ساعتایه یک شب شد گفتن دیگ زیاد نمونده بیا بریم اتاق زایمان رو صندلی اونجا چندتا زور خوب بزنی اومده سر بچه و ما میگیریمش رفتم اتاق زایمان حدود ده دقیقه اونجا زور زدم با تمام قدرت و ساعت1/20دقیقه یهو دیدم بچه رو گذاشتن رو سینم چون زایمان اول بود پرینه رو خودشون قیچی کردن ولی زیاد بخیه نخوردم و بعدش همه دردا انگار تموم میشه و واس من معجزه شد اون شب 🥰خدارو شکر میکنم و ب همه میگم مث من انقد نترسین از زایمان میگذره با همه سختیاش تهش شیرینه قسمت همه انشالله🥹❤💗

۱۲ پاسخ

مطمعنین؟

مامان نیلاخانوم شما میدونین بیمارستان کاشانی هزینه اتاق خصوصی چنده؟

مبارکت باشه عزیزم
ان شاالله با نی نیت روزهای خوب و خوش بگذرونید💕
ممنون که تجربه ات رو نوشتی🤍

موقع برش پرینه درد هم حس کردی؟

آخی الهی به سلامتی و دل خوش کنار بچت عزیز دلم داشتم می‌خوندم اشک تو چشام جمع شد بگردم چقدر اذیت شدی ولی ارزش داره حالا به نظرت من هنوز موندم چی کار کنم سزارین یا طبیعی البته من میرم راضیه فیروز

دقیقا وقتی بچه میزارن رو شکم و سینت بهترین حس دنیارو داری با اینککه کل بدنت میلرزه ولی خیلی حس خوبیه بعدش
سخته ولی زایمان طبیعی بنظرم خیلی بهتره تا سزارین یعنی وقتی بچه میاد بیرون درد غمت میرع

عزیزم کدوم بیمارستان زایمان کردی؟؟

مرسی تجربه زایمانتو گفتی 😍🥰

خدارو شکر انشاالله ماهم بیاییم خاطره رو به شیرینی تعریف کنیم ولی یه ترسی تو وجودمه که قلبمو به لرزه درمیاره. الهی قسمت تمام اونایی که بچه میخوان و‌خدا دامنشونو سبز کنه

اره دقیقا بلاخره تموم میشه ووقتی میاد دیگه یادت میره من پسراولم وگفتم دیگه بچه نمیارم الان سردومیه یادم رفته دردزایمان چطوری بود

عزیزم من میترسم لگنم تنگ باشه دکتر بهم نگه و بعدش حین زایمان خدایی نکرده ب سر بچه فشار بیاد
من ۲۵ هفتگی رفتم وساری بزارم دکترم گفت لگنت تنگه
ممکنه الان باز شده باشه؟
من اصلااا خودم پایین تنم پهن نشد
ربطی ب این داره یا ن؟
خیلیی میترسم

آفرین خوب تونستی من اولی رو طبیعی آوردم دومی رو جرئت نکردم سز شدم میترسیدم

مقالات مرتبط

مراقبت از بخیه زایمان طبیعی
مراقبت‌های لازم از بخیه زایمان طبیعی
بهترین ورزش بعد از زایمان
بهترین ورزش بعد از زایمان چیست؟
افسردگی بعد از زایمان
همه چیز در مورد افسردگی بعد از زایمان و درمان آن
آیا بخیه زدن در زایمان طبیعی درد دارد
آیا بخیه زدن در زایمان طبیعی درد دارد؟

سوال های مرتبط

مامان 🌸پارساوصدرا🌸 مامان 🌸پارساوصدرا🌸 روزهای ابتدایی تولد
داخل بخش بچم رو آوردن و مامانم رو صدا کردن اومد پیشم و یک شب اونجا بودیم و صبح ترخیص شدیم خداروشکر...این بود خاطره زایمان طبیعیم...انشاالله خدا ب همه منتظران بچه بده و همه ی باردارها ب سلامتی جیگر گوششون رو بغل بگیرن😍😘
❤️۱۴۰۴/۳/۱❤️
مشاهده ۲ پاسخ دیگر
مامان محمد امین مامان محمد امین ۳ ماهگی
تجربه زایمان طبیعی پارت 3
خلاصه همینجوری گذشت ساعت 2 شد.واقعا دردام قابل تحمل بود تا اون موقع.ولی یهو زیاد شد.دکتر چک کرد 8 سانت بودم ولی گفت بیاین آماده ش کنید برای زایمان.خلاصه پرستارا منو بردن اتاق زایمان و دردای شدیدم اونجا شروع شده بود فهمیدم فول شدم.دکترم میگفت درد اومد زور بده اولش چون دردم وحشتناک بود همش کش و قوس می‌دادم خودمو که اشتباهترین کاره.وسطاش دکترم گفت اینجوری کنی نمیتونی.من یهو یاد ذهنم همه مطالب افتادم که خوندم.تخت زایمان دوتا جای پاداره. حتما باید پاها و ذونجا بذاریم تا لگن کامل باز بشه.که من نذاشته بودم.وسط دردا که دردا میرن پاها و درست کردم.بعدم موقع زور دادن باید کمر رو تخت باشه و چونه رو بچسبانیم به قفسه سینه و زور بدیم به لگن.اصلا به هنجره فشار نیاریم چون انرژی الکی هدر میره.خلاصه وقتی اینارو درست کردم بعد دوتا زور حسابی ساعت 2/5 پسر قشنگم دنیا اومد.بعدش یهو دردارفت. البته من دکترم دکت. خیلی خوبیه و موقع زایمان گفتم میخوام بخیه نخورم.ایشونم تمام تلاشونو کردن و فرتی برش ندادن.خلاصه بدون بخیه زایمانم انجام شد و خدارو هزار مرتبه شکر میکنم که اون کارارو کردم قبل زایمان که انقد راحت زایمان کنم.تو تاپیک بعدی میگم چیکارا کردم
مشاهده ۳ پاسخ دیگر
مامان نورا سادات🩷 مامان نورا سادات🩷 ۱ ماهگی
با تخت بردنم اتاق زایمان و گذاشتنم رو تخت
تا توان داشتم فقط زور میزدم تقریبا از ساعت یک تا دو دردام که شروع می‌شد زور میزدم
ده دقیقه آخر مرگو جلو چشام دیدم 😂
همه دورم جمع شده بودن هی میگفتن جیغ نزن سعی کن انرژیتو بزاری رو زور زدن ولی مگه من می‌فهمیدم چی میگن😂 اصن یه وضعی بود
بالاخره سر بچه اومد بیرون و من زدم زیر گریه فقط چشام دنبال دخترم بود
دکترم داشت بخیه میزد ولی من تموم دردام یادم رفته بود فقط میگفتم بچمو بدید اونام گذاشتنش رو سینم و من فقط گریه میکردم خیلی حال قشنگی بود واقعا🥹
دو ساعت تو همون اتاق با دخترم تنها بودم و شیرش میدادم
ساعت 4 هم اوردنم بخش
مشاهده ۳۱ پاسخ دیگر
مامان پوریا مامان پوریا روزهای ابتدایی تولد
سلام خانوما من ساعت ۸ بستری شدم ۱۲ شب زایمان کردم طبیعی بدون بخیه همراه با اپیدورال انشالله قسمت همه
مشاهده ۱۷ پاسخ دیگر
مامان پناه🩷 مامان پناه🩷 ۲ ماهگی
تجربه زایمان طبیعی پارت ۵
دیگه منم بدو بدو رفتم رو تخت زایمان و اصلا حرکاتم دست خودم نبود و انگار واقعا خدا دستمو گرفته بود و خودم هیچی نمیفهمیدم رفتم رو تخت زایمان و گفتن زور بزن منم چند بار زور زدم گفتن کافی نیست و اخرین بار دیگه زور زدم و داد زدم و اسم امام رضا و خدا رو اوردم یهو یه چیز گرم ازم خارج شد و دیگه اصلا درد نداشتم و خیلییی حس خوبی بود بچمو گذاشتن رو سینم یکم نازش کردم و بردن لباس تنش کردن وای نگم از حس و حالم همون لحضه انگار خدا بغلم کرده بود و خدا رو به چشم دیدم واقعا بهترین حس دنیا همون لحضه بود فقط بعدش رفتم تو یه اتاق دیگه بچه رو اوردن شیرش دادم و ماما همراهم اموزش های لازم داد و رفت،اگه صد بار باز برگردم عقب بازم زایمان طبیعی رو انتخاب میکنم چون واقعا حس خوبی داشتم و کاملا راضیم فقط حتما یه ماما همراه بگیرید و از زایمان طبیعی لذت ببرید😍🤤😂
مشاهده ۸ پاسخ دیگر
مامان عشق مامان عشق ۲ ماهگی
تجربه زایمان طبیعی( قسمت چهارم و آخر)
اینقدر که وسط دردها از حال میرفتم یادم میرفت کجام و باید چیکار کنم.
از ماما خواستم وقتی که خواستم زور بزنم، اون قسمتی که باید بهش زور بزنم رو با دست لمس کنه تا روش تمرکز کنم، اونم اینکار رو کرد و منم با تمام قدرتم زور زدم. بهم گفت که سر پسرمو میبینه، با این حرفش انرژیم چند برابر شد و زور بیشتری زدم که یهو ماما گفت: فاطمه اینجا رو نگاه کن‌! نگاه کردم دیدم پسر قشنگمونو از بین پاهام آورد بالا و داره میاره بزاره رو سینم. قشنگترین لحظه عمرم بود، هیچ دردی اونموقع نداشتم و پسر قشنگم تو بغلم بود. فقط خداروشکر میکردم. اینطور شد که پسرمون ساعت ۹:۵۰ دقیقه شب ۳۰ اسفند به دنیا اومد. بعدش دکتر اومد و بی حسی موضعی زد و بخیه هام رو زد.
حدود دو ساعتی پسرم روی سینم بود وبعدش آمادش کردن. منم به همراه یک خانم دیگه دوش سریع گرفتم و با پسرم و همسرم به اتاقم توی بخش منتقل شدیم. اون شب از خوشحالی خوابم نبرد. من همیشه خیلی زیاد ترس از زایمان داشتم ولی سعی کردم اطلاعاتم رو بالا ببرم راجبه زایمان تا بتونم کمی به ترسم غلبه کنم و از اینکه انجامش داده بودم و پسرم کنارم خوابیده بود از خوشحالی خوابم نمیبرد.
با آرزوی سلامتی برای همه ی مامانا و بچه های قشنگشون🩷🩵
مشاهده ۲ پاسخ دیگر
مامان مهرسا ،ماهان💙 مامان مهرسا ،ماهان💙 ۲ ماهگی
بله رفتم اتاق زایمان
خوابوندم رو تخت میگفتن زور بزن اما حس زورم رفته بود
ماما گفت با هر انقباض زور بزن زور که بابام اومد ور زدم ولی حس استخوان سر بچه از داخل خیلی وحشتناک بود
ماما می‌گفت موهاش دیده شد زور بزن
با یک زور دیگه پیشونیش
با روزای بدی سرش اومد
اما موقع رد شدن شونش خیلی سخت بود
و بچه بدنیا اومد
مشاهده ۶ پاسخ دیگر
مامان 👼🏻tanya👼🏻 مامان 👼🏻tanya👼🏻 ۱ ماهگی
خلاصه زودی سرمو رو قطع کردنو منو با حال خودم گذاشتن یه ساعت یه بار میومدن معاینه حدود ساعت سه بود اومدن معاینه گفت دختر اگه تلاش کنی چیزی نمونده منم هی از درد به خودم پیچ میخوردم تا شد ساعت چهار دوباره اومدن معاینه دکترم گفت آفرین دختر پاهاتو ببر بالا دوتا زور بزنی تمومه منم همین کارو کردم گفت پاشو بریم اتاق زایمان منم رفتیم اونجا بازم گفت نفس عمیق بکش زور بزن خلاصه منم همین کارو کردم اومدن واسه قیچی پرینه وای با اینکه احساسش نمیکردم سوزن بی هسی زده بودن ولی حس بدی داشت دکتره میگفت قیچیه خیلی کنده برش نمیزنه خلاصه برش زدنو گفت یه زور محکم بزنو تمام منم زدمو دخترمو گذاشتن بغلم حس خوبی بود اصلا دردی برام نموند همون لحظه تموم شدن وقتی دخترمو دیدم بعدش اونجاش دوباره درد ناک بود دست میزاشتن رو شکممو فشار میدان که جفت رو بیارن بیرون اونم آوردنو بخیه هامم زدن برام بعد اون یه انرژی خیلی خوبی گرفتم وقتی گفتن بیا دخترتو شیر بده
خلاصه اینکه من چهار روز درد زایمان کشیدم تا دخملمو بغل بگیرم بازم ارزشش رو داشت خداروشکر بخاطر وجود پر برکتش خدایاااااا هزاران بار شکرت و اینکه اون لحظه برا همه مامانای که باردارنو و کسایی که بچه میخوان دعا کردم بسلامتی براتون بگذره
اینم تانیا خانوم مامانش
مشاهده ۱۸ پاسخ دیگر
مامان ساحل و سهیل 🤍 مامان ساحل و سهیل 🤍 ۱ ماهگی
من اومدم با تجربه زایمان بچه دومم
من روز ۱۲ صبح حالم خوب بود پاشدم خونه جمع کردم رفتم خونه مامانم از اونجا اومدم یکم درد داشتم فقط رفتم صدا قلب بچه گوش دادم گفت ۱ سانتی خوبه قلبش برو پیاده روی کن
من اومدم خونه یکم ورزش کردم و پیاده روی کردم و رفتم ی دوش گرفتم
اومدم آماده شدم تا برم ان اس تی
رفتم ان اس تی و همه چی خوب بود معاینه کردن گفتن دو سانتی بستری نکردن گفتن هنوز زیاد مونده تا زایمانت برو خونه هر چی گفتم بستری کنید بستری نکردن راهم دور بود
اومدم خونه خمین ک رسیدم خونه نیم ساعت بعدش ی چی انگار ت دلم افتاد پایین تق صدا داد کیسه آبم پاره شد
و راه افتادیم تا بیمارستان ۱ ساعت راهه دردام‌داش شروع میشد رسیدم بستری کردن معاینه گفتن ۳ سانتی
دردام اولش قابل تحمل بود رفته رفته با سرم بیشتر شد هر ۱ دقیقه ۱ بار بود دیدن دردام زیاده اومدن سرم قطع کردن
گفتن ببینم درد عادی خودت چقد خر ۵ دقیقه ی بار شد گفتن اگه حس مدفوع داشتی مارو صدا کن صدا زدم اومدن دیدن گفتن ۴ سانتی
کردم از درد انقد جیغ داد زدم
رفتم سرویس واسه ادراد ک وقتی اومدم دردم بیشتر شد جیغ زیاد شد گفتم ی چی داره میاد بیرون انگار ک اومدن نگا کردن گفتن ۷ سانتی بردن زایشگاه انقد روز زدم میگفتن نمیخوایم پاره بشی ولی انقد زور زدم خودم پاره شد پوستم بدون اینکه اونا تیغ بزنن
ساعت ۴و ۴۰ دقیقه پسرم ب دنیا اومد همه دردام ر راحت شدم اون لحظه بعد اینکه اومد بخیه بزنه بهم یکم درد داشتم فقط
پسرم ساعت ۴ و ۴۰ دقیقه ب دنیا اومد دادن بغلم الانم فعلا بستریم تا فردا سر زایمانم برای همه مادرا دعا کردم انشالله همه بسلامتی راحتی زایمان کنن بچه اشون بغل کنن
من ک با اینکه بچه دومم بود سخت زایمان کردم
مشاهده ۱۵ پاسخ دیگر
مامان فندق🩵 مامان فندق🩵 ۱ ماهگی
بلاخره منم ساک زایمان رو بستم😁
الهی به امید تو انشالله قسمت همه چشم انتظارا

بارداری زایمان
مشاهده ۹ پاسخ دیگر
مامان دلژین مامان دلژین ۱ ماهگی
پارت سوم
تجربه زایمان طبیعی
بچه م رو گذاشتن رو شکمم و ناف و بریدن و شروع کردن به بخیه 20تا بخیه 13تا داخلی7تا خارجی
زایمان سختی رو در نهایت خدا را شکر به سرانجام رسوندم و گفتن هروقت ادرار کردی میتونی بری بخش ساعت 3شب رفتیم اونجا گفتن چون کیسه ابت پاره شده باید48ساعت بستری باشی اما من با رضایت شخصی بعد12ساعت مرخص شدم
مامان کوچولو مامان کوچولو روزهای ابتدایی تولد
زایمان من حدود ۱۹ ساعت طول کشید . و بچم ۱۹ ساعت تو خشکی موند
فقط موقع م به دنیا اومد ی ساعت رو سینم بود بعدش بردنش nicu بخاطر کمبود اکسیژن . چهارشب بخاطر اکسیژن بستری بود . دو شب برای زردی

و راجب بخیه ام من خیلی زیاد بخیه خوردم ک دکترا گفتن زایمان اول طبیعیه ولی ن در حد من 😑

تجربه سختی بود برای من ولی به دخترم ک نگاه میکنم دردام یادم میره
انشالله هیچکس مثل من زایمان نکنه . زایمان خوبی براتون ارزومندم
مشاهده ۲ پاسخ دیگر
مامان آراد🩵🌈 مامان آراد🩵🌈 ۲ ماهگی
سلامممم دوستان
من اومدم با تجربه زایمان

جمعه ۱۵ فروردین ساعت ۶ صبح بیمارستان آریا رشت
وقتی رسیدم فرم پر کردم
رفتم اتاق تریاژ
لباس عمل پوشیدم سوند وصل کردن (سوند درد نداشت)
بعد ازم آزمایش خون گرفت فشار گرفت همه چی اوکی بود
ساعت ۷ و رب بود رفتم اتاق عمل
اونجا دکتر مهربونم رو دیدم خلاصه
من رو از کمر بی حس کردن ولی واقعا اون آمپول بی حسی لحظات اول حس خفگی به ادم‌میده اما بعدش اوکی بودم
ساعت ۸ ونیم نی نی ما بدنیا اومد بردن شستن و آوردن گذاشتن روی صورتم‌ گرمای صورتش روی صورتم حس خیلی خوبی بود
مشاهده ۱۱ پاسخ دیگر
مامان یزدان مامان یزدان ۱ ماهگی
تجربه زایمان طبیعی
پارت ۲
بستریم کرون دردام هر پنج دقیقه یکبار بود هر یه ساعت میومدن معاینه میکردن اول ناله میکردم جیغ میزدم بعدش یه خانوم دکتر اومد گفت تنفس کنی هم دردات کمتر میشه هم راحت‌تر زایمان میکنی هم طول زایمانت کم میشه اینجوری کنی ۴۸ ساعت طول میکشه منم به حرفش گوش دادم دردام می‌گرفت فقط نفس عمیق میکشیدم ساعت ۱ بود که زور زدنم میومد دکترارو صدا زدم گفتن فول شدی آماده شدن برا زایمان دیگ خیلی درد داشتم به دکتر گفتم همینجوری بکشیدش بیرون گفتن سر بچه داره میاد پایین سر بچه ای خودش بیاد پایین ما دیگ باهاش کار نداریم منتظر میمونیم کامل بیاد پاین بعدش چندبارم گفتن زور بزن زور زدم که ساعت ۲.۲۰ دقیقه بود ک خدا آقا یزدانو بهمون داد واقعا همه دردام تموم شد بعدش یه زور دیگ هم زدم جفت اومد بیرون و بخیه زدن تموم شد
مشاهده ۴ پاسخ دیگر
مامان پناه🩷 مامان پناه🩷 ۲ ماهگی
تجزه زایمان طبیعی پارت۴
خلاصه بعد ورزش ها ماما همراهم گفت معاینت کنم ببینم چند سانتی که بگم بیدردی بزنن واست و ۷ سانت بودم ک بهم بیدردی وریدی زدن و بعدش ۴۵ دقیقه تا یک ساعت چرت زدم و چیزی نفهمیدم بعدش ماما همراهم بیدارم کرد گفت پاشو زور بزن منم با تمام توانم زور میزدم ولی میگفت کافی نیست و سر بچه بد جاییه باید درست زور بزنی وگرنه میبرمت سزارین که من ترسیدم و پامو گرفتم و نگاه به نافم کردم و فقط زور زدم یهو گفتن موهاشو دیدیم بریم رو تخت زایمان
مشاهده ۳ پاسخ دیگر