۲۰ پاسخ

مشکل ما اینه من خودمم اینطوریم از پسرم بدترم🤣🤣🤣🤣

دردش بچه تو نیس همه همینجورن.

پسر منم عین نخورده ها میمونه برا خوراکی

دختر من هر شب تا خوراکی نگیریم خونه نمیاد خیلی بده گرفتنش یه طرف همش چیزای مضر پفک و بستنی و شیر‌میوه ای خیلی عذاب وجدان دارم

پسرمن ماشالله هزارماشالله وقتی باخودم میره بیرون اصلاهیچی نمیخادحتی ازکناراسباب بازی فروش ردبشیم اصلانمیخادولی اگ مامانم پیشمون باشه حتمایه چیزی ازش درخواست میکنه

پسر منم خیلی میخوره ولی من بهش گفتم که واسه یه خوراکی پول دارم و بیشتر از یه دونه نمی تونم بخرم باباش هم که از اول چیزی براش نخریده و خودشو راحت کرده پسرم هر خواسته ای داشته باشه به من میگه

پسر منم اینجوریه میریم خونه مامانم سلام نمیکنه میگه خوراکی چی داری مامان جون
مادرشوهرمم اگه خودش از قبل خوراکی نخریده باشه براش بار اولی که بگه عزیز خوراکی میخوام میرن براش می‌خرن
شوهرمم جوری نیس که نخره اتفاقا خیلی هم می‌خره ولی مثل خوراکی نخوره ها میشه بچه

نه اگه بخرم می خورن نخرم هیچی وقت نمیگن بخر
تقریبا همه چی تو خونه درست میکنم بخاطر همین به هله هوله ی مغازه عادت ندارن

نه من از اول عادتش ندادم خریدامم اکثرا آنلاینه برای خرید نمیرم بیرون. نهایت هفته ای دوتا بستنی بخوره

پسر من فقط به باباش میگه خوراکی بزنم میگه ولی گاهی بیرون بریم میدونه تو خونه از من بخواد من نمیخره و باشد میوه و احیل میدم ولی بابتش هز روز میخره

دختر من اینجوری نیس، میبرمش دم سوپر مارکت فقط بستنی یا یدونه پفیلا میخره، اصلا اهل پفک و چیپس نیس، خودمون ماهی یکبار هم نمیگیریم، کلا اهلش نیسیم

🤣🤣🤣همشون همینن غصه نخور

شاید شما حساس هستید و اون از استرس اینجوری میکنه
یا اینکه غذایی باشه که سیرش کنه نمیخوره

پسر من اینطوری نیست، وقتی میریم فروشگاه هم تا نگم ارسلان چی میخوری انتخاب کن، اصلا چیزی نمیگه، تو دست کسی خوراکی باشه، دلش بخواد هم نمیگه، هله هوله دوست داره، ولی فقط با اجازه میخوره، اونم صرفا یه مدل، میدونه زیاد خوردن و درهم خوردن باعث میشه مریض بشه. تو خونه هم یه کمد پر خوراکی داره، ولی صرفا به یکیش دست میزنه، اینطوری نیست که همه رو باز کنه و باهم بخوره یا بریزه، فقط یک مدل و تمام.

قبلا اینجوری بود ولی دیگه در حد یه شکلات براش میخریم

پسر منم هر روز باید بره مغازه

دخترمن فقط میگه بستنیییییی

نه پسرمن فقط از هله هوله دنت وبستنی و چیپس دوست داره تا ماها خوراکی تو کابینت میمونه دست نمیزنه امکانم نداره کسی چیزی بده بگیره

دختر من خیلی زیاد نمیخوره ولی دائم میگ ی چیز خوشمزه بده بخورم دیونم میکنه

وااای دقیقاا دخترمنم همینجوره بزرگه😏😏😏😭😭😭کلافم کردههههه

سوال های مرتبط

مامان آیلین مامان آیلین ۴ سالگی
سلام شبتون بخیر،یه بار قبلا سوالمو مطرح کردم ولی دو نفر بیشتر جواب ندادن خواهش میکنم اگه تجربه ای دارین کمکم کنین. دخترم خیلی خجالتیه از اول همون خجالتی بود ولی با خانواده خودم خیلی خوب بود تا سه سالگی وابسته مامانم بود تو یه جمع که وارد می‌شدیم اگه مامانم اونجا بود زودی میرفت بغلش یا اینکه با خواهرم تو یه ساختمونیم همش میرفت خونه اونا و با بچه هاش بازی می‌کرد شب به زور برا خواب میاوردیمش اگه اونا مهمون داشتن اوایل خجالت می‌کشید بعدا یخش آب میشد به بازی ادامه می‌داد جوری با دامادمون جور بود که از سر و کولش بالا میرفت ولی آلات مدتیه اصلا خونشون نمیره کلا همه جا حتی خونه مامانم می‌چسبه به من وقتی بلند میشم زودی از لباسم میگیره و دنبالم میاد دیروز به زور راضیش کردم که خونه خواهرم بمونه با پسرش بازی کنه خودشم دوست داشت بمونه ولی همون که شوهر خواهرم اومده بود شروع کرده بود به گریه یعنی همه جا اینکارو میکنه برا چیزای خیلی بیخود گریه میکنه از توجه اطرافیان بیزاره تو جمعا خجالتی بودنش خیلی خیلی شدید شده اصلا با بچه ها ارتباط نمیگیره حتی با باباش هن جایی نمیره و میگه مامان هم بیاد درحالیکه قبلا میرفت و چند ساعتی ازم دور میموند
مامان دلسا مامان دلسا ۴ سالگی
سلام مامانا دختر من ۴سال و سه ماهشه
به شدت باهوشه جوری که اصلا هیچ‌وقت نتونستم گولش بزنم یا یه عادتو ازش ترک بدم مگر اینکه خودش تصمبم گزقته باشه یه عادتو ترک بده
حتی الان کارایی که یه سالش بوده انجام داده همه رو یادشه و میگه
یه بار همدان رفتیم و‌بستنی براش خریدیم سال بعدش دوباره رفتیم همون خیابون هنوز به سر خیابون نرسیده بودیم گفت اینجا بستنی داره در این حد ماشالله حافظش قویه
بعد عید امسال یه دفعه پرخاشگر شد شروع میکرد به جیغ زدن و گریه و‌خودزنی منو باباشم کار بدی کردیم بدتر سرش داد میزدیم و حتی گاهی میزدیمش گذشت کم کم تا دیگه انجامش نداد
تابستون اومدیم کرج برای زندگی و الان یه مدته دوباره پرخاشگر شده
سر یه چیز کوچیک لج میکنه و گریه شدید و تا یه ساعت به حدی جیغ میزنه و گریه میکنه و خودشو میزنه که واقعا میترسم بلایی سرش بیاد
میدونم تنها شده از مادربزرگش دور شده چون وابستش بود از فامسل خونه بازی هاش
ولی اینجام من خیلی باهاش بازی میکنم بیرون میبریمش
باشگاه بردمش دارم سعی میکنم دلبستگی های جدیدی براش ایجاد کنم
ولی اصلا فایده نداره اون لحظه ای که عصبی میشه کل صورتش از عصبانیت قرمز میشه خودشو میزنه با یه حرصی دستاشو مشت میکنه منو میزنه جوری که اصلا جرعت نمیکنم بیرون از خونه برم
چون بیرون کنترلش سحت تره
اینقد هم باهوشه حواسشو نمیشه پرت کنی
خودشم میدونه کار اشتباهیه ولی باز انجام میده
بعد اروم بشه میاد میگه ببخشی کار اشنباه بود😔واقعا نمیدونم چیکار کنم
ببخشید متنم زیاد شد