۱۸ پاسخ

الهی چقدر مظلومه، ولی دخترمن ماشالله از حقش دفاع میکنه اگا کسی بزنش دخترم زنده اش نمیزاره 😍از نظرمن درستش اینه

پسر منم بلد نیست و باادب و دلسوزه حسابی ب نظر منم واجبه یاد بگیرن ولی ب مرور زمان یاد میگیرن‌.. من خودم از بچگی رزمی کار میکردم و الان چند ساله مربیم 😍
ولی زوده حتی سال دیگه من پسر خودمم هنوز شروع نکرده

از الان بهش یاد بده حق اش رو از قانون بگیره . یه نفر زده بره به معلمی مربی چیزی بگه
اینکه هی بهش بگی توهم بزن یا به روش بیاری که باید حق ات رو بگیری
فردا میشه آدمی که تصادف شده میاد داد و کتک کاری
در صورتی که تصادف شده خیلی عادی منتظر قانون می مونیم بیاد جریمه کنه
حالا یه بیشعوری میاد فحش میده که چرا تصادف شده اون دیگه بیشعوری و تربیت نادرستش هستش

توی این سن درستش اینه که بچه بدونه نباید اجازه بده کسی بهش آسیب بزنه اما دفاع به معنی زدن نیست ، دفاع حتی اینکه بگه نه نباید منو بزنی نیست، وظیفه ی دفاع توی این سن گردن بزرگسالانه، این بحث خیلی کامله من با مشاور راجبش کلی حرف زدم

پسر منم اصلا دست بزن نداشت اما از وقتی رفته پیش دبستانی از همکلاسیاش یاد گرفته و روی من اجرا میکنه 😮‍💨
اما به دوستاش که میرسه مظلوم میشه و میگه گناه دارن😵‍💫

دختر منم همین طوره خیلی کوتاه میاد و الان پدرش فقط میگه کسی اذیتت کرد بزن مم مخالفم اما همسرم میگه عیب نداره بهتر از اینه همه جا کتک بخوره و لوازمش رو بگیرن و صداش درنیاد

درست میشه عزیزم یکم بیشتر با بچه های همسنش بگرده یاد میگیره

دختر منم همینه

نه دختر منم نمیتونه از خودش دفاع کنه البته منو پدرش خیلی بهش یاد میدیم که اگر کسی حرف زشت زد گوشاتو بگیر و بهش بگو من باهات دوست نیستم چون حرف زشت میزنی یا مثلا اگه گفت وسیله تو زشته توام بگو مال توام زشته نمیدونم درسته یا نه اینطور بگه اما خب دلم نمیخاد کم بیاره البته پسر شما مظلوم تره دختر من میگه اگه کسی اذیتش کنه

دختر منم مثل پسر شماست خیلی لطیف و بااحساسه اصلا اهل زدن و اذیت کردن نیست خیلی شده تو فامیل یا کلاسی جایی میره مقایسه میکنم خیلی از بچه ها دلم نمیخاد از لفظ بد استفاده کنم ولی بلا و کلکن

باید بیشتر با پدرش وقت بگذرونه تا یاد بگیره

دقیقا منم این چالشو با دخترم دارم🥲
دیروز تو کلاسشون ی پسره هلش داده افتاده زمین بعد کلاس ک رفتم بیارمش فهمیدم حسابی گریه کرده و تا منو دید زد زیر گریه و هق هق از تیچرشون پرسیدم میگه ی پسره هلش داده لباسشو کشیده پرسیدم واکنشش چی بوده گف فقط بغض کرده و گریه کرده..واقعا نمیدونم چجوری بفهمونمش از حقش دفاع کنه

دقیقاااااا برعکس دختر من با ادبه اما خدانکنه ینی انگشتش بهش بخوره و یا اینک یکیش بهش ی چیزی بگه سریع جواب میده منم از این ناراحتم 🥲

دختر من مظلوم ساکت دلم براش میسوزه

ای جان چقدر دلرحم و مهربونههه🥲
پسر من با اینکه کوچیک هست اما از خودش دفاع میکنه

اون گرفتیگی و اینم که گفتی تو خودش بوده شاید بخاطر همین بودع🙁

ای خدااااا بگردمممم🥹
کاش پسرای منم آروم بودن انقد جنگی نبودن

بچه های اول معمولا اینجوری هستن باید روشون خیلی کار کنی
ولی دختر من الان با اینکه مهربون و با ادبه ولی تو جای خودش یه سلیطه ای هست که نگو حتی به داداش بزرگترش زور میگه

سوال های مرتبط

مامان فندق مامان فندق ۴ سالگی
سلام مامانا
شما برا تربیت جنسی بچه هاتون چیا بهشون گفتین؟
من جاهای خصوصی رو گفتم و این که نباید کسی ببینه و دست بزنه و از این حرفا
دخترمم خیلی رعایت میکنه
دیگه نمیدونم چیا باید بهش بگم
دو روز پیش خونه پدر شوهرم بکدیم پسر خاهر شوهرم که وقیقا همسن دخترم هس هم بود با دخترام بازی میکردن تو حیاط خودمم از پششت پنجره حواسم بهشون بود یه لحظه حس کردم پسره داره میگه فلان جام رو بیرون آوردم (دقیقا اسم الت تناسلی مرد رو اسم واقعیش رو) بعد من گفتم شاید بد متوجه شدم ولی دو سه بار شنیدم و زود نگا کردم ببینم چه خبره دیدم چیزی ده نمیگه و بازی میکنن گفتم شاید بد متوجه شدم دیگه حواسم بهشون بود تا این که یک ساعتی بعدش دیدن واقعا داره هی میگه فلان جات رو بیار بیرون اینقددد عصبی شدم جوری که دخترام متوجه نشن رفتم بهش گفتم اگه از این حرفا بزنی نمیزارم بازی کنین
خیلی خیلی پسر بی ادب و پر رو و گستاخی هست با هیچ کس صلاح نمیره منم اصلا نمیزارم همو ببینن ولی اون روز اتفاقی شد
بعضی خونواده ها از جمله بابای همون بچه اینقد بی فرهنگن که فکر میکنن چون پسر هس دیگه مجازه هر چرتی بگه تشویقش هم میکنن
حالم ازشون بهم میخوره
مامان مهراد مامان مهراد ۴ سالگی
مامانا لطفاً اگه تجربه مفیدی دارین درباره سوالم جواب بدید...
وقتی می‌رید خونه مادر شوهرتون و بچه های خواهر شوهرتون و برادر شوهرتون با بچه تون بازی نمی‌کنن
حرصش میدن یا باهاش دعوا میکنن و کتک کاری میکنن
شماها چیکار. میکنید
من دلم میسوزه برا بچه ام خیلی ناراحت میشم قیافه ام هم تابلو میشه ک ناراحتم
چند روز پیش بچه خواهر شوهرم ک همسن پسرمه س بار پسرمو زد من هیچی نگفتم بار آخر رفتم لپشو یواش کشیدم گفتم پسرمو نزن اونم یهو جییییغ و داد ک زندایی منو زد .... حس کردم خواهر شوهرم ناراحت شده بعدش با جاریم نموندن برا شام و رفتن
مادر شوهرمم گفت بهتر بزار برن بچه هاشون اذیت میکنن
البته خواهر شوهرم با من رابطه اش خیلی بهتر ه تا جاریم
البته همیشه پسر خواهر شوهرم با پسرم دعوا میکنن و هولش میده اذیتش می‌کنه ولی پسرم دوستش داره
منم اکثر وقتا ب رو خودم نمیارم میگم بچه اس اونم با اینکه پسرمو اذیت میکنه
اما اون روز واقعا عصبی شدم از دستش
بنظرتون من بیشتر حق داشتم ناراحت بشم یا خواهر شوهرم
مامان رایان مامان رایان ۴ سالگی
دلم خیلی گرفته بخاطر لکنت پسرم دوازده روزه شوهرم رفته ماموریت حالا رفت نزدیک بیست روزه دیکه بیاد از ساعت ۱۲ تا الانا پاب پای پسرم بودم بعنی هر روز هر روز با همیم دیگه باباش نیس ک ی ساعت با اون باشه دغم میده ولی از درد اینکه لکنتش بدتر نشه هیچی نمیگم باز با اون وضع لج بازی میکنه اصلا گیر نمیدم خونه زندکی رو ب چه وضعی درآورده هیچی نمیگم باز با اون حال شبا ساعت ۱۲ ک میشه دنبال گریه اس دنیال بهانه است ک بشینه گریه کنه ب زبون میگیرم هر کاری میکنم نمیشه از ساعت ۵ بد از ظهر تا ۱۱ ام می‌گردونمش مغازه هارو پارکارو روانی شدم دیگه 😭😭😭😭😭😭😭😭😭
کاش منو این بچه صب رو نبینیم خیلی روزا برام سخت میگذره غصه لکنتش ک دیگه داغونم کرده ب زور جوری رفتار میکنم ک‌بچم ی وقت ناراحت نشه از ناراحتی من وگرنه از درون داغونم قلبم درد میکنه از غصه😭الان خوابیده همینجور نشستم‌دارم گریه میکنم
ی مادر شوهر خرفت دارم دیروز تو پارک دیده ما رو ن حالی ن احوالی ن ی دست بچمو بگیره سمت خودش ک چی میکنی عین احمق ها بد ی ساعت گذاشته رفته خونش
ولی بگی بیا ی خروار غذا گذاشتم بیا بخور با سر میاد عین گاوم میخوره
ی زنگ نزده تا ب حال ب ما تو این دو سال ک شوهرم ماموریته چی میکنید
مامان 🧸radvin🧸 مامان 🧸radvin🧸 ۴ سالگی
مامانایی ک فرزند ۴ ساله دارن بچه ها شماام اینطورین تو این دوره ۴ سالگی ؟؟؟


همه چی رو میخواد حرف باید حرف اون باشه
پرخاشگر میشه اگ چیزی ک میخواد نشه
دوست داره کاراشو خودش انجام بده اگ ما دخالت کنیم عصبی میشه
خیلی ب گوشی وابسته شده فقط بازی
اصلا با اسباب بازی هاش بازی نمیکنه حالا با اینک رفتنی بیرون چیزای جدید میخواد و ما میگیرم ولی خب انگار اون خواستنه واس همون لحظه اس یکم بازی میکنه دیگ تمام میزارتش کنار ...
آب زیاد میخوره خیلی خوراکی دوست داره غذاشم خوبه ولی گوشت مرغ انچنان نمیخوره خیلی کم
خیلی دقت میکنه ب همه چی مثلا ب من ب ارایشم ب لباسم ب باباش وقتی چیز جدید میگیریم فورا واکنش نشون میده ذوق میکنه
دوست داره هم بازی داشته باشه و خیلی زیاد اجتماعیه
حرف زدنش خوبه قشنگ مفهمومی هست
بیشتر چیزا رو مث رفتن ب دکتر امپول زدن درس کردن دندان ظرف شستن تمیزی کثیفی پاک کردن میکروبا اشکال اعداد اسم ماشینا همه ارو متوجه میشه و بیشتر باباییه دوست داره همش با باباش باشه و وقت بگذرونه
بیشتر وقتا تو مخیه 🫠😑
مامان محمد حسام مامان محمد حسام ۴ سالگی
خانما میخوام درد و دل کنم من و شوهرم 7 ماه صحبت کردیم زیر نظر خانواده ها و ازدواج کردیم از اول ازدواجمون شوهرم قصد داشت منو تغییر بده و به قول خودش شبیه خودش کنه و از این طریق افسار زندگیش رو دستش بگیره من وابسته خانواده ام هستم مخصوصا مادرم اون هم میدونست و با خانواده ام در افتاد و یکی یکی پاشون رو از خونه ام برید تا به قول خودش من مستقل بشم تو این گیر و دار من باردار شدم در حالی که با کل خونواده ام قهر بود تو دوران بارداری خیلی اذیتم کرد و من از ماه هشت بارداری افسردگی گرفتم تا سه ماه پس از زایمان حالم بد بود ولی تو اون روزا تنها دل خوشیم و دلیل زندگیم پسرم بود الان هم جونم به جونش بسته است نمی تونم یه لحظه دوریش رو تحمل کنم پسرم هر چی بخواد بخره به من میگه چون باباش براش نمیخره حتی لباساش رو مامانم اینا می‌خرن دکترش رو خودم میبرم خلاصه که باباش هیچ احساس مسئولیت نداره ولی پسرم باباش رو بیشتر از من دوست داره به من میگه من تو رو دوست ندارم بابام رو دوست دارم خیلی دلم گرفته