#تجربه_زایمان۱
۲۱ اردیبهشت بود دکترم نامه داده بود برم برای بستری که فرداش عمل بشم،صبح رفتم بیمارستان بوعلی نوار قلب گرفتن دکترم مهر زد اومدم خونه ،یه روز قبلشم دکتر بیهوشی رفته بودم تو بيمارستان آتیه
عصری ساعت ۴ وسایلارو جم کردیم رفتیم بيمارستان خیلیییی استرس داشتم که پذیرش نکنن بگن زوده فعلا جا داری صبر کن یا بچه چرخیده باشه
من سزارین اجباری بودن بخاطر بریچ بودن دخملی دکترمم یزدانفر بود نامه داد بهم برای بيمارستان آتیه .۳۸ هفته ۲ ردز بودم
موقع پذیرش اول گفتن دکتر اینحا باید سونو کنه تا تایید کنه ،دکتر شیفت هم جلالی بود که دکتر خوبی بود خدایی
انقد طول داد سونو میترسیدم بگه چرخیده بفرستنم خونه😂😂
آخرش گفت این میچرخه چون کج شده یکم بریچ کامل نیس
گفتم بخدا از ۱۵ هفته این بریچ مونده نمیچرخه خیالت راحت 😂🤦‍♀️رحممو با دوتا دستش محکم گرفت یکم چرخوند گفت الان بریچ شد نامه داد😂😂
اونشب بيمارستان بستری بودم رسیدگیشون واقعا عالی بود از لحاظ تمیزی عالیییی بود کلا خیلی رازی بودم
صبم ساعت ۵ گفتن لباسای عمل رو بپوشید آماده باشید میان برا سوند
ینی انقددددد ک سر سوند اذیت شدم اصلا سر عمل اذیت نشدم

۴ پاسخ

قدم نو رسیده مبارک باشه عزیزم، فقط یه چیزی شما دکترتون نامه بستری داد ولی یکی دیگه عملتون کرد، درسته؟

منم خیلی ازیت شدم سر سوند هم موقع زدنش هم بعد از عمل جاش باز درد میکرد

سوند ب من گذاشتن درد نداشت
من چندش ام شد
دردش درحد ۳ ثانیه اونم کم‌بود خدایی ،اصلا درد نمیشد گفت بهش

سون درد داره وقتی میزارن

سوال های مرتبط

مامان Shahan♡ مامان Shahan♡ ۱ ماهگی
تجربه زایمان (سزارین1)
38 هفته بودم رفتم پیش دکتر که نامه بستری بگیرم دکترم تاریخ زایمان همون 40 هفته زده بودکه داخل سونو بود 3/13 انقد اصرار کردم گفتم استرس دارم میترسم دردم بگیره نامه بستری3/6 داد
دوشب قبل عملم رفتم پیش دکتر آمپول بتامتازون 6تا شبی 3تا زدم برای ریه بچه بهم گفت ساعت 9 صبح برم بیمارستان صبح ساعت 4 سوپ رقیق و له شده بخورم من اون شب تا صبح بیدار بودم قرآن میخوندم خیلی استرس داشتم تا صبح شد حاضر شدیم با شوهرم مادرشوهرم رفتیم سمت بیمارستان مامانم قرار بود بابام بیاره
خلاصه رفتم تشکیل پرونده دادیم 1 ساعتی طول کشید من داخل بخش زنان بودم همسرم کارای بستری پایین انجام می‌داد ساک بیمارستان برام آوردن لباسامو عوض کردم فشار ضربان قلب بچه رو گرفتن ازم سوال میپرسیدن بعدش رفتم داخل اتاق بهم سرم و سوند وصل کردن خیلی از سوند میترسیدم ولی آنقدر درد نداشت یک سوز یه ثانیه ای بود نفس عمیق خیلی خوبه بکشی دوساعتی گذشت هنوز دکترم نیومده بود بیمارستان خلوت فقط من تنها بودم تو اون بخش استرس نگرانیم بیشتر می‌شد تا اینکه شوهرم مامانم آمدن پیشم آروم شدم ساعت 12 شد 1 شد هنوز دکتر نیومده بود من سردم شده بود میلرزیدم یکم یک پرستار امد ساعت 2 اینا بود فکر کنم ویلچر آوردن که بریم اتاق عمل لرزم بیشتر شده بود شوهرم مامانم دیدم دوباره اشکام می ریخت میترسیدم تا دم در اتاق باهام بودن بعد جدا شدیم اینو بگم من بشدت از زایمان طبیعی میترسیدم تو دوران بارداری استرس زیادی کشیدم برا اینکه دکتری قبول کنه سزارین انجام بده
مامان جوجه رنگی 🎀 مامان جوجه رنگی 🎀 روزهای ابتدایی تولد
سلام اومدم تجربه زایمان طبیعیمو بزارم 🙂

پارت یک
من روز هشتم تیر رفتم بیمارستان نوار قلب گرفت و معاینه انجام داد و گفت اصلا دهانه رحمم باز نشده و خیلی هم سفته
با اینکه پیاده روی انجام داده بودم و ورزشایی مثل اسکوات و چمباتمه انجام داده بودم ولی هیچ تاثیری نداشت شربت خاکشیر هم خورده بودم
ولی هیچی. خلاصه که بهشون گفتم بخاطر یه شرایط و مشکلاتی باید زایمان کنم و قبول کردن و گفت فردا صبح بیا بستری بشی دکتر ماما بهم گفت روغن کرچک بخورم و پیاده روی کنم و قرص گل مغربی شیاف کنم واسم یه سونو هم نوشت و انجام دادم
فرداش ساعت شش و نیم صبح بیدار شدم و دوش گرفتم و صبحونه خوردم و راه افتادم سمت بیمارستان 🫠 رفتم اورژانس بهم گفتن باید نامه بستری بیاری :/ حالا باید تا ساعت ۱۰ صبح صبر میکردم دکتر زنان بیاد و نامه بستری بگیرم یه ساعتی منتظر موندم و دکتر اومد و منو دید و شناخت گفت چرا مستقیم نیومدی زایشگا😑 اینجوری اذیت نمیشدی یه دکتر دیگه هم معاینه تحریکی انجام داد و گفت یه فینگری بعدم نامه بستری گرفتم و رفتم کارای بستری رو انجام دادم و ساعت ۱۱ صبح بود بستری شدم
مامان هامین🧿🩵 مامان هامین🧿🩵 ۲ ماهگی
مامان ماهان مامان ماهان ۱ ماهگی
تجربه ی زایمان سزارین

خب من ۲۴ ام ماه قبل بخاطر کم شدن حرکات بچم رفتم ان اس تی و سونوی بیوفیزیکال دادم ولی چون متاسفانه دکتر سونوگراف یه دکتر طرحی بی تجربه بود بهم گفت بیوفیزیکالم ۲ از ۸ هستش وقتی اومدم زایشگاه ماماها گفتن میخوای سونوگراف بیمارستان هم سونو انجام بده بعد دیگه خلاصه سونوگراف بیمارستان گفت ۸ از ۸ هستش بیوفیزیکالم
دکتر بهم گفت بتا بزنم منم یه دوزش رو زدم فرداش رفتم شهر دیگه اونجا بهم گفتن بچه ام آیوجی آر شده ولی خونرسانیش اوکی هستش
دکتر توصیه کرد که یه هفته ی بعد مجدد سونوی بیوفیزیکال بدم که خب هفته ی بعد مجدد سونو شدم که وزن بچه توی ۲۲۰۰ مونده بود و درواقع چیزی زیاد نکرده بود که هیچ تازه خونرسانیش هم گفتند داره بد میشه و باید تا ده روز دیگه ختم داده بشه
دکترم گفت باید توی این ده روز هرروزش ان اس تی بگیرم
من خودم چون نمیخواستم دکتر دیگه ای منو عمل کنه به دکترم اصرار کردم که اگه مشکلی نیست خودش زودتر ختم بده که خب دکترم گفت بزار ۳۷ هفتت بشه بعد
دیروز خودم ظهری اومدم بیمارستان چون میخواستم شیفت عصر عمل بشم ساعت ۶:۳۰صبحانه خوردم و ساعت ۱۲:۳۰ رفتم زایشگاه برای گرفتن ان اس تی
اونجا دکتر بهم گفت ساعت ۵ عصر برم برای عمل