۱۰ پاسخ

منم دقیقا مامانم 13روز پیشم بود اصلا من نفهمیدم که زایمان کردم همه کارای خونه رو میکرد به بچه هم میرسید وقتی اون رفت نابود شدم دستو دلم نمیرفت که خونه رو تمیز کنم همه جا رو که نگاه میکردم یاد مامانمو خواهرم میوفتادم هنوزم اونحور که بگی حالم خوب نشده بخدا تازه من مامانم خیلی ازم دوره من محلات اون کرمانشاه 🥺🥺

منم همینجوری بودم مامانم رفت پنج روزه تنهام الان مادرشوهرم اومده بعدش باهاش میرم شهرستانمون خونه مامانم باز

چه خوبه که مادرتون امد باهاتون موند من مادرم میگه به خانواده شوهرت بگو بیان

عادیه عزیزم من تا یک ماه به ترک دیوار هم نگاه میکردم گریه میکردم الان کاملا اوکی شدم نترس خوب میشی

و منی که جای خالیِ مامانم خالی تر از همیشه ست....

منم مامانم ده روز موند ..اولش فک میکنی نمیتونی بعد انقد قشنگ میوفتی رو غلطک

منکه با ده روز پا نمیشم ده روز مامانم بیاد خونه ما بعدشم من ده پونزده روز میرم خونشون

آخی درکت می کنم ،، طبیعیه عزیزم تو کار بزرگی انجام دادی و یه موجود نازنین به این دنیا اوردی، جسم و روحت خسته ست،،، این احساسات طبیعیه، به خودت زمان بده، نقش حمایتی همسرت هم خیلی مهمه🫶

همه یه مدت که مادرشون کنارشون بوده یا زحمتتشو میبینن بعد جدا میشن ازش همینجورین احساساتی میشی گریت میگیره

منم همینجوریم عزیزم.من از بیمارستان اومده بودم خونه مامانم.امروز می‌خوام برم خونمون دلم گرفته یه جوریم

سوال های مرتبط