۴ پاسخ

چ روشی انجام دادین شما؟

خوشبحالت من قراره پاییز ببریم ختنه کنیم از الان میترسم هی میگم کاش یکی این دوروز پیش بچم وایسه من اصلا نبینمش

من اصلا دلشو‌ندارممم
از کف پاش خون گرفتن من پشتمو کردم تا شروع کرد به گریه منم باهاش گریه میکردم تا خونع من زر میزدم بچه ساکت بود
ختنه رو برم فکر کنم غش کنن

آفرین مادر قوی

سوال های مرتبط

مامان اهورا مامان اهورا ۳ ماهگی
سلام مامانا بالاخره امروز هم رسید و پسرم رو با کلی استرس و گریه بردیم ختنه کردیم
من که همراهش نرفتم داخل همسرم رفت
و اول ک شربت گف برو بخر خواب آور بود
بعدش ک گیج شد گف برو داخل امپول بی حسیش رو بزنه
خیلی کم گریه کرد ک اینم شوهرم گف ساکت بود یهو پستونکش افتاده گریه کرده ...
برای ختنه هم گفت اصلا گریه نکرده و قبلی که دکتر عملش رو انجام بده یه دارو بهش دادن که برای اون خوردن اون دارو بد قلقی کرد یکم
خلاصه موقع ختنه اذیت نشد الهی شکرررر🥺🥺خیلی گریه کردم پشت در واقعا ...
و از همون موقعی ک از دکتر در اومدیم روز اول هر ۲۰ دقیقه یبار داروی بی حسی با سرنگ دو قطره باید بریزی روی زخمش که اصلا درد متوجه نشه تا امشب ساعت ۱۲ باید بریزم من که زخمش خشک بشه
برای شستشو هم گف فکر کن اصلا ختنه نکردی همچین روال عادی پیش برو هیچ مشکلی نداره برای ادرار اولیش هم یذره خیلی کم گریه ریز کرد فقط بی حسی رو باید حتما سر ساعت ریخت وگرنه گریه جیغ مانند دوبار کرده که دلم ریش شده🥺😔
و خداروشکر تا الان که خوب بوده پسرم انشالا بعدشم راحت باشه واسش🥺🥲
کاش اصلا ختنه وجود نداشت پسرامون اذیت نمیشدن🥲🥺
مامان پسرکوچولوم🩵👼 مامان پسرکوچولوم🩵👼 ۱ ماهگی
تجربه سزارین پارت یک
من شب زایمان خیلی گریه کردم صبحش از شدت استرس باهاش دعوا کردم و زدم زیر گریه 🤣
رفتم زایشگاه آماده شدم برا اتاق عمل سوند زدن برام ن خجالت داره ن درد آنچنانی چون تا میای خجالت بکشی و درد بگیره تموم شده😁
سرم برام زدن رو برانکارد خوابیدم سریع بردنم چون دکترم هی تماس می‌گرفت بیارینش اصلا استرسی که فک میکردم میرم زایشگاه میکشم و نداشت خداروشکر آنقدر ماماهاش مهربونم بودن
سریع رفتم اتاق عمل و دکترمو دیدم استرس داشتم چون نمی‌دونستم قرارع چی بشه و تجربیات بقیه بهم بیشتر استرس داده بود
ولی دکتر بیهوشی گفت دستاتو رو پات بزار آمپول زد اصلا درد نداشت برام
بد چند دقیقه پاهام گرم شد
یهو لباسمو دادن کامل بالا ولی من چون بی حس بودم لختیمو حس نمی‌کردم که خجالت بکشم😁
دکترم شروع کرد ضدعفونی کردن بدنم من فک کردم داره برش میزنه خیلی ترسیدم سرمو بلند کردم گفتم دکتر من هنوز حس دارم گفت نههه سرتو نیار بالا سردرد میشی دوباره همین کارو کردم گفتم توروخدا برش نزن من هنوزمه گفت ببین تو سردرد بدی میگیری چون سرتو بلند کردی دارم ضدعفونی میزنم 🫠
بد یه پرده جلوم کشیدن شروع به دعا کردن برا همه کردم از نزدیک تا غریبه
یهو بالای شکممو شروع کردن فشار دادن و ضربه زدن
بد من نگران بودم پوست بچم سبزه باشه 🤣
جالب اینه همسرم سبزه خونوادش سبزه آن ولی من نمیدونم چرا می‌ترسیدم بچمون سیاه آفریقایی بشه 🤣🤣
لحظه های آخر میگفتم خدایا جان تو بچه سیاه نیارن بهم نشون بدن🤣🤣
تا اینک یهو دکترم گفت بچه چقدر سفیدو بوره خیلی بوره 🥹🤩بد صدا گریش بلند شد وااای نگم چه لحظه ای بود یهو دکتر گفت بالا رو نگاه کن یه بچه سفید به رنگ آبی بود موهاشم چون بور بود به کچلی میزد به ثانیه دیدمش شبیه ارباب حلقه ها بود اون لحظه 🤣