سوال های مرتبط

مامان نوتلا توت فرنگی مامان نوتلا توت فرنگی ۲ سالگی
خلاصه پسرم ۶ماهش شد و من رفتم واکسن ۶ماهگی رو زدم براش‌.از اونجایی که پریودی های من شدیدا منظمه به خودم اومدم دیدم دو هفتس گذشته و من پریود نشدم.اینم بگم من سر جفت بارداری هام بی بی چک منفی نشون میداد همون لحطه میرفتم آزمایشگاه مثبت میشد.خلاصه رفتم آزمایشگاه و دیدم بله باردارم.فردای همون روز دیدم باز علائم تنگی نفس و کیپ شدن کامل گوش هام رو دارم.در حدی که صدای کسی رو نمیشنیدم و واقعا به مرز جنون میرسیدم.یعنی دی ماه ۱۴۰۲.اصلا کرونایی نبود.باز منو ارجاع دادن متخصص عفوتی و گفتن بله مبتلا به کرونای شدید شدم.باز ریه هام.درگیر شد.جوری که دکتر بهم گفت بارداری های تو با علائم سرماخوردگی خودشو نشون میده.خلاصه به بدبختی و هزارتا دارو خوب شدم.فروردین ماه دیدم شکمم درد میکنه و لکه بینی دارم با همسرم رفتیم بیمارستان صارم که بدون هیچ سونویی گفتن باید سرکلاژ بشی و با یه رفتار به شدت وحشتناک به من گفتن الان بچه میافته تا برسی خونه.جوری که همونجا من داشتم غش میکردم.به زور خودمو تا ماشین همسرم رسوندم و فقطزار زار جیغ میزدم و گریه میکردم که الان میافته.ترسیده بودم.همونجا همسرم منو برد بیمارستان دیگه ای که گفتن فقط برو خونه استراحت کن.خلاصه اومدیم خونه اما بزرگترین معضل من پسرم بود که تازه راه رفتن یاد گرفته بودو برای رسیدگی به کارهاش شدیدا من باید حواسم میبود.بلند میکردم میبردم سرویس میشستم.چون همسرم در طول روز خونه نبود
مامان نوتلا توت فرنگی مامان نوتلا توت فرنگی ۲ سالگی
مامان نوتلا توت فرنگی مامان نوتلا توت فرنگی ۲ سالگی
خلاصه منو بردن بخش و از یکی از بیمارا گوشی گرفتم و به همسرم زنگ زدم تا صوامو شنید هی میگفت خوبی خوبی ولی من به جدی حالم بد بود و خون ازم رفته بود نمیتونستم حرف بزنم فقط گفتم خودتو برسون بیمارستان.فوری اومد.اینو بگم که ما طبق تجربه زایمان قبلی که اتاق خصوصی داشتیم اینبار هم گرفتیم منتها به قدری بخش زایمان شلوغ بود که کنسل شد و هزینه رو عودت دادن.من موندم تنها بذون همراه که خیلی بهم سخت گذشت.خلاصه دوروز دیگه موندم و بعد مرخص شدم.همچنان دخترمو ندیدم.اینم بگم از اونجایی که فاصله زایمان هام کم بود بخیه ام هرروز بدتر میشد تو بارداری و گوشت اضافه آورده بود و عفونت کرده بود .تو این زایمان من همش وحشت داشتم نکنه از جایی دیگه پاره کنن که خداروشکر همونجا انجام شد و البته گوشت اضافه رو برداشتن و به عمل زیبایی دیگه برام انجام دادن.که نمیتونم بگم🤪سر همین موضوع دوره نقاهت من طولانی شد.اومدم خونه و از بیمارستان تماس گرفتن که اگه رضایت دارید از بانک شیر به بچتون شیر بدیم.همسرم رفت رضایت داد.روز پنجم من با هزارمصیبت تونستم راه برم و رفتم بیمارستان برای اولین دخترمو دیدم که تو دستگاه بود.همسرم روزی ۳بار میرفت اما من نه.دخترم با اینکه زود دنیا اومده بود فقط روز اول اکسیژن بهش وصل بود و بعد جدا کردن.حدود ۱۵روز بیمارستان بستری بود و بعد آوردیم خونه🥰🥰🥰درسته خیلی سختی کشیدم،یه جاهایی فکر میکردم نکنه اتفاقی بیافته،خیلی همسرمو اذیت کردم اونقدر تحت فشار روحی بدی بودم،اما الان که بغلش میکنم کل وجودم عشقه،خوشحالیه که با هیچی قابل مقایسه نیست.وقتی میخنده دلم میخواد از ذوق غش کنم براش .اما اینم بگم همشو با اشک نوشتم .تا زنده ام اون روزا رو یادم نمیره