من خیلی فشار رومه تنهایی بیشتر از همه چیز اذیتم میکنه شوهرم کع یا خونه نیست وقتیم هست با مجسمه فرقی نداره سرد بی احساس انگار اصلا وجود نداره مامانشم که همش با خواهر شوهرم سرگرمه یا اون خونه ایناس یا این خونه اونا انگار فقط من تک وتنهام با دخترم بیشتر وقتا خیلی احساس عذاب وجدان دارم نمیدونم چجوری سرگرمش کنم و خیلی این موضوع رو اعصابمه دلم نمیخواد تنها باشه حس میکنم تنهایی ادمو افسرده و غیر اجتماعی بار میاره
همه ی این مشکلات با بودن مامانم حل میشه اگه بودحداقل هفته ای دو سه بار میرفتیم اونجا دلمون وا میشد دخترم برادر زاده هامو میدید بازی میکرد ولی اینجا همش تنهاعه هیچ بچه ای نمیبینع فقط بچها خواهر شوهرمن ک اونا هم دوتا پسرن بزرگن با این حال دخترم اینقد میبینشون ذوق میکنه بمیرم براش از بس بچه نمیبینع😔
نمیدونم چکار بکنم براش حال و حوصله بچه دیگه ای هم ندارم ک بخام بیارم توان مالیشم نداریم

۱۳ پاسخ

عزیزم هیچ وقت وابسته به دیگران نباش خودتو دخترت ی گروهید با دخترت پارک برو خیابان برو دخترتو ببر مهدکودک یا کلاس مادر و کودک اگه وابسته به دیگران باشی افسرده میشی هرکسی زندگی خودشو داره

دقیقن این حال و روز منه😔😔
افسرده شدم شدید
شوهرم شبکاره روزم کلا خابه
جایی هم ندارم ی دقیقه ببرمش
نابودم نابود

والا شوهر منم صبح میره ۷ شب میا . وقتی هم میا گوشی بازی می کنه و میگه خسته هم

حالا اللن بچه های ما هر روز بچه می بینن؟ والا انقدر همه نسبت به هم سرد شدن که بودنشون با نبودنشون فرقی نداره

من در همین وضعیتم عزیزم یک روز در میون میبرمش پارک حتی شوهرمم نمیاد یا باهاش بازی نمیکنه اگه پارک نزدیکت نیس میتونی ببری تو کوچه یکم پیاده روی کنید که یکم خسته بشه تو شاید برات جالب نباشه ولی واسه بچه جالبه

فقط خودت راه چاره پیداکن واس حال خوبت گلم

منم اگه بخوام شرایطمو بگم از شما بد ترم
ولی یه چیزی که تجربه کردم و میگم
برای دل خودم یه کلاس انلاین شرکت کردم
برای دل بچمم صبحا غذا میپزیم و تمیز کاری میکنیم و صبونه میخوریم ظهر که میخوابونمش کارامو زودتر پیش میبرم
اصل ماجرا اینجاست که بعد از ظهرا بچمو میبرم بیرون یبار با دوچرخش یبار با ماشین
خودمو محدود نمیکنم اگه همسرم ماشین و بخواد من پیاده بچمو میبرم
اینم بگم اکثر مردا همینن از وقتی بچه ما به دنیا اومده همسر من انقدر کار داره که نگو
صبح ساعت ۶ میره عصر ساعت۴/۳۰ میاد یه ربع خونست دوباره میره شب ساعت ۱۰ به بعد میاد
اگه بخوام بشینم و غصه بخورم فایده نداره
سعی میکنم خودم حال خودمو خوب کنم
بچمم بسیار پر تحرکه داعم میریزه و میپاشه سعی میکنم بعدازظهرا ببرمش بیرون یکم حال و هواش عوض بشه

منم دقیقا پسرم خیلی تنهاس
اصلا هم حس و‌حال بیرون بردنش و کنترلشو ندارم هیم باهاش دعوا و بحث میکنم گاهیم طفلک و میزنم🥹 کنترلم از دستم خارج میشه یهو. همسرمم ک میاد خونه ناهار و میخوره. میخوابه بعدشم گوشی و فیلم و بعد خواب اصلا همچی بیخودو رومخم هست

ماهم خیلی تنهاییم همش خودم با پسرم بازی میکنم میبرمش پارک میبرم گاهی خیابون بچه نمیبینه اصن ولی چاره چیه

کاش میشد برید شهر مامانت چون تنهایی واقعا سخته

نمیتونی بعد از ظهر ها ببریش بیرون پارک خانه بازی

اره واقعا تنهایی سخته.ولی سعی کن هر روز ببریش پارک هم حال خودت بهتره هم‌حال دخترت.
گاهی هم خانه ی بازی برید خوش میگذره

خوب عزیزم مگه مامانت اینا کجاین بچه مدرسه ای که نداری با دخترت برو پیش خانواده خودت

سوال های مرتبط

مامان علی مامان علی ۲ سالگی
سلام مامانا اومدم درد و دل کنم امروز پسرم خیلی اذیتم کرد از صبح ک بیدار شد همش گریه کرد هیچ می‌گفت میخام بزنمت محکم چندتا خوابوندم تو صورتم و چشمم منم همش بغلش میکرد میگفتم چی میخوای مامان فقط می‌گفت میخام بزنمت و گیر داده بود الان باید بریم فروشگاه گفتم مامان دست و صورتمو بشورم صبحانه بخوریم میریم می‌گفت نه نمیرفت دسشویی نه یمذاتش من برم اهرم جیش کردن تو شلوارش پشت در دستشویی هم کلی گریه کرد بعد یک ساعت تمام با زور گوشی و تلویزیون ساکت شد بعدم ک بردمش بیرون کلی اذیتم کرد میخواستم خرید کنم همش می‌رفت و من دنبالش آخرم کیلی داد زدم سرش جلوی همه و زدمش زنعموش اومده بود فروشگاه رفته پیش اون میگه میخام پیش اون باشم و نمیومد با زور دیگه باهم اومدیم بعدم خونه دوباره کلی اذیت کرد شلوارش در آورده بود و لخت راه می‌رفت نمسذات بپوشونمش هی جیش میکرد دور خونه با کتم هم نپوشید منم کلی جیغ و داد کردم و گریه کردم نمیدونی. مایر کرد که اینقدر ازش بدم اومده بود ب خدا باورتون نمیشه وقتی زنعموش رو میبینم انکار اون مامانشه از این رو به اون رو میشه ب شوهرم میگم این دعا داره همش میعاد بره خونه اونا پیش اون باشه منو کلی زده و اذیتم کرده منم اعصاب ندارم دیگه زورم میاره جاریم خودش ی بچه داره جیکش در نمیاد ولی این ابرو برا من نداشت تو همسایه ها از بس جیغ و داد کردم و همش داره گریه میکنم از بچگی هم همین بود الآنم همینه ی دستشویی نمیتونم برم