۸ پاسخ

چقد حالتو درک میکنم عزیزم اما میگذره

بچه منم این سنی بود پدرمو در آورده بود برای غذا خوردن الان خیلی بهتر شده جوری ک همه بهم میگن یادته چقدر حرص میخوردی سر غذا نخوردنش بهتر میشه

واسه هممون اینجوری پیش میاد واقعا آدم اون تایم کم میاره ادم کمک داشته باشه بچه ام بهش عادت داشته باشه خیلی خوبه مادر یه استراحتی میکنه
منکه ندارم

دیگه بچه داری ماهم هفته قبل همین بود خونه مادر شوهرم منم بچه‌ام گرفتم رفتم داخل اثلا هم ناراحت نشدم بچم این مدلی خدا رو شکر سالم باقی شعور ندارن بچت بگیرن تو عذاتو بخوری بعدشم خجالت نکش بچت بگیر برو داخل خونه عذا بخور شوهرت بگو بیار شامتو

اره پی میاد کلی حرص میخورم..ولی باید صبر کرد یکسال و نیم گذشته یک سال و نیم دیگه بگذره بچه خیلی مستقل تر میشه اوضاع بهترمیشه.. البته اگه هوس بعدی رو نکنی 😜

من الان چندروز از دست بچه ذله صبح بیدار میشه مثل چسب ابکی چسبیده نق نق تا خود شب بعد خسته میخوام بخوابم نصف شب بیدار نق بزارم روپا بخوابه

بنده خدا حداقل ظرفارو نمیشستی خدایی ماها بچه کوچیک داریم باید به اونا برسیم توقع شستشو از ما نداشته باشن
اگر شیر خودتو نمیدی یه مسکن بخور خستگیت بیفته

صیر کن میگذره امشبم گلم🥲منم شده

سوال های مرتبط

مامان سید حسین مامان سید حسین ۱ سالگی
مامانا اینو بخونین ببینین شما جای من بودین چه رفتاری میکردین؟
من شاغلم ۳ روز در هفته میزم سر کار ۴ روز دیگه خونه ام بعد اون ۳ روز که میرم سر کار ۲ روزشو بچه رو میزارم خونه مادرشوهرم ۱ روزشم خونه مامانم بعد ۱ ماه پیش اسباب کشی داشتم مامانم اومده بود کمکم مادرشوهرم بچه مو گذاشته بودم خونش نگه میداشت تقریبا ۱ هفته درست و حسابی پسرم پیشم نبود حالا گذشت و گذشت چند روز پیش رفتم خونه دختر خاله مادرشوهرم که باهاش تقریبا نزدیک و صمیمی هستن بعد اون روانشناسه من راجب اوتیسم و اینا صحبت کردم که نگرانم پسرم داشته باشه اونم گفت نه من رفتارشو میبینم عادیه ولی این بده که بچه همش اینور اونوره😐حالا منو بگی تعجب کردم یهو اینو گفت بعد منم گفتم خیلی اینور اونور نیست فقط روزایی که سر کارمه و چند وقت پیش که اسباب کشی داشتم که نمیتونستم نگهش دارم
بعد یه جوری حرف میزد که انگار بچه من همش پیشم نیست بعد میگفت بچه رو بهضی شبا پیش خودت بخوابون خونه خودتون باشه 🫠حالا هی من میگفتم بابا بچه من بیشتر پبش خودمه هی یه جوری رفتار میکرد که نه 🫤بعد یهو دخترش برگشت گفت آره چند روز پیش که جاریت اینجا بود گفت حسین خونه شو نمیشناسه فک میکنه خونه بابا بزرگش خونشونه😑که حالا بعدا مشخص شد جاری من نگفته و خود اونا گفتن . حالا دیشبم مادرشوهرم دعوتشون کرده بود یهو شوهر همون دختر خاله گفت که خوب شد بچه رو امروز نگه داشتین مادرشوهرت مهمونی داشته🤦🏻‍♀️یعنی انقدر حرص کردم که نگو 🥴این همه آدم که ۶ روز هفته کار میکنن یعنی آدم باید اینجوری باهاشون برخورد کنه و قضاوت کنه😓