین حرفا رو با آرومی بهش بگو، آیا خودت میتونی ۱ماه بشینی توی خونه و بیرون نری؟ دلت نمیگیره؟ افسرده نمیشی؟ منم حق دارم هوایی تازه کنم

بچه ت ببر عزیزم بزارش تو کالسکه هوا که خوبه

سوال های مرتبط

مامان یسنا مامان یسنا ۳ ماهگی
۳۹هفته ۵روز بودم ازصبحش ی دردایی منو میگرفت ول میکرد ولی چون ازاین دردا زیادداشتم جدی نگرفتم دردش تاشب بود شب داشتم به شوهرم میگفتم ی حس عجیبی دارم حالم ی جوریه شوهرم گفت حتما نی نی میخوادبیاد گفتم فک نکنم 😂.‌.
باشوهرم شب خوش گفتم خابیدم ...صب ساعت ۹رفتم دسشویی دیدم ترشح خونی دارم ودردپریودی میگرفت هر۳۰دیقه زنگ زدم مامانم گفتم اینحوری شدم گفت برو بیمارستان تامنم بیام گفتم ن تنها نمیرم باهم بریم تا ماقع شوهرمم برسه گفت باشه پس درداتو توخونه بکش منمبعد۳ساعت رفتم بیمارستان گفت ۲سانت بازشده دهانه رحمت فشارمم ۱۴بود گفت بایدبستری شی گفتم بخاطره فشار یازایمان گفت معاوم نیست ..منم چون ۱هفته بیمارستان بستری بودم بخاطرفشار ترسیدم دیگه گغتم پس بارضایت خودم میرم گفت ن اجازه نمیدم بری گفتم بارصایت خودم گفت انگشت بزن برو ولی توراه بچت دنیااومدنیای اینجا منم ترسیدم بستری شدم مامانم رفت تشکیل پرونده داد اومد منم رفتم توزایشگاه دیدم یاخدا چه جیغایی😂😂
ادامه اش میام میگم
مامان 🇳​🇦​🇫​🇦​🇸​ مامان 🇳​🇦​🇫​🇦​🇸​ ۴ ماهگی
بابت تاپ قبلی خواهر شوهرم امروز اومد خونمون ... دو ماه مریض شده بود نیومد بعد زایمانم منو ببینه.. بعد برگشت گفت پریسا جون ببخشید مریض بودم نیومدم ببینمت ... گفتم مهم نیس بعد برگشت بچمو ببینه اتاق گفت وایییی چقد کوووچولو ریزه میزس ... گفتم عععع الهه خانوم خواب بود یهووو در باز کردین بچه میپره از خواباااا بعد گفتم بچه ها اولش همینن بعد بزرگ میشن کیان منم همین بود وزنش برابر نفس سه کیلو چهارصد جفتشونم الان ماشالا دو سال و خورده ای ۲۶اسفند می‌ره تو ۳سالگی انشاالله اما خوووب بعدش نشستیم میوه اینا آوردم بعد گفت بده بغلش کنم گفتم نه شرمندتم ... میترسم بچه سرما بخوره راهی این بیمارستان اون بیمارستان بشم ...،🥴🫠🫠 خندید گفت هر هر هر هر ر🤣🤣🤣منم گفتم آره هار هار هار راست میگم نه؟گفت آره حق میدم برا منم ماسک زده بود خانوم گفتم با خدا الان که بگه بده بغلش کنم🤣🤣🤣 بعد داداشش اومد بالا گفت یجوری گفتی بهش بر نخوره گفتم آره بابا خیالت تخت آخ😂😂😂😜😜