سلام مامانا طبق تاپیک قبلی که گزاشته بودم گفتم اهورا ترسیده مثلا قبلا میرقصید بغل همه میرفت باهمه ارتباط می‌گرفت الان بت هیچکی جور نیست کلا پیش منه اونروز خواستم رانندگی کنم نزاشت بعد دوستم دیده میگه ترسیده ببرش براش دعا بنویسن منم حقیقتا دلم نمیخاد ببرم بچرو درگیر دعا و این چیزا کنم میگم سنگین نباشه براش خودش هم ۴۰ روزگی بچش برده بودش بچش ترسیده بود برده بود دعا نوشته بودن خوب شده بود حالا بنظرتون من چیکار کنم دعا خوبه بنویسم چون ۱۸ ماهگی بردم سوار تاب گردان کردم ترسیده بود

من اعتقادی ندارم

منم ب دعا اعتقادی ندارم ،
اقتضای سنشونه پسر منم مثلا بریم جایی غریبه زیاد باشه از بغل من نمیاد پایین

من خودم اعتقاد دارم
خودم ترسیده بودم
چند روز قرص اینا می‌خوردم خوب نمی‌شدم سرم خیلی بد درد میکرد
مامانم گفت نترسیدی ک گرفت پنج دقیقه ب خدا خوب شد
حالا ماله شما رو نمیدونم

مادر من میگیره
آرد و نمک ی کم آب با ی سنجاق یا میخ کوچیک میندازه داخل لیوان همشو هم میزنه بد ی قابلمه یا سینی روحی میزاره رو اجاق داغ داغ شد
اون لیوان با موادش سه بار دور سر بچه میچرخونه پنج تن رو صدا میزنه بد ب بچه میگی نگاه می‌کنه ب قابلمه مواد رو میریزی چند دقیقه صبر میکنی خشک بشه تا یک ساعت هم بیرون نمیبری
ببخشید زیاد شد
شما چطور میگیری

من اعتقاد دارم..واسه پسرم زیاد میگرفتم .خوب میشد

ترسش رو بگیر نیازی ب دعا نیس