پارت 1
منم اومدم تجربه زایمانم به رسم گهواره بگمم🥹😀
۲۷ فروردین از صبح که از خواب پا میشم حالم بد بود یه جورایی خودم حس کرده بودم از درد گریه میکردم هی به مامانم میگفتم حموم برم بدعد میگفتم ولش کن تا ساع ۵ شد به مامانم گفتم علائم فشار پایین و بالا چیه مامانم ترسید زنگ زد اورانش اومدن دو تا خانم با یه اقا فشارمو گرفتن گفتن ۸ هی بهم نمک دادن خوردم یه عالمه فشارمو گرفتن شد ۹ونیم گفتن خوبه و رفتن تااا رفتن من دیدم حالم خیلی بد شده به بابام گفتمممم منو ببر بیمارستان خونه مامانم اینا اومدم هفته اخر بیمارستان نزدیک خونه مامانم ایناس
خلاصه بابام بیمارستان خودم پارسیان بود حواسش نبود نبرد رفت بیمارستان میلاد تهران رفتم فشار ودوباره چک کنه ان اس تی بدم فشارم یهو گفت ۱۴ونیم گفت سابقه فشار داری گفتم ن همیشه ۱۰یا ۱۱ یه ربع بعد گرفت شد ۱۵ نگران شدم به خواهرم گفتم به دکترم زنگ بزن دکترم با خونسردی و ارامش گفت نگران نباش بخاطر نمکه دو باره تکرار کن بهم بگو یه سونو ان اس تی هم بده
دوباره گرفت شد ۱۶ بیمارستان میلاد که سریع گفت

تصویر
۰ پاسخ

سوال های مرتبط

مامان آنیکا🎀 مامان آنیکا🎀 ۲ ماهگی
پارت ۲
بیمارستان میلاد که سریع گفت بسترییی گفتم چی گفت اصلا این فشار طبیعی نیس گفت سریع بخواب معاینه شی گفتم معاینه چرا من سزارینم طبیعی نیستم که دستم ماما گفت گفت سریع شلوارتو در بیار گفتم خانم متوجهین من اصلا نمیخام یهو دکتر اومد گفت ببین نمیدونم میخای بری بیمارستان خصوصی اینا کاری ندارم ولی با این فشار که هی داره میره بالا بچت خفه میشه خودتم تو سزارین تشنج میکنی گفتم اشکال نداره هر چی بشه رضایت دادم اومدم
به بابامو خواهرم گفتم بریم بریم بیمارستانی که سونو میگیره الان بیمارستان خودم سونو نداشت خلاصه رفتم بیمارستان لاله سونو دادم خداروشکر سونوم خوب بود همون جا رفتم ان اس تی بدم گفتن دکترت هر کی هست باید دکتر ما نظرشو بده گفتم اشکال نداره من سریع باید ان اس تی بدم خلاصه کتر ان اس تیم تموم شد دیدم ماماو پرستارا هی باهم حرف میزنن یهو گفت شماره ای دکترت داری گفتم اره گفت زنگ بزن بهش گفتم چیزی شده گفت یه دونه آیتمش اصلا خوب نیس
بعد یه زنه اونجا بود هی جیغ میزد منم گفتم تا سزارین هست چرا خدایی طبیعی یهو ماما گفت بهش حق بده ۳۲ هفته بچه تو شکمش مُرده وای اینو نگفت من قلبم هری ریخت به دکترم زنگ زدم گوشی گرفتن رفتن تو یه اتاق با دکترم حرف زدن من شنیدم که ب دکترم گفتن وظیفه ما که الان بستریش کنیم اینجا شما اگه مطمئنی میاد همون بیمارستان رضایت بگیریم
مامان کایان 🩵🚙 مامان کایان 🩵🚙 ۱ ماهگی
زایمان(سزارین ) پارت دوم
بعدش زنگ زدن دکترم ساعت ۱۱شب بود که گفتن وضعیت مو ۳۷هفته بودم دکتر گفت بدین با خودش حرف بزنم با خود دکترم حرف زدم گفتم وضعیت مو که گفت دیگه نرو خونتون بمون بیمارستان بستری شو گفتم نمیخوام نزدیک بیمارستان فامیل زیاد داشتیم رفتیم خونه یکیشون دکتر گفته بود تا وقت نامه امم هر روز برم آن اس تی جمعه ۲۶اردیبهشت ساعت ۱۰از بیمارستان زنگ زدن که بیا آن اس تی گفتم صبحانه بخورم بیام یهو احساس کردم ازم نصف استکان آب ریخت رفتم سرویس دیدم یکم آب با ترشح بزرگ سفید با رگه های قهوه ای اومد نگران شدم زیاد رفتم بیرون به شوهرم و فامیلمون گفتم گفتن شاید کیسه آب باشه رفتیم بیمارستان سریع آن اس تی گرفت خوب نبود معاینه کرد همون یک سانت بودم تست آمینو شور گرفت مثبت شد و من از استرس مردم نامه رو گرفتن و پرستار اومد گفت کیسه آبت سوراخ شده و ۳۷هفته و ۱روز بودم گفت واسه هزینه مشکلی نداری و شاید بچه بره دستگاه گفت زیر ۳۷میره ولی ۴۰هفته هم داشتیم رفته گفتم نه واسه هزینه مشکلی ندارم سریع پرونده تشکیل دادن زنگ زدم مامانم گفتم بیا سریع می‌خوانن ببرن عمل بعدش گوشیم همراهم بود به شوهرم زنگ زدم پشت در بلوک زایمان بود گفتم می‌خوان ببرن عمل بعد دیدم خودشون صدا زدن شوهرمو که برو پرونده باز کن سریع
مامان حلما مامان حلما ۴ ماهگی
مامان امیر رضا مامان امیر رضا ۲ ماهگی
تجربه زایمان من 💕 پارت یک
سلام مامانا من چند روزی بود که ورم شدید داشتم یه طرف بدنم بیشتر از اون طرف بود خلاصه آزمایش دادم و چند روزی درگیر این بیمارستان و اون بیمارستان بودم دکتر شخصی خودم میگفتم باید بستری سی دفع پروتیین خطرناکه ولی هیشکی گوش نمی‌داد و می‌گفت خطرناک نیست خلاصه سه شنبه واقعا پف کرده بودم رفتم بیمارستان میلاد تحویلم نگرفتن گفتن برو هیچی نیست طبیعیه باز از اونجا رفتم شماره دو ( که خداروشکررررررر تحویلم نگرفتن به جون خودم اگه اونجا میزاییدم جنازمم بیرون نمیومد ) خلاصه عصبی شدم گفتم من میرم خونه دیگه بیمارستان نمی‌رم هرچی شد بزار بشه خلاصه تا رسیدم خونه ۳ نصفه شب بود 😐 یکم نون و ارده و شیره خوردم و خوابیدم نیم ساعت یه چیزی تو شکمم گفت تق عینه اینکه یه بادکنک بترکه ینی چشمتون روز بد نبینه کل تشک و فرش و همه چی خیس شد تا مادر شوهرم و صدا کردیم و زنگ زدیم مامانم شد ساعت ۴ دیگه سریع سوار شدیم رفتیم سمت بیمارستان .......
مامان ماهان مامان ماهان ۱ ماهگی
تجربه ی زایمان سزارین

خب من ۲۴ ام ماه قبل بخاطر کم شدن حرکات بچم رفتم ان اس تی و سونوی بیوفیزیکال دادم ولی چون متاسفانه دکتر سونوگراف یه دکتر طرحی بی تجربه بود بهم گفت بیوفیزیکالم ۲ از ۸ هستش وقتی اومدم زایشگاه ماماها گفتن میخوای سونوگراف بیمارستان هم سونو انجام بده بعد دیگه خلاصه سونوگراف بیمارستان گفت ۸ از ۸ هستش بیوفیزیکالم
دکتر بهم گفت بتا بزنم منم یه دوزش رو زدم فرداش رفتم شهر دیگه اونجا بهم گفتن بچه ام آیوجی آر شده ولی خونرسانیش اوکی هستش
دکتر توصیه کرد که یه هفته ی بعد مجدد سونوی بیوفیزیکال بدم که خب هفته ی بعد مجدد سونو شدم که وزن بچه توی ۲۲۰۰ مونده بود و درواقع چیزی زیاد نکرده بود که هیچ تازه خونرسانیش هم گفتند داره بد میشه و باید تا ده روز دیگه ختم داده بشه
دکترم گفت باید توی این ده روز هرروزش ان اس تی بگیرم
من خودم چون نمیخواستم دکتر دیگه ای منو عمل کنه به دکترم اصرار کردم که اگه مشکلی نیست خودش زودتر ختم بده که خب دکترم گفت بزار ۳۷ هفتت بشه بعد
دیروز خودم ظهری اومدم بیمارستان چون میخواستم شیفت عصر عمل بشم ساعت ۶:۳۰صبحانه خوردم و ساعت ۱۲:۳۰ رفتم زایشگاه برای گرفتن ان اس تی
اونجا دکتر بهم گفت ساعت ۵ عصر برم برای عمل
مامان نلین💕✨ مامان نلین💕✨ ۳ ماهگی
سلام تا دخترم خوابیده دلم خاست بیام از تجربه زایمان طبیعیم بگم..
پارت ۱

۳۹ هفته و دو سه روز بودم که با شوهرم رفتیم بیرون خرید نزدیک مطب دکترم بودم شوهرم گفت تا اومدیم اینجا زنگ بزن دکتر یه سر بریم پیشش(چون هفته آخر بود نوبت نزد برام گفت اگه به دنیا نیومد خودت بیا)
رفتیم مطب و نوار قلب اینا گرفتیم بعد دکتر اومد معاینه کنه تا دست زد کیسه آبم پاره شدددد🥲
گفت کیسه آبت به مو بند بوده و من خیلی وقتا برای بقیه مجبورم با سوزن سوراخ کنم کیسه آبو…
یه ترسی تمام وجودمو گرفت از اینکه دیگه قراره زایمان کنم
دستام شروع به لرزیدن کردن
دکتر باهام حرف زد و یه کم آرومم کرد
راستش بیمارستان تا اون لحظه هم باز تصمیم نگرفته بودیم کجا بریم
دکترم پیروزی بود گفت کجا میری بیمارستان گفتم احتمالا بریم قلهک
گفت من خودم بیمارستان تهرانپارسم هزینه دستمزد و خود بیمارستان ۱۱ تومنه
گفتم دوتاش؟ گفت بله
دیگه گفتم دکتر خودمه خب خوبه گفتم پس باشه میرم اونجا
زنگ زد سفارشمم کرد و بهش گفتم میتونم برم خونه پردیس وسایلمو بیارم؟
گفت نه باید بری بیمارستان همسرت میره وسایلت و بیاره
خلاصه راه افتادیم بیمارستان تهرانپارس
مامان علی جان🐣🦋 مامان علی جان🐣🦋 ۱ ماهگی
*تجربه زایمان پارت دوم *

خلاصه فرداش شد یعنی ۲۰ خرداد اون تایمی که من بستری شدم بیمارستان مامانم پشت در مونده بود و اذیتامو میدید تو اون تایم چندبار همسرم اومد دیدنم و خانواده شوهرم بهم دلگرمی میدادن ، ساعت ۱۰ صبح شد مامانم به ماماها گفت به دکتر بگین یا مرخص کنه ببریمش خونه دردش گرفت بیایم یا سزارین کنه بیشتر از این اذیت نشه، دکترم گفته بود لگنش خوبه حیفه بره سزارین، دکترم ساعت ۱۲ اومد بالاسرم معاینه کرد گفت بازشده کانال زایمانت یکم مونده تا ۳ سانت بعدش یه معاینه تحریکی کردش چشتون روز بد نبینه گریمو دراورد🥲، بعد تایم تعویض شیف شد ماماها اومدن بالاسرم یکیشون اومد معاینه کنه گفتم توروخدا بسه دیگه گفتن نمیشه باید ببینم چندسانتی🥹 معاینه کرد گفت انگار کیسه آبت پاره شده حالا نفهمیدم اون پاره کرده یا دکترم 😐، خلاصه بعد اون دردام شروع شد به طور وحشتناکی زار زار گریه میکردم ذکر میگفتم دعا میکردم ورزش میکردم تا کامل بازششششه برم زایمان کنم اخه دوروز اونجا بودم خسته شده بودم، درداااام خیلی بیشترشد کارم شده بود همش دستشویی رفتن و اب گرم گرفتن رو خودم، اروم میشدم یکم دوباره میومدم بیرون درد شدید منو میگرفت،🫠اخرسر رفتم ایستگاه پرستاری گفتم توروخدا زنگ بزنین دکترم منو ببره سزارین دیگه تحمل ندارم 😔گفتن نه مبینا حیفه لگنت خوبه تو میتونی زایمان خوبی داشته باشی،
من اون لحظه 😐 گفتم حداقل بزارین مامانم بیاد یکم پیشم ارومم کنه ، مامانم اومد پیشم ولی هیچ تاثیری نداشت تا ماماها دوباره اومدن معاینه گفتم دردم زیاده یه مسکن برام بزنین گفتن صبرکن معاینت کنیم اگر ۴ ۵ سانت شده بودی میری تو فاز فعال اتاقت عوض میشه بهت گاز بی دردی میدیم

ادامه پارت بعدی
مامان 𝓝𝓸𝔂𝓪𝓷 مامان 𝓝𝓸𝔂𝓪𝓷 ۱ ماهگی
تجربه زایمان سزارین ‌.
گفتم یکم خوب شم کامل براتون توضیح بدم
من فشار خون بالا و دفع پروتئن خیلی بالایی داشتم دوروز قبل زایمانم رفتم بهداشت تو راه خسته شدم تو راه دوتا بستنی نشستم خوردم شبم دوباره همسرم خریده بود اونم نشستم خوردم خلاصه به یه ساعت نکشید فشارم رفت بالا خیلی هم رفت بالا
زنگ میزدم دکتر گوشیش خاموش بود زنگ زدم ماما بهداشت گفت به اولین بیمارستان خودمو برسونم .. رفتم بیمارستان نزدیک خونمون
ماما اونجا فشارمو جک کرد ۱۵ بود به زور میخواستن امپول فشار بزنن بچمو بدنیا بیارن حالا من تو بیمارستان نیکان نوبت داشتم همین که گفتم بیمارستان نیکان نوبت دارم ماما چون نصفه شب بود از خواب بیدارش کرده بودن عصابش خورد بود لباس اینا اوردن بستریم کنن همسرم و ماما دعواشون شد با رضایت همسرم از بیمارستان خارج شدیم
وایی خیلیی وحشتناک بود
اومدیم زنگ زدیم نیکان اونام با دکتر بیهوشی و دکترم تماس گرفته بودن دکتر بیهوشی گفت ابغوره بدون نمک بخورم تا بچه از بالا بودن فشار خفه نشه تا خودمونو برسونیم اونجا
به محض اینکه رسیدم دکترم و دکتر بیهوشی نصفه شب رسیدن و بستری شدم و مستقیم رفتم اتاق عمل
حالا اون شوک تو بیمارستان قبلیو عمل یهویی مونده بود تو بدنم مثل سگ میلرزیدممم 🤣
مامان فراز 🫰🏻✨ مامان فراز 🫰🏻✨ ۲ ماهگی
تجربه من از زایمان طبیعی پارت اول
پنجشنبه یازدهم اردیبهشت بود عصر ناهارمو خوردم که ناهار کله پاچه بود ، سرویس که رفتم یه رگه ی خونی رو لباس زیرم دیدم اول بهش توجه نکردم چون اصلا درد نداشتم، غروب رفتم بیرون برای پیاده روی یه لحظه گفتم به مامای همراهم زنگ بزنم بگم رگه ی خونی دیدم ، بهش که گفتم برو بیمارستان یه چک بشی ، رفتم بیمارستان چک کرد گفت سه سانتی ، گفت برو نوار قلب بده اگه خوب بود برو خونه ورزش و پله و پیاده روی کن چهار سانت شدی بیا برای پیاده روی اگه خوب نبود باید بستری بشی رفتم یه دونه کیک بستنی و یه کیک خوردم و اب و بعدش رفتم برای نوار قلب ، نوار قلب گرفت گفت ضربان قلبش یکم بالاست وایسا دوباره بگیرم ، دوباره گرفت گفت نوار قلبت اصلا خوب نیست چی خوردی ؟ نوشابه خوردی ؟ گفتم نه کیک و بستنی خوردم گفت به همراهت بگو بره برات یه کیک و یه مانجو بخره که مجدد بگیرم ،به شوهرم گفتم گرفت آورد دوباره گرفت گفت اصلا نوار قلبت خوب نیس به شوهرم گفتم میگه نوار قلب اصلا خوب نیس ، گفت میخوای بریم بیمارستان حافظ ؟ دیگه نذاشتن من نگاه گوشیم کنم بعدا پیام شوهرم دیدم ، رفتم بیرون گفتم میگه برو لباس بستری بخر میخواد بستری کنه ، مامانم اینا تو راه بودن میومدن گفتم به مامانم نگو که تو مسیر نگران نشن ،زنگ زدم به دوستم فورا اومد (من اصلا یادم نبود که کله پاچه خوردم و اینکه باعث ضربان بالای قلب بچه میشه هم اصلا نمیدونستم )
شوهرمو ک دیدم گریه کردم چون من با امادگی بستری رفته بودم ولی بخاطر نوار قلبش خیلی ترسیده بودم ، خلاصه با ویلچر بردن برای بستری و از ویلچر بیشتر ترسیدم
مامان کیارش مامان کیارش ۱ ماهگی
تجربه زایمان طبیعی
#پارت ۱
۲۸ اردیبهشت دم دمای سحر احساس کردم وقتی پهلو به پهلو میشم ترشح دارم چند دفعه امتحان کردم دیدم بازم همون حسه ولی چون خوابم میومد نرفتم دسشویی😂صبر کردم تا صبح البته من روزای اخرو رفته بودم خونه مامانم نمیخواستم به اونا استرس بدم گفتم تا صبح وایسم بعد بببینم چیشده خلاصه صبح ساعت ۶ پاشدم رفتم دسشویی دیدم واقعا ترشح بوده و توش رگه های خونی دیدم به مامانم گفتم مامانمم گفت بریم بیمارستان یه تست بده خدایی نکرده چیزی نباشه راهی بیمارستان شدیم توی راه بیمارستان متوجه درد شدم دردایی که هر ۱۰ دقیقه تکرار میشد ولی قابل تحمل بود رسیدیم بیمارستان و رفتم بخش زایشگاه اولین کار ماما منو معاینه کرد گف دهانه رحمت بستس ولی نرمه و نشتی کیسه اب داری تست ان اس تی که گرفت گفت انقباض داری ولی با فاصله زیاد برو خونه ورزش و پیاده روی وخلاصه هر کاری که فک میکنی به باز شدن دهانه رحمت میکنه انجام بده فاصله بین دردات کم که شد بیا اینجا از الان خسته میشی😇