۸ پاسخ

بچه ها باهم فرق دارن خانه بهداشت خودش میگه سخترین واکسن هستش
دختر من یک روز و نیم استا دادم بعد واکسن هم راه رفت بازی کرد ولی چند ساعت بعد پاش درد گرفت و شب بردمش حموم بهتر شد راه میرفت ولی دولا نمیشد
کلا واکسن مزخرفی بود خداروشکر رد کردیم انشاالله واسه همه کوچولوها سبک باشه

گلم دختر اولیم خوب بود ولی دومی زو نگم براات

برای ما که خیلی سخت بود

دختر من قبلیارو تب نکرد اینو تا ۴۰ رقت ولی پا دردش چون یه ساعت بردمش خانه بازی دردش کم بود

باید راه بره حتمابعدواکسن یانه؟

چه مارک استامینوفن داشتی

تا از اونجا اومدی بیرون استامینوفن دادی

قبلیا چی تب کرده بود؟

سوال های مرتبط

مامان نورا خانم مامان نورا خانم ۱ سالگی
تجربه واکسن۱۸ماهگی
دیروز ساعت ۹:۳۰بود رفتم مرکز بهداشت و واکسن نورا رو زدم واکسن که زدم همونجا بهش استامینوفن دادم باهم پیاده رفتیم براش بستنی خریدم و آبنبات چوبی.نزدیک به چهل دقیقه پیاده روی کردیم باهم رفتیم خونه تا ساعت یک بازی کردی بعد نورا خواب رفت چهل دقیقه ای خواب بود وقتی بیدارشد شروع کرد گریه کردن تمیتونست راه بره خیلی گریه میکرد که من ترسیدم و اومدم پیام گذاشتم و سوال پرسیدم که تا کی این درد ادامه داره و.....
حدودا ساعاتای سه یا چهار بود دیدم یهو بلندشد راه افتاد اولش یکم گریه کرد اما راه افتاد و شروع کرد با بچه خواهر بازی کردن شب هم یه سر بردمش خانه بازی اونجا هم بازی کرد ساعتی نه ونیم شب یهو تبش رفت بالا که با شیاف کنترل کردن هر چهار ساعت یکبار پارکید دادمش فقط یبار بروفن و شیافش کردم امروز دیگه قشنگ داره بدی می‌کنه مثل روزای دیگه الان ۲۶ساعت از واکسنش گذشته و هیچ بهونه گیری یا دردی ندارن فقط یکم بدنش داغه ن خیلی زیاد
مامان مهدیار مامان مهدیار ۱ سالگی
سلام به همتون
خواستم تجربه واکسن 18ماهگی مهدیار رو بگم
روز سه شنبه ساعت 11مهدیار و حاضر کردم بهش یکم ایبوپروفن دادم (به استامینوفن حساسیت داره) و رفتیم بهداشت از اول تا آخر که برگشتیم کلا گریه میکرد به خاطر این که از بهداشت می‌ترسه بعد اومدیم خونه باهاش کلی بازی کردیم تا پاهاش میگیره بعد خسته شد و خوابید بعد نیم ساعت از خواب بیدار شد و شروع کرد به گریه به خاطر پاش همون موقع بچه های خواهرم اومدن خونمون و چون خیلی بهشون وابسته شده خوشحال شد و درد پاشو یادش رفت همون‌طور که پاش لنگ میزد باهاشون می‌رقصید و بازی میکرد خلاصه کلی تحرک داشت تا شب که یکم بهونه گیری میکرد بعد جای آمپول و ایبوپروفن زدم ب بعد آروم شد و سر موقع هم بهش ایبوپروفن میدادم که تب نکنه یه کم سرش داغ میشد ولی با یه بار شستن صورت خوب میشد آخر شب هم که خوابید اما تا میخواست به طرف چپ علت بزنه پاش درد می‌گرفت م دوباره به طرف راست بر میگشت منم که تقریباً از ترس این که تب نکنه تا صبح بیدار بودم صبح هم که از خواب بیدار شد شروع کرد به راه رفتن و بازی کردن خودمم باهاش شریک میشدم تو بازی تا بهونه نگیره نزدیک ظهر هم با باباش بردیمش با ماشین دورش دادیم و اومدیم خونه همه چی خوب بود تا اینکه شب برق قطع شد مهدیار هم که بشدت از تاریکی متنفره و غر میزنه به خاطر همین نزدیکی خونمون مراسم شبیه خوانی بود رفتیم اونجا بعد با بچه ها کلی بازی و بدوبدو کرد تا خسته شدو خوابش برد تا الآنم که خوابه و خدارو شکر مشکلی ندارن
در کل مرحله سختی نبود واسه مهدیار امیدوارم واسه همه ی بچه ها آسون بگذره
۱۴۰۴/۵/۱۵
مامان اِلای مامان اِلای ۱ سالگی
بالاخره ماهم واکسن ۱۸ ماهگی رو زدیم

تجربه خودمم از واکسن میگم بهتون شاید به دردتون خورد

صبح ساعت ۱۰ صبحونه دخترمو دادم ۱۰.۳۰ هم بهش شربت پاراکید میدادم که نمیخورد و بزور دادم
۱۱ رفتیم بهداشت ۱۲ نوبت واکسنش شد
بعدش از ساعت ۱۲ تا ۳ بکوب باهم پیاده روی کردیم و بردم براش شیرموز گرفتم که بزور خوردش
اومدیم خونه یکم استراحت کردیم بجا شربت قطره دادم و دوباره بازی کردیم نذاشتم بخوابه
عصر بردمش خانه بازی بعدش شام خوردیم و تبشو کنترل کردم شبم بردمش پارک تو فضای باز بازی کرد
شب تبش تا ۳۹.۵ بالا رفته بود خداروشکر با قطره کنترل شد
فردا صب پاش اذیت میکرد و بزور زمین میذاشت ولی دوباره بردم یه خانه بازی دیگه کلی با بچه ها بازی کرد قطرشو سرتایم ۶ ساعت دادم و تا شب تب داشت ولی از روز بعدش خداروشکر خوب بود حالش

فقط اینکه مایعات مخصوصا اب خیلی به بچه ها بدید تا ادرارش بیشتر دفع شه و تبش بیاد پایین و کلی پاشو حرکت بده و بازی کنه اینجوری راحت میگذره😍
مامان پناه جان🤍 مامان پناه جان🤍 ۱ سالگی
خلاصه ای از امروز من و خوشگلم
صب ساعت ۸ بیدارشد اومد پیشم مث اینک من هرچند دیقه چشممو باز میکردم میدیدمش ولی قدرت بیدارشدن نداشتم
ساعت ۹ بهش صبونه دادم یکم کتاب خوندیم حدود دوساعت خوابید یمیوه خورد ساعت یک ونیم ناهار دادم بهش استامبولی بود فقط سیب زمینی و ماستو دوتا تیکه مرغشو خورد
ساعت ۳ بهش میانوعده دادم واسش چیز کیک درست کرده بودم قسمت اولشو دوست داشت ولی دومین ردیفو یکم سخت خورد یکم بدو بدو بازی کردیم خمیر بازی کردیم توپ بازی کردیم خسته شد رفتیم حمام اومدیم بااینک خسته بود چشم روهم نذاشت انقد جیغ زد گریه کرد مجبور شدم ببرمش بیرون ساعت ۴وتیم اینا بود رفتیم بیرون ۳ تا کتاب و این چرخونو واسش خریدم خواستیم بیایم خونه دیدم کالسکش بسته نمیش مجبورشدیم تاخونه حدود ۱ساعت و نیم پیاده اومدیم🥲🥲🥲پدرم دراومد واس پارکش کیک درست کرده یودم ک نخورد توراه ی شیر خریدم خورد اومد خونه از مادرحونش مویز گرف یکوچولو
شامشم ساعت ۹ بود یکم برنج و گوشت و گوجه و هندونه خورد
اومد پایین یکم همین گردونو بازی کرد مسواک زد الان خوابید
ومادری ک پاهاش از پیاده روی زیاد با کفش نامناسب نابوده😂