خانمااا لطفا با دقت بخونین
با مردی که هرچی بهش بگین بخر بگه پول ندارم ولی با خواست و اراده خودش خرید کنه چه رفتاری نشون میدین؟!
برای خونه خرید می‌کنه ها نمی‌گم خریدهاش شخصیه ولی هرچی دلش میخواد میخره!
اصلا بزارین موردی بگم:
دیروز گفتم گوشت تموم شده گفت فعلا پول ندارم هیچی نگفتم، از دیروز تا امروز نزدیک یه تومن پول خوراکی داده که همشون هم واقعا غیرضروری بودن حتی بینشون چند قلم که برا پسرم خواسته بودمو هم نخریده!!!
شام سوپ گذاشته بودم که اصلا غذا حساب نمیکنه خودمم جدیدا چون شیر میدم غیر برنج واقعا سیر نمیشم!
قبلش بلال خورده بودیم و چون میدونستم دیگه سوپ نمیخوره بساط شام رو نچیدم اومد آشپزخونه دید دارم سوپ میخورم گفتتت آهااا تو گشنته پس بخاطر همون بداخلاق شدی الان میرم برات ساندویج میخرم( روبه روم ساندویچی هست) گفتم نمیخوام من نمی‌خورم گفت مجبوری بخورم گفتم خلاصه من نمیخوام برا خودت بگیر، رفته کباب گرفته آورده!!!
منم حرصم گرفت نگرفتم از دستش گفتم نمیخوام گفت تو گفتی ساندویج نمی‌خورم نگفتی که کباب نمی‌خورم!!! گفتم من داشتم سوپ می‌خوردم گفتم چیز دیگه نخواهم خورد
بعد گفت هرجور راحتی
من اومدم اتاق و در شرایطی که بوی کباب تو خونه پخش شده
در رو باز کرد کباب رو گذاشت بیرون!!!😢😢😢 الان اینکه این چرا این حرف منو نمی‌فهمه و چیکار کنم بفهمه؟
واقعا من تقصیری دارم
بخدا اولین بارش نبود که بگم اشکال نداره همیشه و همیشه همینه

۱۷ پاسخ

گلم توغذای بدون گوشت بپزببینه ندارین
این برعکس حرفاتو میره که مثلااره حرف حرف من توخونه نه تو

سلام عزیزم ببین بعضی مردها رو نمیشه غیر مستقیم بهشون گفت باید مستقیم بهشون بگی تا متوجه بشن مرد ها تک بعدی هستن . یه چیزی میگی نمیدونن شاید پشت حرفت یه حرف دیگه داری . بهش میگفتی خوی تو پولی رو که میخای بدی خرت و پرت یه کیلو گوشت میشد . اینطوری باید براشون توضیح بدی

حس میکنم یکم‌خودت سخت میگیری،رفته بنده خدا برات شام‌گرفته حالا نمیخواستی بخوری یه تشکر میکردی میگفتی الان سوپ خوردم سیرم بعدا میخورم

من شوهرم اینجوریه ولی مادرشوهرم بهش یاد داده
ک ب زنت پول بدی پررو میشه🙄

وای عزیزم هر مردی یه اخلاق گندی داره. شوهر منم یه کاری بخام انجام میده ولی قبلش باید انقدرررر درخواست کنم و خسته بشم که انجام بده.. کلی هم گیر میده این روزا دیگه کم آوردم

دوست عزیز باصحبت کردن همه چی درست میشه من شمارو درک میکنم ولی بیشتر وقت‌ها آقایون نمیدونن چطور باخانمشون رابطه برقرارکنن شمازایمان کردین دلتون نازک شده زودرنج شدین آقامتوجه نمیشه بهترین کار اینه بهش بگیدازچی دلخورمیشی تا این دلخوریهاجمع نشن وافسرده بشین سعی کنیدیاد دوران خوبی که باهم داشتین بیوفتین ایشون الان پدرفرزندشماست بایدآرامش روبه خانواده بدید مادرستون خونه اس

بنظرم الانم برو کباب رو بخور برای اینکه ضایع هم نشی بگو من منت کشی نمیکنم😉😄 الانم برا بچه مون خوردم نه برا خودم. وگرنه نمیخوردم باکلی ناز وغمزه و چشمک تا مساله همین جاتموم بشه😆😆 و کش پیدا نکنه بعدم بگو نی نی میگه باباجونی مهربون برافردا لطفا گوشت بخر من شیر مقوی و چرب میخام😆😆 ان شاءالله تاثیر کنه.
ولی بنظرم از یه روانشناس خانواده مخفیانه کمک بگیر حتی شده آنلاین.سخته بری با بچه..
بنده خدا طرحواره های زیادی از بچگی در ذهنش مونده که مثلا زن ذلیل نباشه با گوش دادن و مردسالار باشه و ...

برو بردار کبابی بخورررررر بعد باشوخی حرفایی ک گفتمو بهش بگو بگو زحمت میکشی در میاری ب سختی د

بهش بگو بگو عزیزم زحمت میکشی کار میکنی بیا چیزای صبوری رو بخر که هم نیاز بچست هم من تا چرخ زندگیمون بچرخه اگه پول اضافه اومد ساندویج و بقیه چیزا رو بگیریم و بعد بوسش کن و ی لیست بهش بده باهم حرف بزنید مردها نمیفهمند از رفتارت نمی‌فهمه بهش مستقیم بگوووو

نمیگی بهش تو که گفتی پول ندارم؟ پس ابنا چیه خریدی؟ احتیاج من که اینا نیست

زیاد سخت نگیر همشون همینن شوهرمنم همینه
لیست مینویسم یکیشو میخره میگه بقیش یادم رفت 😑اما خب هرچی بخره میخورم بیخیال بخور حالشو ببر😂

گروه داریم تو روبیکا دورهمی ماماناس 2 نفر دیگه آیدی بده براش بفرستم ظرفیت کامل میشه ۱۴۰ میشیم و دیگه تبلیغ نمیکنم آیدی بدین ❤️

ببین سیستم فهمی شوهرت چپکیه ببخشیدا واضح میگم بهت ، مثلا میخاد دلسوزی کنه ولی به روش خودش،که اونم احتمالا از پدرش یاد گرفته و ناقص و غلط ،شماهم کاش جای ترش کردن و لج کردن باهاش لطیفتر برخورد میکردی
مثلا میگفتی:
وای عزیزم مرسی که بفکرمی و رفتی کباب خریدی تا ضعف نکنم تو این پروسه ی شیردهی به وروجکمون😉 خیلی دلم هوس کرده بودا ولی کاش جای کباب خود گوشت رو بخریم قربونت که یخچال خالی نباشه و خودم غذای سالم برامون تهیه کنم..

سلام گلم وقتی میبینه غذای بدون گوشت میپزی خودش میره میگیره ممکنه لج کرده باهات فعلا زیادسربه سرش نزار

کبابو گذاشت کجا؟
خب چرا نخوردی😐😂

به قول خودت بچه شیر میدی چرا وقتی گرفته نخوردی شیرت تلخ میشه وقتی بوی اونو دست داشتی میشستی برای خودت میخوردی بعد اینکه وقتی چیزی درست نکنی گفت چرا درست نکردی بگو گفتم بگیر بیار نداشتیم نزاشتم

والا چی بگم شوهر من که باید واسش لیست بنویسم میگه من نمیدونم واسه خونه چی میخوای هر چی بنویسم همونو میاره

سوال های مرتبط

مامان آرکان مامان آرکان ۱۳ ماهگی
امروز ناهار خونه مادرشوهرم بودیم، مادر بزرگ و خاله های همسرمم اومدن ( خاله هاش مجردن و معلم ان)
هرچی می‌خوردیم یه خاله اش به زور می‌گفت به آرکان هم بدین میدید ما نمیدیم خودش میداد، فک کنین شربت خوردنی می‌گفت بزار یذره بدم گناه داره! سر سفره می‌گفت ماست رو نگاه می‌کنه انگشتشو میزد به ماست بده بهش!!! از چایی خودش میخواست بده بهش!!! اصلا یه کارای خاصی میکرد حالا خوبه خدارحم کرده مادرشوهرم اصلا اینجوری نیست بخواد هم چیزی بده میپرسم بدم؟ یا میگه اگه صلاح بود بده
نمی‌فهمم این چرا این جوری میکرد اصلا عجیب اعصابم خورد شد حالا من که مادرشم اصلا تو لیوان خودم یا قاشق خودم بهش چیزی نمیدم
حالا اینش عجیبه بستنی سنتی آوردن میدونستم باز داستان شروع میشه گفتم من نمی‌خورم بخورین میام میخورم رفتم اتاق بچه رو بخوابونم اونم که نخوابید گریه کرد مجبور شدم بیام بیرون!!!
انگشتشو کرده تو بستنی میده به آرکان من جوری عصبانی شدم رفتم بچه رو از بغل شوهرم کشیدم بعد به شوهرم با عصبانیت گفتم تو چرا اینجا اینجوری شدی خب مگه خونه خودمون می‌دیم گفت نه گفتم پس چرا اینجا پایه رفتارهای اینا شدی زود جبهشو تغییر داد ولی با این حال من خیلی کفری بودم بعد که رفتن هرچی از دهنم دراومد پشتش به مادرشوهرم گفتم اونم گفت دلش میسوزه میگه گناه داره منم گفتم دایه مهربان تر از مادر شده پس!!
اینم بگم بچم حساسیت به پروتئین گاوی داره بستنی و ماست هم که سنتی بود دیگه فک کنین چه نورعلی نوری بود
مامان شازده کوچولو💎 مامان شازده کوچولو💎 ۸ ماهگی
داستان حقیقی یکی از شما
پارت ۱۵
زینب

از حق نگذریم چون بچه پسر بود براش سنگ تموم گذاشتن یه روستا رو غذا دادن دو بار گوسفند کشتن براش.
حتی به لطف پسرم از من هم نگهداری کردن.
این بین تنها چیزی که اذیتم می‌کرد این بود که هر وقت معصومه اجازه می‌داد پسرم از تو بغلش بیرون میومد و من می‌تونستم بهش شیر بدم.
راستشو بگم،به خاطر شغل نظامی پدرم ما بچه‌هاش یه چیزیو خیلی خوب یاد گرفته بودیم،مدارا کنیم و بسازیم...
حتی به قیمت سوختن جوانی و عمرمون باز بسازیم. مخصوصاً حالا که یه پسر داشتم.
اما باز با این حال بعد از دوران نقاهتم با بابام تماس گرفتم بهش گفتم: خوشبخت نیستم, آرامش ندارم, خستم...
گفت حالا یه بچه داری قبلش می‌شد بهش فکر کرد ولی الان چی؟؟؟
خواستم بهش بگم من که تو دوران عقدم بهت گفتم .
اما کی جرات داشت بهش حرف بزنه!
راستم می‌گفت ، باید به خاطر پسرم تحمل می‌کردم...
و من ۴ سال اون زندگی رو تحمل کردم...
چهار سال کذایی که پسرم بیشتر از من تو بغل معصومه بود،۴ سال دخالت. ۴ سال تحمل...
یه شب وقتی می‌خواستم عرفان رو بخوابونم،طبق معمول هر شب که بهونه ی عمه اش رو می‌گرفت اون شب وسط گریه‌هاش گفت : من مامان معصومه رو می‌خوام!
تنم یخ زد! با وحشت گفتم عرفان چی گفتی؟ اون همچنان داشت گریه می‌کرد با ناله می‌گفت من مامان معصومه رو می‌خوام...
برگشتم به علی گفتم می‌شنوی چی داره میگه!!!!
علی خیلی بی‌خیال گفت چیزی نیست که! حالا معصومه هم بچه نداره این بچه صداش کنه مامان. چیه مگه!
گفتم مگه مادر مرده است که به عمش بگه مامان؟!
علی بهم گفت تو خیلی عقده‌ای هستی،چی میشه دل یه بنده خدا رو شاد بکنی؟
به هر بدبختی بود اون شب عرفان رو خوابوندم.