۹ پاسخ

بخدا نمیدونم چرا خندم میگیره هم گریه طفلک نیمرو خورد خوابید

پسرمن غذا نمیخوره از امروز نمیخوام بدم خیلی دوره سختیههه

من دیشب ساعت ۸ تا قبل نماز صبح شیر دادم هفته دیگه ان شاءالله تحمل کنه شبم قطع

عزیزم بچه ک میخواد بهونه بگیر سریع بش چیزی بده ببین این چند روز تو خونه آجیل و تنقلات و میوه مدام باشه تا اومد سمتت سریع بگو وای ی چیز خوشمزه دارم برات زودی بده دستش یادش بره باس بازی کن ببر بیرون ک یادش بره موقع خوابشم قبلش فرنی سیب زمینی سرخ شده چیزی درست کن بش بده بخوره اگه نخورد آبمیوه یا شیر پاستوریزه بریز تو لیوان یا تو لیوان نی داره بده بخوره بعد بخوابونش

منم امشب شب اوله
اینقد گفت ابه دلم کباب شد
خابش برد
شیشه شیر میخوره
اما شبا خیلی بیدار میشه برای شیر و روزا غذا نمیخوره
براهمین مجبورم بگیرم

تاپیک آخر من و ببین منم مثل توام خیلی حالم بده

باورم نمیشه چقدر سخت کردین مسئله رو ...
من همون روز دکترش گفت قطع کن اصلا خودشم نخواست ...چون شیر باعث شده بود اهن جذب نکنه دچار کم خونی شه

من. هنوز. دارم بهش. شیر میدم. دلم نمیاد بد بختی🤐🤐🤐

بعد گذشت ۲ هفته میگی چقدر راحت شدم منم ۲۶ روره از شیر گرفت هنوز عادت نکردم گاهی میاد بغلم میخوام سینمو در بیارم

اخی عزیزم بازتوارادت بیشتره من کم میارم جلوگریه پسرم سریع می دم می خوره 😭

سوال های مرتبط

مامان دلسا و تودلی🥰 مامان دلسا و تودلی🥰 ۲ سالگی
*روز دوم از شیر گرفتن*
دلسا الان دقیقا 37 ساعته که شیر نخورده
دیشب وسط شب یه بار بیدار شد یکم نق زد ابش دادم و خوابید چون کلا قبلشم تو شب زیاد بیدار نمیشد دم صبح بیدار میشد همیشه دیشبم طبق عادتش 6 صبح بیدار شد به گریه پاشدم بغلش کردم یکم راهش بردم یکم اب دادم بهش دوباره اوردمش تو رختخوابش نخواستم خوابش بپره یکم خوابش برد دوباره بیدار شد باز بغلش کردم یکم دوباره گذاشتمش تو تشکش گفتم مامان باید بخوابی گفت می می گفتم اوخه خلاصه حدودای ساعت 7.15 خوابش برد تا 10 که بیدار شد
همیشه وقتی بیدار میشه حال ندارم خودم زود از رختخواب بیام بیرون نیم ساعتی وول میخوردیم و شیر میخورد امروز صبح گفتم پاشو بریم بیرون باز گفت می می گفتم اوخه و نشونش دادم خندید ول کرد رفت بهش صبحونه دادم بعدش یه سه ساعتی بردمش پیش مامانم اونحا بهش خوش میگذره مامان بابام باهاش بازی میکنند تا عصر که رفتم دنبالش اومد چسبید بهم باز یکم بهونه گرفت بهش میوه دادم خورد پیش مامانمم که بود بهش نهار داده بود دیگه تا عصر اونحا بودیم حوصلش سر رفت پاشدیم رفتیم خونه مادر شوهرم
شوهرمم اومد اونحا دیگه تا حدودی ساعت 10 اونجا بودیم حالا این بین خیلی باهاش بازی کردم توپ بازی قایم موشک و کلی بدو بدو خواستم خسته بشه
ساعت ده اومدیم خونه باز یکم بازی کردیم کتاب براش خوندم یکم گوشی دستش گرفت چراغا را خاموش کردم گفتم باید بخوابیم ساعت 11.30 هم بهش شام دادم خورد
دیگه اوردمش اوردمش تو اتاقش یکم زدم تو کمرش خوابش برد خدا را شکر
تا ببینیم شب دوم چجوریه
در کل امروز کمتر از دیروز بهونه ی شیر خوردن گرفت
مامان رایان مامان رایان ۲ سالگی
سلام خانوما ظهر همگی بخیر
اینم میان وعده شیطون خونه 😊
صبح ۴نیم با گریه بیدار شده پا شده میگه مامان تاب 😐 هی گفتم نه مامان بیا اینجا بخواب آخه دو شبه هی بیدار میشه میگه تاب گفتم از سرش بیوفته ولی کلی گریه کرد گفت تاب تاب مجبوری بردم تو تاب گذاشتم به صندلی اشاره می‌کنه ک بیار بشین میگم بچه بخواب میگه مامان مامان رفتم صندلی آوردم اینسری پاشو آورده بالا میگه پا پا. که پاهاشو ماساژ بدم 😐😐😐 میگم من خپابم میاد می‌خوام بخوابم ببین کسی بیدار نیست همه خوابیدن اشاره می‌کنه ک ببرمش از پنجره بیرون رو نگاه کنه 🙄 بردمش نیم ساعت بیرون نگاه کرده حتی گفتم من میرم لالا نیومد رفتم به زور اوردمش گریه کرد ، شوهرم بیدار شده دادم بهش خودم رفتم دراز کشیدم
بیچاره نیم ساعت تابش داد نخوابید میگه شیر درست کن میگم بابا من اینو از شیر شب گرفتم توام هر شب تا گریه می‌کنه میگی شیر بده 😑😑😑 گفتم برو بخواب خودم باهاش بازی میکنم ، یکم کتاب خوندم براش ادا در آوردم
تا آقا رضایت داده خوابیده ، وای یعنی امشب اگه گریه کرد می‌خوام مقاومت کنم تا این تاب از سرش بیوفته 🥴🥴 سه شبه خواب ندارم امشب هم دیگه دو ساعت بیدار بود ۶نیم خوابیدیم 😐
چرا اینجوری شده ؟
نگاه کردم دندون هم در نمیاره ، شکم درد هم ندارد چون آب نعناع میدم بهش ، نمی‌دونم چرا هر شب بیدار میشه میگه تاب 😑😑😑
مامان اقاایمان👶 مامان اقاایمان👶 ۱ سالگی
سلام گلا
امروز از ظهر پسرمو ک به شدت به شیر وابسته بود گرفتم شیر خودم که بهش میگه جی جی🥲
خیلی الان ناراحتم و گریم گرفت طفلی پسرم...دیروز رفتم صبر زرد بخرم پیدا نکردم امروز ظهر گفتم بزار رب بزنم اگه نخورد که هیچی یکمی رب زدم از اونجایی ک پسرم خیلی حساسه به تمیزی تا دید گفت عه عه شده گفتم آره مامان عیب نداره میخوری بخور تا دهنشو زد گف اه اه و نخورد گفتم حتما بهونه میگیره چند دقیقه دیگه چون خیلی حیلی وابسته هست دیگه باهاش بازی کردم یکساعت بعد گف جی جی و بلافاصله خودش گف اه اه شده گفتم آره مامان...گف تمیز کن گفتم تمیز نمیشه مامان ببین رضا و محمد و نرگس دیگه جی جی نمیخورن چون اونام بزرگ شدن تو هم بزرگ شدی دیگه نباید بخوری....بچم دیگه اصلا نگف جی جی 😭😭 برای خوابشم گذاشتم رو پام و لالایی خوندم خوابید اصلا نگف اینکه باید جی جی تو دهنش می‌بود و میخابید😭😭خدا کنه شب هم بیدار نشه آخه قبلا بیدار میشد و جی جی می‌خورد. میخابید خدا کنه بچم اذیت نشه😭چقد مادر بودن سخته...اینقدر ک همه جا بهم وصل بود همش میگفتم زود تر بگیرمش ولی امروز ک مظلومیتش رو دیدم میگم کاش بهش میدادم هنوز بچمو🥲 همه لحظه های اول تو بیمارستان ک شیر نداشتم و کم بود ولی بهش شیر دادم و تا روزا و شبایی ک اذیتم میکرد از بس بهم می‌چسبید همش میاد جلو چشم و میگم چقد زود داره بزرگ میشه و مرد میشه🥲🥲
خانما اگه شب بیدار شد و شیر خواست بنظرتون بهش بدم یا نه؟؟؟
مامان تیارا 🧚🏻‍♀️ مامان تیارا 🧚🏻‍♀️ ۲ سالگی
سلام مامانا صبحتون بخیر
ی گزارش بذاریم از روز اول شیر گرفتن
البته قرار امروز شروع کنم ک با تصمیم یهویی از دیروز شروع شد

دیروز تیارا ۹ صبح ک شیر خورد دیگه نخورد تا ۳ بعد از ظهر گفت شیر منم یهویی ب سینه هام ژر زدم نشون دادم گفتم بوف شده دیگه بوستون کرد رفت بازی ی شیشه شیر پاستوریزه دادم بهش خوردن ولی نتونست بخوابه چون فقط با سینه می‌خوابید. ولی اصلا بهانه نگرفت بازی کرد بردمش بیرون اینا تا آخر شب شام کلی ام خوراکی خورده بود
آخر شب ساعت ۱۱ برقا خاموش کردم ولی دیدم داره بهانه میگیره ی نور گذاشتم دیگه باهم کلی بازی کردیم کلی تو بغلم راه بردمش تا ساعت ۱۲ نیم خودش دراز کشید منم آروم دست آوردم پشتش دیدم خوابش برد منم سریع خوابیدم ی دفعه ساعت ۳ نیم شب دقیقا موقعی ک همیشه بیدار میشد برا شیر با گریه شدید بیدار شد با شوهرم شروع کردیم باهاش بازی گریه اش ک آروم شد ۵ دقیقه ام بیشتر گریه نکرد دوباره من تو بغلم راه بردمش دیدم گفت بزارم زمین یعنی ساعت ۴ بود بازم گذاشتمش سر جاش دست آوردم ب پشتش خوابش بر تا ۸ بیدار شد گرسنه بود بهش گفتم هم بیارم بخوری دیدم داره کمی بهانه میگیره شوهرم گفت بپوشون ببرمش در مغازه بهش صبونه ام میدم فعلا ک رفته حالا تا ببینم بقیش خدا چی میخواد

من اصلا دوست نداشتم یهویی بگیرمش ولی هرچی شیرش کمتر میکردم بیشتر وابسته میشد شیر میخواست حالا از دیروز ک بهانه هاش سر جمه نیست ساعتم نشدن ان شاءالله ک امروز یادش بره
شماهم برامون دعا کنید راحت باشه برا دخترم