۳ پاسخ

برای چی نمونه برداری انجام دادی من سینه هام درد داره

چقد مثل منی😢 با این تفاوت که من الان دوسه روزه که دیگه مامانمم پیشم نیست😊 اشکال نداره عوضش قوی میشی

خوب یادت بیار تو قوی ترین مادری و قبول کن تنهای به خودت باور داشته باش از پس این روزها برمیایی به بچه ات ببین مثل معجزه میمانه و اگه خیلی زیاد اذیتی شب کمی شیر خشک بدی و برای شیر خوردن تا خودش بلند نشده بلندش نکن خوابش تنظیم میشه

سوال های مرتبط

مامان فندق مامان فندق ۱ ماهگی
سوال:تجربه زایمان طبیعی من :
۱۸ ام ۴۰ هفتم تکمیل میشد و دکترم گفت تا ۱۸ ام دردت نگرفت بیمارستان بستری میشی ۱۶ ام شبش پیاده روی طولانی کردم تند تند راه رفتم اومدم خونه رابطه و بعدش دوش آب گرم بعدش احساس کردم شکمم بیش از حد داره سفت میشه کمرم هم درد میگیره هر دفعه باهاش زیر شکمم هم احساس فشار داشتم گفتم احتمالا یبوست شدم یا مشکل روده هامه تا صبح همینجوری بود و من بیدار رو مبل درازکش بودم گفتم شدید شد برم بیمارستان خلاصه صبح ساعت ۹ رفتم بیمارستان معاینه کرد گفت یک سانتی و ان اس تی که گرفت هر پنج دقیقه درد زایمان دیده شد بعد یکساعت دوباره معاینه کرد شده بودم سه سانت بستری شدم دیگه دکتر فرصت داد تا شب خودم پیشرفت کنم نه با آمپول فشار منم درد خاصی نداشتم تا شب ساعت نه و نیم همون سه سانت بودم تا اینکه دکترم گفت آمپول فشار بزنید آمپول فشار زدن و کیسه آبم پاره کردن دردام داشت زیاد میشد و برام غیر قابل تحمل دیگه گفتم اپیدورال بزنن اپیدورال که زدن دردم گم شد و گیج شدم و دستگاه اکسیژن بهم وصل کردن و من تا ۶ و نیم صبح همینجوری گیج بودم و در حال خواب و بیدار شدن بودم و تا اینکه فول شدم و دکترم اومد و زایمان کردم اصلا دردی نفهمیدم موقع اومدن بچه چون بی حس بودم فقط اینکه شکمم فشار میدادن خیلی بد بود درد داشت و بخیه زدن رو هم اصلا نفهمیدم
ان شاءالله زایمان خوب قسمت همتون🤲
مامان امیررضا و آلارز مامان امیررضا و آلارز ۲ ماهگی
تجربه سزارین پارت چهارم

حدودا ۳ ساعت بعد اینکه اومدم بخش اثر بی حسی روی خود کمر از بین رفت ، درد وحشتناک شکم و کمر شروع شد که موقع سزارین ۵ سال پیش تجربه نکرده بودم ، دوتا دیکلوفناک گذاشتن ولی اثری نکرد ، دوساعت بعدش با اصرار شوهرم در حد دعوا اومدن آمپول زدن که بالاخره دردها کم شد، ولی قطع نشد.
تا صبح دست راستم یهو میپرید با یه درد وحشتناک مثل فرو کردن سیخ.
از ۵ یا ۶ صبح شنبه افتادن به آزمایش گرفتن ، پرستارش افتضاح بود.
حدودا ساعت ۸ شوهرم اومد گفتم برو ان آی سیو ببین دخترم چطوره ؟ گفتن دکتر رفته. تا شب کلی به این اون زنگ زدم تا یه پرستار آشنا پیدا کردم و فهمیدم وضعیت دخترم ثابته ولی ریه هم تکمیل نشده.
نمیدونم ساعت چند بود سوند رو کشیدن و گفتن راه برو ، گفتم درد یک طرفه قفسه سینه گرفتم و فقط روی پهلو چپ میتونستم دراز بکشم ، گفتن احتمالا عوارض بی حسیه.
همچنان تب هم داشتم ولی فشار ۹ تا ۱۰ بود ، تا قبل ظهر با درد توی خواب و بیدار بودم و خیلی بی حال بودم ، سرجمع دوساعتی خوابیدم بعد که کمک کردن و پدها رو عوض کردن از جام بلند شدم ، البته با سرعت مورچه چون مامانم صبح اومده بود همراهم باشه نمیذاشتم کمکم کنه ، نگران کمردردش بودم. تا شب مرتب توی اتاقم راه میرفتم چون اتاق ایزوله بود و نمیشد بیرون برم . پرستارها هم مرتب سوراخم میکردن ، از شب تبم قطع شد ولی تهوع رو همچنان داشتم. عصری شکمم کار کرد.
مامان شفتالو مامان شفتالو ۲ ماهگی
سلام مامانا
میخوام تجربه زایمانم رو بگم انشاالله که به دردتون بخوره
من طبق تاریخ ان تی قرارشد ۱۶ اسفند به روش طبیعی اپیدورال زایمان کنم.. تاروز ۱۶ پیاده روی، شیاف گل مغربی، اسکات، دوش آب گرم، گرمیجات و..... همه رو انجام میدادم ولی دریغ از یه ذره درد روز ۱۷ سرماخوردم رفتم زایشگاه گفتم مریض شدم یه دارو بدید تافردا که قراره بیام برای بستری دیگه بادکترم تماس گرفتن و همون روز جمعه ۱۷ اسفند من بستری کردن و از ساعت ۶ عصرآمپول فشاررو شروع کردن تا ساعت ۱۲ بهم وصل بود ولی دردنداشتم معاینه هم شدم گفتن رحم عالیه ولی دهانه بسته ست روز شنبه هم از صبح آمپول فشاررو شروع کردن واسم تا عصر، ان اس تی هم مدام بهم وصل بود که شنبه عصرمتوجه شدن ضربان قلب بچم اومده پایین و اکسیژن وصل کردن بهم و آمپول رو قطع کردن روزی سه بار معاینه میشدم ولی دریغ از یه سانت باز شدن، شب بازم بهم وصلش کردن تا ساعت ۱ شب دوباره قطع کردن تا ساعت ۳ شب بازم وصل کردن صبح بازم اومدن معاینه گفتن همچنان بسته ست ساعت حدودای ۱۱ بود دستگاه مدام آلارم میداد که ضربان قلب بچه اومده پایین روی ۱۰۰ یا پایین تر اومده بود سریع اومدن آمپول رو قطع کردن و بازم اکسیژن وصل کردن بازم اومدن معاینه کردن که واقعا جونم داشت بالا می اومد از درد و قصد داشتن کیسه آب رو پاره کنن که هرکاری کردن نشد دیگه خودم شروع کردم به جیغ وداد که دیگه نمیزارم بهم دست بزنید وواقعا هم نزاشتم 😂به دکترم بگید بیاد پولش رو میدم سزارینم کنه پرستاراهمه موافق بودن خودشون هم میگفتن توکه درد نگرفتت دیگه نمیگیرتت
مامان سیده نورا مامان سیده نورا روزهای ابتدایی تولد
سلام
بالاخره منم زایمان کردم ساعت ده و نیم شب. وزن ۲۷۹۰. اسم نورا
ولی تو ۳۶ هفته ۲ دوروز بودم
کیسه آبم پاره سد ساعت ۳ صبح و راهی بیمارستان شدم
درد نداشتم و سوزن فشار زدن بهم ظهر ساعت۱ بود که دردهام شروع شد
قابل تحمل بود ولی سخت بود تا عصر که سوزن اپیدورال به کمرم زدن
راستی سوزن اپیدورال رو موقع زدن دکتر بیهوشی میارن و دکتر به کل کمر شما بتادین میزنه تا اینجا خوبه ولی زمانی که قیچی و رو برمیداره نترسین یکم کمرتون رو زخم میکنه ولی شما اصلا اصلا هیچی متوجه نمیشی یه لوله میزاره داخل کمر و تا بالا کمر چسب میزنه بعدشم مواد بیهوشی و تزریق میکنه داخل هم لوله و خلاص آنقدر حس خوبیه که نگو‌همه درد هام تموم شد تا شب که دباره شروع شد و باز برام سوزن اپیدورال رو از طریق همون لوله شارژ کردند خلاصه که تا ده سانت هیچی نفهمیدم از اونجا به بعد خیلی برام سخت گذشت که دوست ندارم بگم هرچی بود و شد میدونم تا مقعد بخیه خوردم و خون ریزی داشتم و بردنم اتاق عمل و بیهوشم کردن
اما اما اما 🌙😊
وقتی بچم رو دیدم همه دردام یادم رفت واقعا بهترین حس دنیا رو داشتم اون لحظه و مادر شدن رو تازه اونجا میفهمی وگرنه تا داخل شکم هستن به نظرم همه حس ها الکیه
امیدوارم همتون یه زایمان خوب داشته باشین و بچه هاتون سالم باشن 🐣🙏🏻♥️
مامان سید احسان مامان سید احسان ۲ ماهگی
تجربه سزارین (پارت۲)
صبح مایعات رو شروع کردم با نسکافه. چقد چسبید بعد اون همه ناشتایی😬
بعد هم که گفتن پاشو راه برو. خیلی درد داشت خیلییییی. تا حدود سه روز بعد هم ادامه داشت هر دفعه که پامیشدم. البته هم اتاقی من میخواست راه بره اندازه من درد نداشت بخاطر همین میگم شاید برای هر کسی متفاوت باشه ولی برای من خیلی بد بود. درد بخیه ها هم تا دو هفته خوب شد. الانم یکم گاهی سوزش داره ولی دیگه خوبه.
من بعد از عمل سرمو تکون ندادم و حرف نزدم و بالش هم نذاشتم اصلا سردرد نگرفتم. هر چقدر هم بیشتر راه بری زودتر خوب میشی. یه نفر هم تا ده روز باید کنارتون باشه وگرنه خیلی سخته. بعد ده روز هم بخیه هامو کشیدم که هیچ دردی نداشت و خیلی راحت بود.
در کل بخوام بگم از سزارین راضی بودم و با وجود اینکه بعدش درد داری و سخته بازم خوشحالم ک سزارین شدم چون بالخره زایمانه درد داره دیگه. حس میکنم طبیعی ممکن بود برام سخت تر باشه با توجه به شناختی که از خودم دارم.
امیدوارم مفید بوده باشه اگه سوالی هست خوشحال میشم کمک کنم
مامان آقا پسر🩵 مامان آقا پسر🩵 ۱ ماهگی
مامان احمد مامان احمد ۲ ماهگی
مامان عشق مامان عشق ۲ ماهگی
تجربه زایمان طبیعی(قسمت دوم)

شب دکتر چک کرد و گفت حدود ۴ سانت باز شدم و منو به بخش زایمان انتقال دادن که اونجا اتاق تک نفره بود و میتونستم با همسرم تنها باشم. دکتر شیفت شب بهم گفت چون پیشرفت زایمانم خیلی طول کشیده و هنوزم انقباضاتم شروع نشده، اگه موافقم کیسه آب رو پاره کنند تا روند سریعتر اتفاق بیفته. من ترسیده بودم و از طرفی هم چون ساعت حدود ۱۲ شب بود خسته بودم و فکر میکردم اگه الان با پاره شدن کیسه آب دردام شروع بشه، خب خیلی خسته هستم وتوان زایمان ندارم. فکرامو بهشون گفتم و اونا هم گفتن هر طور که من میخوام و میتونن فردا اینکارو بکنن تا منم کمی استراحت کنم.
روز پنجشنبه (روز سال تحویل) صبح باز دکتر منو معاینه کرد ولی خبر جدیدی نبود، خلاصه کیسه آب رو پاره کردن، هیچ دردی نداشت و فقط حس کردم که آب گرمی داره ازم خارج میشه، البته نه با شدت. سال تحویل شد و ما تو بیمارستان بودیم و در انتظار اومدن پسر قشنگمون. حدود ۵ ساعت از پاره کردن کیسه آب گذشته بود ولی انقباضات من منظم نشد، کمی درد داشتم ولی درد زایمان نبودن چون نظم نداشتن و شدتشون هم کم بود. در این بین من ورزش میکردم، روغن تراپی کردم و یک سری کارهای دیگه که ماما پیشنهاد میداد ولی خبری از درد زایمان نبود.
طرفای ساعت ۳ ظهر به پیشنهاد دکتر، القای زایمان از طریق تزریق هورمون اوکسی توسین رو شروع کردن، از دوز پایین شروع کردن و هر نیم ساعت دوزش رو بیشتر کردن. یک ربع از تزریق نگذشته بود که انقباضات من شروع شد. به طور منظم هر ۶ دقیقه یکبار، درد خیلی شدیدی زیر دلم و بالای شکمم شروع می‌شد که توی کل شکمم میپیچید. حدود ۳۰ تا ۴۰ ثانیه طول می‌کشید و ول میکرد و دوباره ۶ دقیقه بعد باز شروع می‌شد.