۱۳ پاسخ

پارت 2
شنبه صبح رفتم بهداشت گفت که هنوز زوده ولی من خودم رفتم زایشگاه واسه نواره قلب وقتی رفتم گفتم باید بستری بشی و منو نگه داشتن

ولی من نه درد داشتم نه پیش‌ رفتی امپولا بالاترین دز بود ولی روی من اثری نداشت
منم که بی خبر از آمپول فشار دراز کشیده بودم

اونجا برای اولین بار منو معاینه کردن و گفتن که تو الان نیم سانت بازی و دهانه رحمت بستس خلاصه که معاینه ها خیلییییی درد ناک بود از اونجایی که هی پرستارا تعویض شیفت داشتن منو هی معاینه میکردن و بهم سرم وصل کردن خلاصه که آمپول فشار بهم زدن بهم ولی نگفتن که امپوله فشاره هی مگیفتن بی حسیه منم نه دردی داشتم نه انقباضی خلاصه که ۶ تا آمپول بهم زدن

و در آخر بگم که بعد از عمل بازم ۳ تا سوند داشتم و ۵ تا سرم وصل کردن بهم با دوتا واحد خون چون شدید خونریزی کردم و ۲۳ تا بخیه داخلی خوردم ۴ تا بیرونی و بعد از اون ۲ بار فنت کردم که مرخصم نکردن باز شب پنجم سونوم کردن بازم گفتن مرخص نیستی که با رضایت شخصی خودم ترخیص شدم و خلاصه که زایمانم خیلیییی سخت بود .خیلی و به عنوان زایمان اول واقعا درد کشیدم و بخیه زیاد خوردم چون دوبار بخیه شدم هم تو زایشگاه هم تو اتاق عمل .ولی امیدوارم که برای شما اینجور زایمانی پیش نیاد و به سلامتی فارغ بشین.

بعد خلاصه این قدر دردام شدید بود و انقباضات بالا سر بچه ام پایین که گفتن این پیشرفتی نداره وبریم برای سزارین خلاصه که قرار شو تماس بگیرین متخصص بی هوشی که بیاد بریم سزارین اونم که نیومد منم رفتم دستشویی که یکدفعه حس کردم خیلی روم فشاره و رفتم‌دراز کشیدم و دکتر رو صدا زدم اونم‌ اومد گفت ۸سانتی وبریم برای زایمان بعد از کلی زور بدون بی حسی باقیچی برش زدن و بچه بدنیا اومد و منو بخیه زدن که یکدفعه خونریزی کردم خلاصه که بردنم اتاق عمل و گفتن جفت تو رحم مونده بعد از عمل باز دوباره بخیه زدنم

خلاصه که دوتا گاز درد رو تموم کردم ولی بازم معاینه کردن گفتن هنوز ۵ سانتی چون سوند رو برداشتیم و رحمت ۳ سانت جمع شده بعد کیسه ابو زدیم و ۴سانت با ورزشا باز شده

منظورم اینه که جمع میشه اینقدر ورزشی داد و اینا تا اینکه دردم گرفت و بعد از ۸ ساعت دردام شروع اینقدر شدید و نفسسسسس گیر که برام گاز بی حسی آوردن خلاصه اینقدر تنفس داشتم‌که از هوش رفتم

دوباره برام سوند و دارو گذاشتن روز سوم دیگه دکتر اومد برای چکم گفت که تو سه روزه نه با معاینه تحریکی باز شدی نه با قرص و دارو حتی بالا ترین دز آمپول فشار رو با سرم اسمش نمیدونم گریندر بود چی بود بهت تزریق کردیم تو حتی دردت نیومده و علائمی نداری که من خیلی تعجب می‌کنم پس باید کیسه ابتو بزنیم .
منم که اینقدر زیر اون معاینه ها و سوندا درد کشیده بودم فقط میخواستم فرار کنم کلی افسوس که برگشتی نداشت

بعد از دو روز معاینه پی در پی و داغون که دستاشونو تا مچ واردم میکردن بلاخره نتیجه ندادو من باز نشدم خلاصه که بهم سوند وصل کردن گفتن این باعث نرم شدن دهانه رحم میشه چند تا هم قرص واردم کردن
بعد از ۱۰ دقیقه سوند تو واژنم ترکید و من خونریزی کردم

بقیش چی🥲

کدوم بیمارستان بودین

کدوم بیمارستان

عزیزم درخواست میدی من پرم

سوال های مرتبط

مامان هامین🧿🩵 مامان هامین🧿🩵 روزهای ابتدایی تولد
مامان پناه🩷 مامان پناه🩷 ۱ ماهگی
تجربه زایمان طبیعی پارت یک
من تو بارداری هفته ۱۸ سرکلاژ شدم و استراحت نسبی بودم و هفتگی امپول میزدم و از هفته ۳۲ دیگه امپول رو دکترم قطع کرد و سرکلاژم رو هفته ۳۷ باز کردم بعد از اون معاینه شدم و گفتن لگن خوبی برای زایمان طبیعی داری منم فقط پیاده روی کردم یک روز در میون و خاکشیر و رابطه داشتم و ۳۹ هفته و ۶ روز رفتم سونو دادم فهمیدم اب دور جنین ۶ شده که کم بود و به ماما همراهم گفتم و اونم گفت برو بیمارستان بستریت میکنن منم رفتم بیمارستان ۱۷ شهریور اونجا معاینم کرد ۳ سانت بودم بدون درد ولی اونجا پذیرش نکردن و گفتن باید بری بیمارستان امام رضا یا بیمارستان قائم منم خیلی ترسیدم ولی در نهایت رفتم بیمارستان امام رضا،از در ورودیش انقدر ترسیدم که نگم براتون خیلی وحشتناک بود رفتم اونجا همه دانشجو و داغون بودن محیط بسیار کثیف و افتضاحی بود دانشجوهاشون ریختن سرم چندبار معاینم کرد میگفتن چرا ۴ سانتی ولی درد نداری خلاصه تو همون یک ساعت خیلی اذیتم کردن
مامان دلوین خانوم مامان دلوین خانوم روزهای ابتدایی تولد
خوب میخوام تجربه زایمانم رو بعد از چند روز بزارم
داستان از روزی شروع شد، که من رفتم برای خودم ماما خصوصی بگیرم، وفتی برای بستن قرار داد ماما رفتم، ماما ازم یه صدای قلب بچه شنید که گفت برای محض اطمینان برو یه ان اس تی بده، منم چون دکترم بر حسب سونو بهم تاریخ داده بود 14 اردیبهشت و من 6 اردیبهشت برای ماما رفتم ،گفتم کووو تا تاریخ زایمانم هنوز 9 روز مونده ،حتما دستگاهش خراب بوده که موقعه خدافظی ماما گفت تاریخ زایمان بر حسب ان تی که میگیرن برای تو رو چندم زدن منم گفتم فک کنم 10 هم چون دقیق یادم نبود ،ماما گفت خوب خوبه برو ،تا اینکه رسیدم خونه تاریخ زایمان رو نگاه کردم زده بود 7 اردیبهشت ،دست و پاهام یخ کرده بود و شب قبل زایمان هم با همسرم بحث کرده بود،کمر درد و استخون درد شدید داشتم رفتم زیر دوش اب گرم و کلی گریه کردم و ورزش کردم،صبح که شد به شوهرم گفتم نمیخواد بری سرکار بیا بریم من ان اس تی برای بچه بدم و بیایم،دیگه خلاصه با شوهرم رفتیم بیمارستان 17 شهریور و نوار قلب دادم و ماما بیمارستان گفت خوبه برو خونه،داشتم برمیگشتم که از بیمارستان به شوهرم زنگ زدن که نگران نشید ولی سریع برگردید دکتر شیف نگاه کرد نوار رو گفت خودش برای محض اطمینان میخواد نوار قلب بگیره و بگید خانومتون اب زیاد بخوره،منم همون موقعه استرس شدید گرفتم که چی شده...😭
مامان توت فرنگی🍓🍒 مامان توت فرنگی🍓🍒 ۱ ماهگی
تجربه زایمان
پارت ۳#
بعد معاینه و سونو بهم لباس دادن و گفتن برو بالا برا زایمان
حالا من که آمادگی نداشتم ولی واقعا خسته شده بودم و دلم میخواست زودی زایمان کنم قیافم اینجوری بود😭😐🤔😳😍
ساعت ۲ بود رفتم بالا بخش زایشگاه اونجا رگ گیری کردن ‌و انژوکت زدن که البته ما گفته نماند که ۳ بارش با ناموفق بود و😭🥲 رگ دستمو پاره میکردم دانشجو های ......😤🤬
بعدش کم کم سرم زدن و بازم معاینه کردن که بعضیاشون عین وحشیا بودن و واقعاااا هم درد داشت 💔
دیگه شروع کردن به زدن آمپول فشار که ۳ تا زدن با یکدونه قرص زیر زبونی و آمپول برای دهانه رحم نرم شده🙋
دیگه کن کم دردا داشت شروع میشد و نوار قلب به شکمم وصل کردن و انقباض ها داشت شروع میشد 😵‍💫😊
من همشون رو با نفس عمیق رد میکردم چون واقعا فوق العاده برام عمل می‌کرد 🫂🥰
ساعت ۶ و نیم اومدن معاینه که بعد گفتن سر بچه تو لگن نیس و ورزش کن تا بیاد منم با وجود درد حرکت قر دادن رو رفتم 💪نزدیک یکساعت ورزش کردم و نچتاکید داشتن که موقع درد و انقباض حتما انجام بدم که بهتر عمل می‌کنه 🥴
حرکت سجده رو رفتم ک بنظر من موقع انقباض سخت بود برام ومیگفتن تو اتاق راه برو و ایستاده باش تا بیاد ب لگن