۱۴ پاسخ

توهم پول میدادی مادرشوهر کسی بهش میداد نکه کلا بیخیال شی

عزیزم اصلا به دل نگیر برای من هیچ کس نیومد از فامیلام منم هر کدومشون بچه اورد نرفتم دیدن خداوکیلی راحتره ادم
کار درست رو شما کردی

کار خوبی کردی اتفاقا من اینجور مواقع خوشحال میشم که طرف سوخته که پشت سر من حرف میزنه ،اون ارزش قائل نشده مثل آدم بیاد دیدن بچت،کادوی بچه که با حساب کتاب نمیشه باید پول تو پاکت بذاره بیاد دیدن بچت،اگه هم مثل آدم میومد شما هم رفته بودین قبلا و بی حساب بودین یعنی دلیلی برای ناراحتی ایشون و شما نمیبینم❤️

نه کار خوبی کردین نرفتین

همیشه فکر من اینجور آدما گوسفندن ،پس حرفاش به یه ورت،ول کنا نزار کسی روحیت خراب کنه کون لقش

اینو استوری کن

تصویر

کار درست رو کردی

شما کارت اشتباه نبود
سر بچه اولش رفتی کادو دادی ایشون هم باید برای بچه شما میومد

منم مثل شما بودم خیلی برام مهم بود تا اینکه وقتی مریض شدم متوجه شدم هیچکسی و هیچ چیزی با ارزش تر از سلامتی خودمون نیست قدر خودت و سلامتیتو بدون وقتی ذهنت درگیر بشه استرس هم میگیری و هزار چیره دیگه ی ب درک بگو و تمام

بیخیالش این چیزای بیخود همش ذهن مارو درگیر کرده.الکی خودمون رو عذاب میدیم الان به هیچ کس خوبی نیومده

کار خوبی کردی نرفتی ولی بجای ناراحتی دلیل کارتو بگو به هرکس که ازش شنیدی مطمعنم حقو میدن به تو منم همچین جیزی پیش اومد زایمان کردم همه دختر عمه دخترداییام اومدن پیشم هفته اول کادوهاشونم دادن . فقط دوتا زندایی هام نیومدن بعد بچم یساله بود برا عید خونه فامیلمون دیدمشون به بچم کادو دادن اما نگفتن کادو یا عیدی یا چی منم فقط تشکر کردم . حالا یکیش دخترش زایمان کرد بچش ۷ ماهشه منم نرفتم پیشش حالا نمیدونم کادو بدم اصن یانه . البته اینا پیش هیچکی از دختر خواهرشوهر برادرشوهرشون نرفتن من و دوتا دیگه تو یکسال زایمان داشتیم حالا دقیقا همونا پیش دخترش نرفتن 😂زشت نیس؟ تازه زنداییم نشسته گفته چرا نیومدن مامانم رک گفته چون شما پیششون نرفتین 😂

کار بسیار خوبی کردی دیگه به بقیه اش فکر نکن

بزار بگن ،حتی نخواه که به کسی توضیح بدی

خودتو درگیر این مسائل و حرفا نکن وسلام

سوال های مرتبط

مامان دخملی ها مامان دخملی ها ۴ سالگی
خواهرم تازه۷ روزه زایمان کرده،سر دخترش چون سینه ش نوک نداشت چندان اذیت نشد یعنی شدا شدید هم شد اما تا ۵یا۶ روزگی بچش اوکی شد کم کم ب مرور
الان۷ روزه پسرش رو دنیا آورده ،سینش زخمه زخم شده ،مادرم میگف پری شب بالا آورد پسرش تو شیر بالا آوردش انگار خون یا لخته خون دیده
حال پسرش هم خوبه خوبه فقط خیلی خواهرم عذاب میکشه وقتی سینه میده
میگم وقتی سینت تخته بی نوک هستی مثل من یا مامان حداقل مقداری نوک نداری چ اصراری داری هم خودت رو عذاب بدی هم بچه رو،دختر اولی من چون دختر دومیم رو حامله شدم مجبور ب شیرخشک شدم اتفاقا هم اینقدر راحت بودم البته دومی رو شیر مادر دادم.
بهش میگم شیر خشکش کن بچه رو ،فک نکنین من دشمنی دارما یعنی اگر جلوی شماها اونجوری ب خودش می‌پیچید وقتی سینه میداد می‌گفتین از جون عزیز نیست ک،واقعا هم بچه اینقدر از جون عزیز نیست وقتی خودش در عذاب هست بچه هم در عذابه دیگ
یه ساعت پیش بابام اومد دنبالم منو آورد تا پیش دختر و پسر خواهرم باشم ک مادرم و شوهر خواهرم خواهرمو بیمارستان ببرن چرا؟چون هزیون میگف حواسش سرجاش نبود از هوش رفته بود تو حال خودش نبود و فشارش افتاده بود و بدنش داغه داغ بود
ب من بود میگفتم این بچه رو شیرخشکی کن ک تو این موقعیتت نری بیمارستان بستری بشی ک پسر تازه دنیا اومدت اینجا بی تو باشه
این همه بچه ها شیرخشک خوردن دنیا ب آخر نرسیده انگار پسرش شیرخشک بخوره چی میشه ،جاری هام پسراشون رو با شیرخشک بزرگ کردن و گاه هم شیر پاکتی و شیر لبنیاتی ،همچین قدی و هیکلی درشت تر از دخترای من هستن که...