۱۰ پاسخ

منم با خانواده شوهرم زندگی میکنم خیلی میترسم بچم بزرگ بشه دیگ بره پیشه مادربزرگش پیشه اون بخابه چون همیشه میگ بیا ت جام بخاب بزرگ شه دیگ نمیاد پیشه تو پیشه من میخابه

ببین پسرمن یمدت اینجوری شده بود شدددید
اولا خیییلی محدود کردم رفت وآمد
دوما نمیزارم بغلش کنن چون بچه وقتی میاد خونه مادر بدبخت هزار تا کار داره نمیرسه زیاد بغل کنه بعد یکساعت میره اونجا اونا بالاخره اون تایم بیکارن و چندنفرن یکسره بغل میکنن واسه همون بچه فک میکنه مادر بده اونا خوبن
خودت همش بغلش کن اونا اومدن بغل کنن بگو بغلی میشه اذیتم میکنه

طبیعیه بابا اصلا گریه نکن بچه ها مادر بزرگ پدر بزرگاشونو دوست دارن
دختر منم همینه

دقیقا منم مثل شماس شرایطتم تو یه مجتمع هروقت میره بعل پدرشوهرم بغلم نمیاد با گریه میارمش خونه

شاید بقیه بگن باید خوشحال باشی
ولی من دقیقا میفهمم چی میگی
دختر منم همین طوری بود، خانواده همسرمو میدید منو فراموش میکرد.
از بغل من خودشو پرت میکرد بغل اونا، مهمونی میرفتیم اگه اونا هم بودن دیگه پیش من نمیومد و من خییییلی عذاب کشیدم و گریه کردم.
دیگه پسرمو خیلی نمیبرم خونشون. با خودم میبرم، با خودمم میارم.
با اینکه طبقه پایین خونمونن

دخترمن بغل زن برادرخودمو به من ترجیح میده . سخت نگیررر استفاده کن تابم بزار براخودت

ما میریم خونه مامان بزرگ بابابزرگش دیگه منو ول میکنه فقط میچسبه به بقیه

کاش پسر منم همینطوری بود
حالا چرا زدی زیر گریه اونم اینهمه😕

سعی کن زیاد به اونا وابستش نکنی که اینطوری بشه بخاطر اینکه زیاد میزاری بهش بچسبن

از خدات باشه کاشکی منم کسی بچما نگه می‌داشت مغزم استراحت میکرد

سوال های مرتبط