خانوما من خواهرشوهر ومادرشوهرپ از حاملگی تاحالا انقدر دخالت میکنن که دیه تحمل ندارم میخام بشورمشون بزارمشون سرجاشون دیروز خونه مادرشوهرم بودیم گفت شیرخشک میدی گفتم اره صدبار دیه هم پرسبدن گفتم هردوتاشو میدم بازم میپرسن بعدش مادرشوهرم گفت که شیرخشک میدی بچت دستشوییش بو میده بچت اگر مریض بشه تقصیر توهه بعدشم به شوهرم گفت تو شیر خشک نخر مجبور بشه چیزای مقوی بخوره شیر داشته باشه شوهرمم چون از اول موافق نبود از دیروز رو مخ من رفته راست میگن مریض بشه تقصیر توهه🤧🤧من به احترام سنشون هیچی نگفتم اما حالا که شوهرم تاثیر میگیره من هربار نمیتونم براشون توضیح بدم دکتر گفته شیرخشک بدم به شوهرم میگم من نمیام خونه اشون چون حالم تاچندروز با حرفاشون بد میشه میگه نیای نمیام خونه مامانت اقه عذابم میدن ۹ ماه استراجت مطلق ۲ بار اومدن دیدنی یه بار زنگ نزدن بگن غذا چی کوفت میکنی حالا ادم شدن برای من

خب نرو خونه اشون خونه مامانت هم نرو، تهش مامانت میاد بهت سر میزنه

عزیزم ببخشیدا ولی همه اینچیزا تقصیر همسرته قطعا

بااین حرص خوردنا شیرت خشک میشه بچت عصبی میشه ولکن فقط پسرت برات مهم باشه الان

🫤😂منم مادرشوهرم کلا خانواده همسرم از اول بارداری تا حالا به بهونه اینکه من حاملم نگفتن پاشو بیا اینجا یا بیام کاراتو انجام بدم اوایل ناراحت میشدم ولی الان میگم چه بهتر ک نیومدن 😐🤣هرچی از حاشیه دورتر باشی بهتره

دقیقا برا منم اینجورین توی این ۹ماه کلا یه بار اومدن دیدنم حالا داستانای بعد زایمان مونده

عزیزمم اول با احترام براشون توصیح بده ک چرا شیر خشک میدی بعد دیگ‌محل نده هرچی هم گفتن به شوخی جواب بده رد شو برو خودت سرگرم یکاری بکن ک جواب ندی با همسرت هم خودت صحبت کن به نظرم بهش بگو من و تو قرار نیست به خاطر کسی زندگیمون بهم بریزه من و تو اولویت همیم اینجوری دوتامون خیلی اذیت میشیم دیگ اینجوری هم‌میرید خونه مامانش هم خونه مامانت

خب نیاد میگ مهم