قسمت ششم از تجربیات پسر اولم :
از اول تولدش هر سه روز یک بار شکمش کار میکرد که دکترش گفت چون همین ۳روز یک بار همیشگیه طبیعی محسوب میشه . فقط یه بار حدود دو هفته کار نکرد که بردم دکتر و پسرم زیر ۳-۴ ماه بود . فکرکنم حتی زیر ۳ ماه بود، گفت اندازه سر قاشق چای خوری خاکشیر بده بهش اشکال نداره و فقط همون شکمش رو راه انداخت. یبوست هم نداشت. جذب میکرد . ماشاءالله خیلی تپلی شده بود . شیر زیاد میخورد و همشو جذب میکرد وزن میگرفتگ انقدر لباساش زود کوچیک میشد که حتی چند دست لباس نو گذاشت واسه داداشیش الان 🤣
یه عده برای اینکه شکمش کارکنه گفتن سر گوگردی چوب کبریت رو بچرخون آروم دور مقعدش ولی اون روش برای پسر من جواب نداد.
بیس مریضی ها و سرماخوردگی های پسرم بخاطر باد مستقیم توی صورتش بود حالا یا باد طبیعی که از پایین بودن پنجره ماشین بهش خورده بود و یا باد مستقیم کولر و پنکه.
دوبار از ۳سالگی تاحالا کهیر زد . پوستش خیلی حساسه . با آمپول هیدروکورتیزون خوب شد.
۵بار هم که ۲ بارش همزمان با کهیر بود ، خروسک گرفت.
اون ۳ بار دیگه هم که خروسک گرفت به علت هوای طبیعی بود که پنجره ماشین پایین بود.دکتر گفت به سرماخوردگی حساسیت داره و فقط اسپری سالبوتامول دوزهای مختلفش درمانش میکرد.

۲ پاسخ

چه عالی همه چی با جزیات یادته ماشاءالله

برای یبوست میتونی اندازه یه سی سی روغن گلیسرین بهداشتی یا زیتون با سرنگ وارد مقعد نوزاد کنی

سوال های مرتبط

مامان شهریار مامان شهریار هفته سی‌وهفتم بارداری
قسمت چهارم از تجربیات پسر اولم :
پسرم اصلا ماشین رو دوست نداشت و توی ماشین بیشتر جیغ میزد و گریه میکرد . هیچ جا نمیرفتم . تا ۵ ماه اشتباه کردم و بچه رو بیرون نبردم.همش توی خونه و توی اتاق. بچه با محیط بیرون نذاشتم ارتباط برقرار کنه . چون همش میترسیدم . خیلی کارم اشتباه بود. وقتی ۹ ماهش شد کرونا شروع شد و کلا تا ۲ سال کامل خونه نشین بودم و بدترین زمان بود چون بچه باید رشد میکرد و ارتباط با محیط برقرار میکرد .
۵ماهگی اولین دندوناشو دراورد.
دکتر هم گفت از ۶ ماهگی حریره بادوم رو شروع کن.
خودم تا یک سال و یک ماه شیرم خیلی زیاد بود و پد سینه استفاده میکردم و تا یک سال و نیم مولتی ویتامین میخوردم هرروز .
واکسن دوماهگی پسرم همش خواب و گیج بود و برای هیچ واکسنش اذیت نشد. تب جزئی . گریه فقط موقع زدن واکسن . پاراکید میدادم بهش و بعدشم کمپرس سرد و گرم میکردم .
تا زمانی که پسرم شیر خودم رو میخورد همه غذایی میخورد حتی ماهی ، از زمانی که از شیر گرفتمش یعنی ۱سال و ده ماهگی ، لب به مرغ و گوشت نزده تا همین الان باورکنید.
بشدت شیرمیخورد وای از شیرشبانه . کلا وصل بود بهم .
ولی یه سال اسفند ماه که ماه رجب بود نیت کردم به هیچکی نگفتم و سوره قدر و یس رو خوندم و شیرمو تقدیم حضرت علی اصغر کردم و در عین ناباوری از اون حجم شیرخوردن پسرم ، یهو نخواست خودش و تقاضا نکرد. اول نصف روز ندادم تا سه روز اونم نمیخواست عجیب بود. بعد کل روز تا سه روز. و یک روز فقط صبح که بیدار شد دادم یک روزم فقط شب که میخواست بخوابه و اینطوری توی ۷ روز بسیااااار راحت و بدون اذیت از شیر گرفتمش و همش لطف خدا بود که درخواست نکرد اون پسر قلدر شیرخور من 🤣
مامان فندق.کوچولو مامان فندق.کوچولو ۱ ماهگی
#زایمان طبیعی ۲
من ساعت یک شب بستری شدم و درد هام با آمپول فشار شروع شد( که البته سرم هست ) ... من هیچ درد زایمانی نداشتم ودهانه رحم یک سانت بود و سر بچه به خاطر بزرگ بودن درست وارد کانال زایمان نشده بود ... تا صبح همه چی خوب بود بهم چند تا قرص دادن و چون کیسه آب سالم بود درد زیادی حس نمیکردم ... ساعت ۱۲ صبح پزشکم اومد و کیسه آبم پاره کرد و بهم گفت ۱۸ ساعت دیگه معلوم میشه طبیعی یا سزارین هستی اگه توی این زمان دهانه رحم ۴ سانت شد طبیعی و اگر نه که سزارین ... یکی از ماما ها بیمارستان بهم گفت اگه دوست دارم میتونه ماما همراهم شه و من هم قبول کردم ... و از اون موقع باهام ورزش های زایمان و کار کرد ، گل مغربی برام گذاشت که تا شب از یک سانت رسیدم دو نیم سانت ... چون من هیچ دردی از خودم نداشتم و همش کار آمپول فشار بود دوز دارو بردن بالا از دوز دارو رسید به ۲۴ قطره در ساعت هر ۵ دقیقه درد کل شکممو می‌گرفت و اصلا نمیتونستم بخوابم ... با کمک ماما حدود یک ساعت از ۹ تا ۱۰ شب خوابیدم ... از ده به بعد پاشدم دوباره به ورزش کردن ... یکی از ورزش ها که خیلی خوب بود مدل دسشویی ایرانی یا اسکات زیر دوش آب گرم بود که هم درد و کم می‌کرد و هم سر بچه یکم اومده بود پایین ... دیگه صبح شده بود حدود ساعت ۵ که باز معاینه کردن و شده بودم ۴ سانت اما دیواره رحم همچنان سفت بود. معاینه توی بیمارستان خیلی با معاینه مطب فرق داشت توی مطب پزشک با آرامش و آروم اینکارو میکنه اما تو بیمارستان ماما با وحشی گری این کارو میکنه تا دیواره رحم تحریک شه
مامان نهال مامان نهال هفته سی‌وهشتم بارداری
پارت اول #
تجربه بارداری اول و زایمان زودرس ۲۴ هفته .

بیاین خانوما میخوام تجربو از زایمان اولم بگم که تقریبا ۱ سال و ۴ ماه قبل بود .
من دوقلو باردار بودم و دکتر منو از رابطه و پله و خیلی چیزا منع کرده بود . ولی من چون تجربه اولم بود زیاد جدی نمیگرفتم .میگفتم هیچی نمیشه . خونم طبقه سوم بود هرروز پایین بالا میرفتم و رابطه هم شوهرم قبول نمیکرد که انجام ندیم . و اینکه هفته ۲۱ طول سرویکسم ۳۲ بود دکتر گفت نیاز به سرکلاژ نداری هرچی گفتم قبول نکرد . و شیافمم از ۱۸ هفته قط کرد 🤦‍♀️ هرچی بهش گفتم پس هفته یک امپول بده هم نداد گفت نیاز نداری . خوب بلاخره هفته ۲۴ شدم اخرین بار که رابطه داشتیم در حین رابطه دیدم کمرم درد گرفت ولی فکر میکردم طبیعیه . رفتم خونه مامانم اونجا بهم گلتن کمرت رو باد گرفته بهم چای دارچین دادن . دیگه من نمیدونستم درد زایمانه شاید اگه همون اول میرفتم بیمارستان جلو دردم رو میشد بگیرن . خلاصه شب خوابیدم صبح که بیدار شدم رفتم دستشویی دیدم ترشحاتم یکم خون الود هست و همچنان کمر دردمم خوب نشده بود
مامان شهریار مامان شهریار هفته سی‌وهفتم بارداری
قسمت سوم تجربیاتم از پسر اولم :
بعد از تولد :
پسرم بشدت شیر میخورد منم یکسره نمیذاشتم یه نق بزنه تا گریه میکرد شیرش میدادم . انقدر میخورد که توی هفته اول همه بچه ها وزن کم میکنن اون روز پنجم که رفتیم بهداشت اضافه کرده بود حدود یک کیلو . خودم توی هفته اول از شدت درد ۱۰ کیلو وزن کم کردم .
۱۰ روز اول خیلی سختم بود خوابیدن و پاشدن. دلم میخواست وقتی میشینم تخت نره پایین. تخت فنردار هم میره پایین .دلم میخواست روی یه تیکه سنگ بشینم و دراز بکشم که عمل و عکس العمل نشه . در اثر خوردن قرص سفکسیم ۱۰ روز اول بشدت دل درد و دل پیچه داشتم که دکترم گفت اونو قطع کنی خوب میشی و شدم .
بیخوابی های فراوون داشتم . پسرم نمیخوابید . در روز خوابش از اول خرگوشی بود .
مادربزرگم بچه رو میذاشت رو پاش و بچه عادت کرده بود به تکون خوردن . همسرمم وقتی بود بچه رو تو بغلش بشدت محکم تکون میداد تا آروم بشه و همینا باعث شده بود هی بخواد بیشتر تکون بخوره و وای که پدرم درومد . اشتباه مطلق بود . بشدت بغلی . نمیشد دیگه سرویس برم حموم برم . هیچ قطره کولیکی روش جواب نمیداد . فقط کولیکز اصل آلمانی که الان دیگه تو ایران نیست و من به همه پیشنهاد میکنم از نزدیکترین جا عراقه که مسافرم زیاد میره میتونن بگیرن براتون بیارن . واقعا جواب میده .
قطره و شربت خواب هم هیچی رو پسر من جواب نداد. بی بی سید و اهورا و هیچ.
تا ۲ماه هیچ غذای حبوبات داری نخوردم.ولی همچنان کولیک با ما بود ‌.
مامان شهریار مامان شهریار هفته سی‌وهفتم بارداری
سر پسر اولم خیلی اذیت شدم حتی تا الان که ۶ سالشه .
خیلی تاپیک میبینم که گاهی مشابهاتی با من دارن . توی چندتا تاپیک تجربیاتم رو میگم امیدوارم به درد یکی هم شده بخوره و واسم‌دعا کنه با راه حلی که میدم .
دوران بارداری پسر اولم :
۲۶سالگی با یک بار اقدام باردار شدم و هیچ دردی ندشتم طی بارداری .
هیچ مشکل درد ، دیابت ، طول سرویکس و غیره نداشتم .
موقع زایمان بچه با سر بود اما با صورت بود و نفهمیدن و طبیعی بدنیا نیومد و بعد کلی درد کشیدن با ۸ سانت و کلی معاینه و تحریک دهانه رحم ، سزارین شدم .
تا ۱۰ روز خونریزی و بی اختیاری مدفوع داشتم شدید به لطف ماماهای زایشگاه بنت الهدی . تا دو ماه خم راه میرفتم از شدت درد دو سر بخیه و تا ۸۰ روز لکه بینی . درنهایت با آمپول ویتامین k خونریزیم بند اومد.
زایمان پسر اولم :
بعد زایمان پمپ درد نداشتم . دردم اصلا نداشتم توی بیمارستان . شیرم بشدت زیاد بود . بچه زردی نداشت . وزنش ۳۷۴۰ بود و ۴۰هفته و ۵ روز بدون درد زایمان کرده بودم .
طی ۹ ماه هم رابطه در حد دخول نبود . چون نمیرفت تو .
شیرافزا گالاکتومید میخوردم چون خیلی پسرم شیرمیخورد میگفتم شیرم تموم نشه ولی بیش از حد تقاضاش بهش شیر میدادم . بشدت کولیکی شد .
مامان رونیسا🩷 مامان رونیسا🩷 ۲ ماهگی
سلام مامانا من هم اومدم از تجربه ی زایمانم بگم من بعد عید رفتم مطب که دکتر برام سونوگرافی نوشت برای وزن تو سونو زده بود که آب دور جنین کم شد رفتم پیش دکتر گفت هر روز باید بری nstبدی تا بتونیم بورو تا سی و هشت هفته نگه داریم چون سی هفت هفته بودم بهم گفت اگر nstخوب نباشه باید فورا زایمان کنی من چون میخواستم طبیعی زایمان کنم معاینه هم کرد و گفت دو و نیم سانت بازی من اون روز رفتم nstدادم که خوب بود برای فرداش هم دوباره صبح رفتم دو بار گرفت که خوب نبود گفت برو آبمیوه بخور و راه برو دوباره بگیریم دوباره گرفتن که باز هم خوب نبود و به دکترم زنگ زدن که دکتر گفت اورژانسی ببرید اتاق عمل من سریع خودمو میرسونم از اون لحظه ی تماس تا اتاق عمل کلا ده دقیقه نکشید و بیهوشم کردن و رونیسا خانوم دنیا اومد من خیلی استرس داشتم و وقتی اتاق عمل و دیدم بیشتر شد واقعا خوشحالم که بیخوشم کردن و چیزی نفهمیدم چون واقعا اگر متوجه اتفاقات دورم میشدم استرسم خیلی بیشتر میشد واقعا از سزارین هم رازی بودم و خدا رو شکر میکنم که هم خودم سالمم هم بچه و هم اینکه زایمانم سزارین شد چون درد معاینه کردن طبیعی از درد بخیه بیشتر بود و کلا درد زیادی نکشیدم برای زایمان فقط برای ماساژ رحمی درد داشتم حالا نمی‌دونم به خاطر رسیدگی عالی بیمارستان و ورسنلش بود یا کلا این بود ولی عمم بیمارستان دیگه ای زایمان کرد خیلی درد داشت پس حتما تو انتخاب بیمارستان دقت کنید