مامانا از دست پسرم روانی شدممم دیگه نمیکشم دیگه کم آوردم میخوام خودمو بکشم شوهر عوضیم همش بدوبیراه میگه میخوام پسر دوسالمو پسر دوماهمو خودمو بکشم بقران کم آوردم هم شوهر سگم راحت میشه هم من و بچه ها دیگه راحت میشیم
از وقتی پسر اولم بدنیا اومده زندگی ما سگی شده اصلا هیچی نمیفهیم

تو اون دو تارو بدنیا آوردی وارد این دنیا کردی حق نداری درباره گرفتن زندگیشون تصمیم بگیری.با همسرت مشکل داری یا طلاق بگیر یا برو مشاوره همه ما بعضی اوقات درک نمیشیم،خسته میشیم اما خودمون انتخاب کردیم یا پای انتخابت بمون یا بزار برو اون دو تا کوچولو واقعاً گناه دارن

افسردگی بعد زایمان داری باید برطرف بشه

عزیزم میدونم و درکت می کنم بچه داری واقعا سخته و صبر و حوصله ی زیادی می خواد
منم یه موقعی کم میارم و می خوام بچمو بزنم
ولی یه دقیقه خودمو کنترل می کنم
میگم این بچه خودش مشکل داره
سنش حساسه نیاز به جلب توجه داره
میرم خودمو آروم میکنم میام
با خودت بگو این دوره با تمام سختی هاش تموم میشه
و این دوتا میشن همدم و رفیق مادر
به اونایی فکر کن که هزارتا دوا و دکتر رفتن برای بارداری ولی بچه ندارن
پس لطف خداست شاکر باش و با مشکلات کنار بیا

شما که یدونه اوردی زندگیت خراب شد ، چرا دومی رو اوردی ؟؟؟
الان پسرت توووی سن اووووج شیطنت هستش ، باید شیطنت کنه ، ی بچه دیگه هم اوردی ، حساسیت و حسودی هم اضافه میشه
از بچه ات ایراد نگیر ، برای تصمیمی که گرفتی احترام بزار و برای حل مشکلت از مشاور کمک بگیر

عزیزم هیچ وقت ناشکری نکن خودکشی چیه واقعا بچها گناه دارن من الان یه بچه فلج رو دستمه ببین من چی میکشم ولی دازم زندگی میکنم همه همینن فکرکردی فقط خودتی بچه داری سخته براهمه نه تو فقط یکم باخودت اخرشبا خلوت کن ببین چی به چیه خودت مشکلتو حل کن
خداروشاکر باش دوتا بچه سالم مثه دسته ی گل داری من بگم از بچه مریضم اشکت درمیاذ من همش تو بیمارستانام یه بچه سالم میبینم شیطنت میکنه شیرین زبونی میکنه جیگزم اتیش میگیره ولی چه کنم باید ادامه بذم زندگیمو نماز بخون خیلی به اذم ارامش میده صلوات بفرست ذکر بگو

مشکل دارید باهم

عزیزم، چرا اینطوری میگی؟ چی شده مگه؟