دخترم از دختر همسایه ۳۳روز کوچیکتره ولس انگار پنج شیش ماه بزرگتره ماشالله اون تپل راهم افتاده اهل مقایسه نیستم اونقدرا دیروز یجا با هم‌مهمون بودیم هر چی به دستش میرسید به زور هم شده بهش میداد اونم میخورد بالاخره غذای دخترمو برده بودم کفت والا من اصلا خوصتله نداشتم جدا غذا بدم نهایتا کته یا سیب زمینی میدادم و بقیش غذای سفره ،دبم یحال خودم سوخت یه لحظه 😞با اون همه زحمت ک میکشم و باهاش کلنجار میرم لاغره چیزیم‌میگم قشنگ انگار با نگاه میگن اگه خیلی بلدی چرا بچت لاغره

منم مثل شما!
روزی ۴ وعده غذای جدید میذارم
در حدی که خودم غذا نمی‌خورم
تمام تلاشمو میکنم بخوره
میدونی چیه؟
ی فرقی ی جا پیدا میشه بین مامان هایی که جون میذارن و اونایی که بی حوصله و دیمی بچه بزرگ میکنن

من همیشه میگم مامانی ک بچه هاشون وزن و قدشون خوبه غذا شیر خوب میخورند عایا چ حسی دارند چرا من هیچ وقت حس نمیکنم 😔همدردیم خاهر

عزیزم نباید به زور به بچه غذا داد
همه بچه هام مث هم نیستن
دختر من وبرادر زاده م چهار ماه بین شونه اون خیلی لاغره ولی دخترم نه
همه بچه ها که قرار نیست چاق باشن

واقعا مث دختر من 😞
تصورم از بچه دار شدن عوض شد کلا

من وقت ندارم خودم غذذا بخورم همش درحال درست کردن واسه این اقا هستم ایشونم لب نمیزنه

خیلی زور داره حق داری بعضیا شانس دارن🥹

اصلا زیریکسال بچه با شیر وزن میگیره، دختر من از پسره دوستم 40 روز بزرگتره اون شیرخشک میخوره غذای درست حسابی هم نمیخوره از دختر من تپل تره اون چهار دست و پا می‌ره وایمیسه ولی دختر من نه، اصلا بچه رو نباید مقایسه کرد مخصوصا از نظر وزن