امشب به مرز بغض رفتم دیگه
واقعا خسته شدم از این وضعیت
برای هانی جوجه رنگی گرفتیم یه قفس رنگی بود شکل خونه مال برادرشوهرم برای مرغ مینا
مادرشوهرم اونو آوورد داد
یه نیم ساعتی دستمون بود هانی قفس برد بیرون یهو برادرشوهرم دید؛ عین بچه ها ،خدا شاهده عین بچه ها داد کشید که کی قفس برداشته کی گفت اینو بردارین نکه من به شما قفس میدم و قفس گرفت برد
منم سریع زنگ زدم دایی هام شانس اوناهم جوحه رنگی گرفته بودن گفت شرمنده
دیگه بعد هانی اومد تو خونه که عمو قفس برد مادرجون یه قفس زنگ زده اوورد
این هیچی
اینا کلا عادت دارن وسیله هاشونو جمع نمیکنن انقدر گفتم در ماشینشونو قفل کنن وسیله ها رو جمع کنن هرچی باشه از قدیم گفتن مالتو سفت بچسب همسایه اتو دزد نکن
بچه ان دست میزنن خراب میشه گم میشه بعد چه فایده تو با بچه دعوا کنی
دیگه هیچی دو سه هفته پیش در ماشینشون باز بوده منم خواب بودم جاریم هم خواب مادرشوهرمم بیرون خود برادرشوهرمم خواب بوده بچه ها رفتن تو ماشین بچه های خودش هم بودن این وسط فلش گم میشه دعوا سر و صدا که چرا رفتین فلش گم کردین
خب در قفل میبود که اینا نمیتونستن برن
ادامه اشو پایین میزارم

۷ پاسخ

۱
یا چند شب پیش تا دیر وقت ماشبنو درست میکرده بعد نکرده جمع کنه همه چراغ و سپر و پیچ و مهره اینا ریخته رو سکو و رفته خوابیده صبح بچه ها رفتن برداشتن داد و بیداد جاریم که اینا رو دست زدین گم بشن بشکنن عمو کله اتونو میکنه
گقتم خب جمع کن
بعد بچه هاشو گفت بردن گذاشتن تو ماشین و درو قفل کردن
دیگه هیچی الان هم سوییچ موتور میزارن روش بچه ها دوست دارن میرن سوار میشن سوییچ برمیدارن چندبار گفتم باز گذاشتن سوییچ موتور ما رو که هانی گم کرد تو جیبش بوده معلوم نیس کجا از جلوش افتاده
امشب دیدم صدای داد برادرشوهرم میومد که حق ندارین برین سمت موتور دست به سوییچ بزنین خدا شاهده میزنم تو گوشتون
باز رفت بیرون اومد سوییچ گذاشت حسام هم رفت برداشت اوورد داد جاریم
گفتم خب نباید سوییچ بزاره
گفت اره بچه هات نباید دست بزنن
گفتم خب بچه ان اون ادم بزرگه میگیم نزار میزاره اینا که بچه ان
گفت چطور بچه های من دست نمیزدن و نمیزنن

عزیزم وقتی باهم زندگی میکنید ازکاه کوه نسازین باهم بسازین این حرفای الکی حرفی نیست که اعصابتاخوردکنی ودعواکنی

خونه جاریت جداست یا اونم اونجاست

عزیزم جوجه رنگی تو‌ کارتون یا قفسم میشه گذاشت نونم خیس کنی بهش بدی میخوره
خودت به بچه هات یاد بده نرن سمت وسایل عموشون بچه هستن متوجه میشن قرار نیست که هرکسی چند نفری تو یه ساختمون زندگی میکنن دست به وسایل همدیگر بزنن بهشون بفهمون سوار موتور عمو نشن سوئیچ رو برندارن متوجه میشن که دیگه صدام درست نشه اون نفهمه پیج و مهره رو میریزه وسط راه انتظار داره گم نشه شما به بچه هات یاد بده دست به وسیله اونا نزنن

بنظرم جوجه رنگی رو بده به یکی بره 😐بعدشم سعی کن خونتونو جدا کنی چون اینجوری باعث بی احترامی و ناراحتیتون میشه

بگردمت حق داری ناراحت باشی ان شاالله صاحب خونه بشی ب زودی. مستقل باشی
خودت ناراحت نکن

۲
همزمان برادرشوهرمم اومد یهو خودش گفت تو برای چی سوییچ میزاری رو موتور
گفت برای اینکه بفهمن نباید دست بزنن
گفتم خب نباید بزاری بچه ان
دیگه شوهرمم نبود من دیگه بحث نکردم با برادرشوهرم

حالا اینا هیچی
تو خونه با عموم حرف میزدیم برای غذای جوجه ها مادرشوهرم گفت دونه پارس هست ولی بزرگه برای جوجه عموم گفت خیس کنین بدین میخورن فرقی نمیکنه
بعد این حریان موتور هانی رفت تو کوله که دونه برداره باز برادرشوهرم داد و بیداد که اخه خنگ این دونه ها مال اینا نیسته که بیا بیرون
عموم گفت خب من گفتم خیس بشه میخورن
گفت چیز یادشون نده

یعنی برای بار هزارم گفتم کاش خونه ام جدا بود بچه هام ارامش داشتن یکی که بچه خودش هیچ ادب و تربیتی نداره نمیومد اینجا بچه های منو دعوا کنه و بهشون بگه خنگ 😥😭😭😭😭😭

سوال های مرتبط

مامان مینل مامان مینل ۳ سالگی
سلام خانمها این متن رو در جواب یکی از مامانهای عزیز گذاشتم که پرسیده بود اگر پدر و مادرتون بین بچه ها فرق بزاره چه حسی دارید؟ گفتم اینجاهم بزارم شاید بعضیا قلبشون همیشه ازین قضیه شکسته باشه تو خونشون
نظر من اینه که بعضی اوقات اون چیزیکه ما اسمشو میزاریم فرق گذاری والدین، عین عدالته و اسمش فرق گذاری نیست ، مثلا ممکنه یه بچه و زندگی آینده اش با کمک مالی روبراه تر میشه و بچه دیگه و رفاه و خوشیش با مثلا کمک کردن تو نگهداری از نوه هست تا اون بچه که شاغله بتونه بره سرکار یا مثلا یه بچه معلول حرکتی ذهنیه یکی نیست .. یه بچه سر زبون دارتره یکی مظلومتر .. یه بچه افسرده است اون یکی نیست، یه بچه تو زندگی زناشوییش در مذیقه تر هست و از همسرش شانس نیاورده و تحت فشارهای مختلفه و یه بچه دیگه خداروشکر خوشبخته ..قطعا رسیدگی و توجه هر کدومشون باهم فرق میکنه، منظورم اینه با توجه به شرایط هر بچه و نیازهای متفاوتشون بهشون توجه کنیم مثل خدا که دقیقا محبتش همینطوره به ما بنده ها 😊 حتی مثلا تو کمک اقتصادی هم بازم ممکنه تفاوت وجود داشته باشه ولی بازم عادلانه باشه مثلا یه بچه نیاز به یه قلم جنس داشته باشه اون یکی بچه یچیز دیگه لازم داشته باشه نمیشه به هر دو یچیز داد…اینم بگم بجز این شرایط هم والدینی هستن که متاسفانه فرق میزارن و اجتناب ناپذیره که حداقل باید سعی کنن نشون ندن و بروز ندن .. در پایان هم اینم بگم بچه با بچه واقعا فرق داره بچه با محبتتر و خوش قلبتر و مودبتر و کم توقعتر و متشکر که بلده احترام جایگاه پدر و مادری رو نگهداره و محبتش از قلبش سرچشمه میگیره نه برای رفع تکلیف و تزویر رو بایدم بیشتر دوستداشت 🙂
مامان عشق مادر مامان عشق مادر ۲ سالگی
در ادامه دوتا تاپیک قبل دلم طاقت نیاورد ساعت هشت صب زنگ زدم شوهرم بچه رو چیکار کردی گفت خوابه قطع کردم دیدم نه و نیم فرستادش پیشم حالا با چه ترفندی نمیدونم چون ندیدم بچم چشاش اشکی باشه و گریه کرده باشه الانم نمیدونم به نظرتون برم خونم؟ برم خودمو سبک کردم نرم بچم واینمیسته اینجا همم اینکه ظهر شوهرم بیاد ناهر میخوره بچه رو برمیداره میره میگردونه شبم باز میرن میخوابن دوباره صب همین داستان اصلا من مهم نیستم اونا به یه کلفت احتیاج دارن کاراشونو بکنه حالا چه خونه خودمون چه خونه مادرم،سرزنشم نکنین چرا رفتی قهر اخه دیشب یازده شب شد نیومدن شوهرم پیاده بچم با دوچرخه این همه راهو رفته بودن پارک بعد با ماشین رفتم دنبالشون گفتم دیر وقته خطرناکه شامم نخورده بودن بچم عصرونم نخورده بود،اما بچم گریه کرد که نمیام باباشم گفت اذیتش نکن نمیاد تو برو یکم دیگه بازی کنه پیاده میایم انقدر حواسم به اونا و پارک تاریک بودو استرس داشتم در ماشین خورد لبه چشمم پاره شد خون اومد کبود شد صبح پاشدم دیدم اندازه یه تخم مرغ شده گریم گرفت ،دیگه دیشب هم درد چشم هم رفتارای اینا از توان من خارج بود فقط میخواستم خونه نباشم اومدم خونه مادرم